مشاعره 180


مشاعره 180


آنچه برمن کارها راسخت می سازد مدام

بی ثباتی های صبر سست بنیادمن است

محتشم کاشانی

=

تاشاهد حسن تو درآیینه نظرکرد

عکس رخ خوددید بشد واله وشیدا

مغربی

=

آنجه برمن می رود دربندت ای آرام جان

باکسی گویم که دربندت گرفتارآمدست

سعدی

=

تاشد ازدست سرطر ه جانانه مـــــــا

دربرآرام نگیرد دل دیوانه مــــــــــا

خرسندی شیراز ی

=

آنچه خواهم نکنم  یـــــــــــــــاد ازتو

نرودیاد توام ,  داد ازتــــــــــــــــــو

حسن مروجی

=

وصل خورشید به شب پره ی اعما نرسد

که در آن آینه , صاحب نظران  حیرانند

حافظ

=

دلی پاک جائی نیابی که گـــــــــــــــردون

نکرده به تیر بلائی نشــــــــــــــــــــانه

علیرضا آریان

=

هرتارجدا , زین دل آشفته بی تاب

 پیوندبدان طره ی دلبند گرفتـــــــه

مهرداد اوستا

=

هرتارزلف جانان باشــــــــــــــــــــــد شب درازی

کوآن کسی که می گفت  یک شب هزارشب نیست

غیاثای شیرازی

=

تاشدم حلقه به گوش درمیخانه عشــــــــــق

هردم آید غمی ازنو به مبارکبـــــــــــــــــادم

حافظ

=

گردآوری : م .الف زائر



اشعاری دررثای دکترمصدق


سروده هایی از شاعران میهن دوستِ نامی برای پیرمحمّدِ احمدآبادی(مصدق)
پرویز داورپناه


ای غریبان سفر کرده کدامین غربت
بد تر از غربت مردان وطن در وطن است.
(حسین منزوی)

در یکصد و سی امین سالروز تولد دکتر محمّد مصدّق می رویم سراغ شاعران مشهوری که برای مصدق و احمد آباد، شعر سروده اند.

دوستداران مصدق دست کم سالی دو بار به دهکده عشق می روند و یاد مصدق را در سالروز تولد و مرگ او زنده نگاه می دارند.

جهانگردان و خبرنگان خارجی وقتی به ایران می آیند از احمد آباد و مزار مصدق می پرسند.

احمدآباد همانجاست که می فهمی چرا ایرانی ، ایرانی مانده است و تن به پستی و خفت و خواری هیچ قوم دیگری نداده است، احمد آباد آنجاست که حس می کنی امیرکبیرها، فاطمی ها، تختی ها، ، بختیارها، فروهرها و... برای چه آمده اند و برای چه سلاخی شده اند. احمد آباد میعادگاه عاشقان ایران است. آری، مصدق صدای تاریخ است. مصدق از زمان برتر و از مکان بالاتر است.

نام مصدق، احمد آباد را به نمادی برای ملت بزرگ ایران، و برای کسب آزادی و استقلال ایران تبدیل کرده است.

احمد آباد چنان به نام مصدق گره خورده است که شاعر برجسته ی معاصر ایران مهدی اخوان ثالث (م. امید) در فروردین ۱۳۳۵شعری به نام "تسلی و سلام" سرده و آن را به "پیر محمد احمد آبادی" تقدیم کرده است.

مصدق آتشی در سینه دارد که آتش عشق است به ایران، عشق به استقلال و سرافرازی ایران و این عشق را ملت ایران حس کرده است و برای آن احساس عمیقی در دل دارد و آن روز فرا خواهد رسید که نام مصدق تمام فضای ایران را با نسیم آزادی ودموکراسی پر خواهد کرد.

بیش از ده سال مصدق اجازه نداشت از این خانه و آبادی خارج شود و در خاطراتش نوشت: "من در این روستا محبوس و از همه ی آزادیها محروم شده ام. آرزو می کنم که هرچه زود تر عمرم به پایان برسد و از این زندگی رهایی یابم."

اکنون او در کف اتاقی به خاک سپرده شده است که زمانی اطاق غذاخوری اش بود.


«بگذار تا پیام تو را
با چشم های ساکت خود منتشر کنیم
بگذار تا عصای تو
با انتظار ما
بر گور روستایی ات آهسته گل کند
بگذار آب های پر آواز
همواره در ستایش آزادی
زیر درخت پیر
روان باشد.»
(محمد علی سپانلو، تابستان ۱۳۵۵)

در باره ی مصدق بسیار گفته و نوشته اند اما سروده های شاعران نامی ایران دوست معاصر لطف دیگری دارد. این سروده ها برای ملت ایران سرود آزادی است.

"تسلی و سلام" قصیده ای است که مهدی اخوان ثالت در فروردین ۱۳۳۵برای مصدق سرود.

اخوان ثالث آنزمان بیست و هشت ساله بود و بواسطه مبارزات سیاسی، دوران محکومیت اش را در زندان زرهی می گذراند. اخوان می گوید:

«این شعر را برای زنده یاد دکتر مصدّق گفته ام . در آن وقت ها ـ در سال ۳۵ ـ نمی شد اسم مصدّق را ببری ؛ این بود که بالای شعر نوشتم : برای پیر محمّدِ احمدآبادی . من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند . وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او [دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس. بعدها این شعر را برایش گفتم.»

 

دیدی دلا که یار نیامد؟ / گرد آمد و سوار نیامد / بگداخت شمع و سوخت سراپای / و آن صبح زرنگار نیامد

آراستیم خانه و خوان را / و آن ضیف نامدار نیامد / دل را و شوق را و توان را / غم خورد و غمگسار نیامد

آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت / و آن کرده ها به کار نیامد / سوزد دلم به رنج و شکیبت / ای باغبان، بهار نیامد

بشکفت بس شکوفه و پژمرد / اما، گلی ، به بار نیامد / خشکید چشمه و دیگر / آبی به جویبار نیامد

ای شیر پیر بسته به زنجیر / کزبندت ایچ عار نیامد / سودت حصار و پیک نجاتی / سوی تو و آن حصار نیامد

زی تشنه کشتگاه نجیبت / جز ابر ز هر بار نیامد / یکـّی از آن قوافل پر با ـ / ـ ران گهر نثار نیامد

ای نادر نوادر ایام / کت فرّو بخت یار نیامد / دیری گذشت و چون تو دلیری / در صفّ کارزار نیامد

افسوس کان سفاین حری / زی ساحل قرار نیامد / و آن رنج بی حساب تو، درداک / چون هیچ در شمار نیامد

و ز سفله یاوران تو در جنگ / کاری بجز فرار نیامد / من دانم و دلت که غمان چند / آمد، ور آشکار نیامد

چندان که غم بجان تو بارید / باران به کوهسار نیامد

 

علامه علی‌اکبر دهخدا هم با اوج گرفتن جنبش ملی کردن نفت و آغاز نخست وزیری دکتر محمد مصدق باردیگر به صحنه ی سیاست روی آورد و در رادیو ایران، مصدق را نابغه‌ شرق نامید.

آتش پر فروغ و گرمی‌بخش وطن‌پرستی دهخدا باردیگر چنان افروخته شده بود که برای پشتیبانی از دولت مصدق به سرودن شعر روی آورد:


ای مردم آزاده کجایید کجایید/ آزادگی افسرد بیایید بیایید
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید/ مقصود از آزاده شمایید شمایید
بی‌شبهه شما روشنی چشم جهانید/ در چشمه‌ی خورشید شما نور و ضیایید
با چاره‌گری و خرد خویش به هر درد/ بر مشرق رنجور دوایید دوایید
بسیار مفاخر پدرانتان و شما راست/ کوشید که یک لخت بر آن‌ها بفزایید
بنمود مصدقتان آن نعمت و قدرت/ کاندر کفتان هست از آن سر مگرایید
گیرید همه از دل و جان راه مصدق/ زین ره بدرآیید اگر مرد خدایید

منیر طه، شاعر نامی ایرانی از اولین زنانی می باشد که به ترانه سرایی پرداخته است. از او به عنوان پوینده راه مصدق نیز یاد می شود. با آغاز مبارزۀ ملی و میهنی علیه سلطه گران و متجاوزین به حقوق ملت ایران، خانم طه هم گام در این راه نهاد و پا به پا همراه آن پیر احمدآبادی رفت. سرش را به توفان و دلش را به دریا سپرد:


وقتی بهارستان، سرود افشان
به شوق و شور می جوشید،
وقتی که تابستان شراب خانگی را
از لب خورشید می نوشید،
وقتی که پیر احمدآبادی
عصای آهنین بر داشت
کفش آهنین پوشید،
من هم به همراهش به راه افتادم و رفتم
سر را به توفان، دل به دریا دادم و رفتم

از میان سروده های بی نظیر خانم طه، شعر"عزیزِ سرزمینم، تولّدت مبارک" را که برای زاد روزِ دکتر محمد مصدق (بیست و نهم اردیبهشت ماه) ا سروده است در اینجا می آوریم.


تو باغ احمد آباد، مهمونی دادم امشب
شکوهِ سربلندی به سر نهادم امشب
هزار ماهِ غلتان از آسمان ستاندم
به سر درِ کوچه‌هاش، خیابوناش نشاندم
گُلِ ستاره ها را دونه به دونه چیدم
چیدم و دونه دونه باز به نخ کشیدم
اینهمه آسمان را، به ایووناش بردم
به نرده‌هاش بستم، به خادمش سپردم
به آسمونا گفتم، باغچه‌ها رُو آب بدن
درختا رُو بشوین، گلارُو آفتاب بدن
به کاکل قمریا، گل وگیاه بستم
قفلِ هر آن قفس را بریدم و شکستم
«درِ شکسته»‌ را هم میان باغ بردم
گرد و غبارِ آن را با مژه هام ستردم
آن تنِ آهنین را به سینه‌ام فشردم
بوسه به زخمش زدم، خروشمو نخوردم
که زخمِ روزگاران به روزِ آن ستوران
هزار لعن و نفرین، از رگ و ریشة جان
گلخونه ها رو بردم توی اتاقا کاشتم
یکی یه سروِ آزاد رو پله‌ها گذاشتم
به شاخة درختا، بادکنک ها رُو بستم
به شوق و شورِ روزت کنارشون نشستم
سبز و سفید و قرمز، بیرق ایران شده
انگاری‌که این سه رنگ رنگِ دل و جان شده
نقل و نبات بردم به پیشگاهِ مهمان
نون و پنیر و سبزی، چاییِ خوبِ گیلان
کنارِ حوضِ کاشی، مهموناتوُ نشوندم
سازمُو کوک کردم، ترانه هامُو خوندم
ترانه های اون وقت، زمونه‌ای که بودی
سرود زندگی را اومدی و سرودی
همان سرود، امروز، سرودِ هستیِ ماست
از آن سرود، امشب، سرور و غوغا بپاست
بزرگِ احمد آباد، خیالت آسوده باد
به سال و ماه و روزت، هیچی نرفته از یاد
به بچه ها هم امشب که مانده بود یادم
یه بادکنک یه بیرق یه نونِ قندی دادم
یه کیکِ خونگی هم برات آوُرده بودند
تا برسم به دادَش گنجشکا خورده بودند
خوب شد پرنده ها هم به مهمونیت اومدن
قناریا، قمریا، خوندن و چهچه زدن
یکی دو روز جلوتر، طلاهامُو فروختم
برای سالروزت عبای ترمه دوختم
عباتو جای دادم به روی خوابگاهت
پهلویِ چوبدستت کنارِ شب کلاهت
عزیزِ سرزمینم،
تولدت مبارک
منیر طه، ونکوور ـ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶ـ ۱۹می۲۰۰۷

فریدون مشیری یکی از مهربانان روزگار ما در مقدمهً «آواز ِآن پرندهً غمگین» و «یک گرد باد آتش» می نویسد:
«دو شعر با یاد بزرگ مردی که برای رهائی ملّت های شرق برخاست و جان بر سر این کار گذاشت.»

آواز ِآن پرندهً غمگین
هر چند پای ِباد درین دشت بسته است؛ / روزی پرنده ای / خواهد گذشت از سر ِاین خانه های تار،
خواهد شنید قصهً خاموشی تو را / از زاری ِ خموش ِ درختان ِ سوگوار
****
بر بال ابرهای مسافـر / خواهد گریست در دشت. / همراه باد های مهاجر، / خواهد پرید در کوه.
آنگاه آن پرنده / از چشم های گمشده در اشک / از دست های بسته به زنجیر / از مشت های پر شده از خشم
آوازهای غمگین، / خواهد خواند.
****
آواز های او را / جنگل برای دریا / دریا برای کوه / تکرار می کنند / وان موج نغمه ها / جان های خفته را
در هر کرانه ای / بیدار می کنند.
****
البرز، این شاهد صبور ، که آموخت؛ / زآن روح استوار تر از کوه، / درس شکوهمندی، / با یاد رنج های تو،
سیلاب ِ دَرد را / تا سال های سال / بر گونه های سوخته خواهد راند.
****
بعد از تو ، تا همیشه، / شب ها و روزها، / بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما.
اما، / پشت دریچه ها، / در عمق سینه ها، / خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است.
از بانگ راستین تو، ای مرد ، ای دلیر / آفاق شرق تا همه اعصار پر صداست.
****
نام بزرگ تو / این واژه ی منزه، / نام پیمبرانه / آن " صاد" و " دال " ُمحکم / آن " قاف" آهنین
ترکیب خوش طنین، / تشدید ِ دلپذیر ِ مُصدّق، /
مصداق صبح صادق؛ / یاد آور طلوع رهائی، / پیشانی سپیده ی فردا است!
****
نام بزرگ تو / در برگ برگ یاد درختان ِ این دیار
در قصه ها و زمزمه ها و سرود ها
در هر کجا و هر جا / تا جاودان به گیتی / خواهد ماند.
هر چند پای باد درین دشت بسته است!
اسفند ۱۳۴۶ فریدون مشیری


یک گرد باد آتش
در سوگ مرد ِ مردان، / از درد می گدازم. / اشکی نمی فشانم. / شعری ، نمی توانم!
جان، نه، که این دوار ِ جنون است در سرم / خون، نه، که شعله های مذاب است در تنم
****
اینجا هزار صاعقه افتاده ست. / اینجا هزار خورشید، ناگاه / خاموش گشته است
اینجا هزار مرد، نه، صد ها هزار مرد / از پا در آمده است!
در سوگِ مردِ مردان / از درد می گدازم / آن جان تابناک نباشد؟ / باور نمی کنم.
****
از قلّه های شرق / مانندِ آفتاب بر آمد / تنها.
تنها تر از تمامی تنهایان / فرهاد وار تیشه به کف، راه می گشود، / هر واژهء کلامش،
یک شاخه نور بود، / هر نقطه ی پیامش / یک گِردباد آتش!
می رفت برج و باروی بیداد بشکند. / می رفت توده های پریشان خلق را / از تنگنای رنج اسارت رها کند.
****
اهریمنان عالم ، / همداستان شدند! / توفان و سیل و موج و تلاطم / شمشیر می زدند که : تاراج!
فریاد می کشید که: ـ « مَردُم » !
****
بسیار تیر ها که رها شد به پیکرش / بسیار سنگ ها که شکستند بر سرش
او، همچنان رهائی مردم را / فریاد می کشید.
****
در دره های شرق / خود کامگان ظلمت / خورشید را به بند کشیدند
خورشید در قفس! / چون شیر می خروشید / تا آخرین نفس.
****
فریاد های او /در لحظه های آخر / در های و هوی سنگدلان گم بود.
امّا، / هنوز، بر لب لرزانش. / یک حرف بود، / آن هم: مردم بود!
****
در سوگِ مردِ مردان / شعری نمی توانم.
اسفند ۱۳۴۶فریدون مشیری

محمد رضا شفیعی کدکنی (م. سرشک) در مورد سرایش "مرثیه ی درخت" می گوید

"نسبت به مصدق نوعی حُبّ و بغض توأمان ambivalence پیدا کردم.گاه این طرف غلبه می کرد،گاه آن طرف. غالبا شیفتگی بود و کم تر خشم و تردید. و این بود و بود تا روزی که با دوستم رضا سیدحسینی در خیابان استانبول نزدیکی های میدان مُخبرالدوله از کتاب فروشی نیل می آمدیم. روزنامه های عصردرآمده بود. کیهان در گوشه ی صفحه ی اول خبر مرگ مصدق را چاپ کرده بود. مدتی به روزنامه خیره شدم و خطاب به مصدق عباراتی گفتم: که خوب، پیرمرد بالاخره... یکباره زدم زیر گریه؛ از آن گریه های عجیب و غریب که کم تر در عمرم بر من مسلط شده است. رضا سید حسینی دست مرا گرفته بود و می کشید که بی صدا! الان می آیند و ما را می گیرند و من همان طور نعره می زدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانه مان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی... با یکی از هم کلاسی های هم شهری ام اجاره کرده بودم. گریه کنان رفتم به خانه و در آن جا شعر "مرثیه ی درخت" را سرودم:»


مرثیه ی درخت
دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح / خواب بلند و تیره ی دریا را
- آشفته و عبوس- / تعبیر می کند؟ / من می شنیدم از لب برگ / - این زبان سبز-
در خواب نیم شب که سرودش را / در آب جویبار، بدین گونه شسته بود:
- در سوکت ای درخت تناور! / ای آیت خجسته ی در خویش زیستن!
ما را / حتی امان گریه ندادند.
من، اولین سپیده ی بیدار باغ را - آمیخته به خون طراوت -
در خواب برگ های تو دیدم / من، اولین ترنم ِ مرغان صبح را
- بیدار ِ روشنایی ِ رویان ِ رودبار - / در گل فشانی تو شنیدم.
دیدند بادها، / کان شاخ و برگ های مقدس
- این سال و سالیان که شبی مرگواره بود - / در سایه ی حصار تو پوسید
دیوار، / دیوار ِ بی کرانی ِ تنهایی تو -
یا / دیوار باستانی ِ تردیدهای من / نگذاشت شاخه های تو دیگر
در خنده ی سپیده ببالند / حتی، / نگذاشت قمریان پریشان
(اینان که مرگ یک گل نرگس را / یک ماه پیش تر/ آن سان گریستند)
در سوک ِ ساکت ِ تو بنالند.
گیرم، / بیرون ازین حصار کسی نیست / گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موج روشنایی مشرق / - بر نخل های تشنه ی صحرا، یمن، عدن...
یا آب های ِ ساحلی ِ نیل - / از بخشش ِ کدام سپیده ست
اما، / من از نگاه آینه / - هر چند تیره، تار- / شرمنده ام که: آه
در سکوتت ای درخت تناور، / ای آیت خجسته ی در خویش زیستن،
بالیدن و شکفتن، / در خویش بارور شدن از خویش،
در خاک خویش ریشه دواندن / ما را / حتی امان گریه ندادند.
۱۵ اسفند ۱۳۴۵

فریدون تولّلی در سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ نوشته هایش را در دفاع از ملی شدن صنعت نفت و مخالفت با استعمار انگلیس در روزنامة صدای شیراز به چاپ رساند. فریدون تَوللّی در سال ۱۳۳۱ در وصف پایداری مصدق سروده است:

 

تا به تاریخ بشر، دست امان خواهد بود / نام والای مصـدق به جهان خواهد بود
جان فدای سخنش باد که تا دامن حشر / درس بیداری ابناء زمان خواهـــد بود
مشت کوبنده، نشان داد به کوبنده ی خلق / که به فرجام سخن، مشت گران خواهد بود
بانگ ناقوس وی از وحشت ایرانِ خموش / نهضتی ساخت که جوشان و دمان خواهد بود...
نام ایرانِ کهن زنده شد از همّتِ خلق / خُنک آن قوم کزو نام ونشان خواهد بود

توللی در شعر «سوگند» می گوید:
مصّدقا! چه ستم ها، که بر تو رفت و، نرفت / به پیشگاه ِ تو، کاری ز دست ِ بسته ی ما!
شرار ِ عشق ِ تو ، با کینه های ِ تشنه، هنوز / زبانه می کشد، از سینه های ِ خسته ی ما!
چه همرهان، که درین گیر و دار ِ مرگ و حیات / به "نام ِ پاک ِ تو" بر موج ِ خون، روانه شدند!
ز ِ جان ِ پاک، گذشتند و، پیش ِ تیر ِ هلاک / شهید ِ شوق و، سرافراز ِ جاودانه شدند!
چه همرهان! که به بیغوله های ِ سرد و خموش / سرود ِ مهر ِ تو خواندند، در شبان ِ دراز!
سپیده دم، به یکی "خوشه تیر" سرکش و مرد / نگون شدند و به گل رفت، آن فسانه ی راز!
شکنجه بود و، بلا بود و، بند بود و، عذاب / سزای ِ هر که برآورد دم، به یاری ِ تو!
تو ایستاده، چو کوه از میان ِ آتش و، خلق / گرفته، درس ِ شهامت، ز پایداری ِ تو!
ز حکم ِ محکمه، قدر ِ تو، برفزود و، به دهر / به داوران ِ تو، جز ننگ ِ جاودانه، نماند!
"دفاع ِ گرم ِ تو" پرتو فشان، به ظلمت ِ شرق / چنان گرفت، که دامی، بزیر ِ دانه، نماند!
تو، گر بمانی و گر بگذری، درین دم ِ عمر / به انتقام ِ تو، آماده، جمله مرد و زنیم!
پیام ِ نغز ِ تو، در گوش و، خون ِ تشنه، بجوش / ستاده، بر سر ِ سوگند و عهد ِ خویشتنیم!


در قصیده‌ای از دکتر مظاهر مصفا می‌خوانیم که وصف دادگاه مصدق است:
رفتم به دادگاهِ مصدق/ دیدم جلال و جاهِ مصدق
کشتیِّ دل شکست چو برخاست/ توفانِ اشک و آهِ مصدق
بر پاکی و عقیدت و نیّت/ دو چشمِ تر ، گواهِ مصدق
برقِ نجاتِ مردمِ مشرق/ می‌جَست از نگاهِ مصدق
کوهی زِعزم و رایْ نهان بود/ در پیکرِ چو کاهِ مصدق...
فردا زِ سوی شرق برآید/ فریادِ دادخواهِ مصدق
ای‌ دل غمین مباش که باشد/ دستِ خدا پناهِ مصدق
ایرانیان غریو برآرند/ یا مرگ یا که راه مصدق

شاعر برجسته، حمید مصدق در شعر "رهنورد آزادگی" می گوید:
روزگاری رفت و مردی برنخاست / زین خراب آباد گردی برنخاست
دشمنان را دشمنی پیدا نشد / دوستان را همنبردی برنخاست
هر که چون من گرمخویی پیشه کرد / از دلش جز آه سردی برنخاست
صد ندا دادیم دشمن سر رسید / از میان جمع فردی برنخاست
درد از درمان گذشت و هیچ کس / از پی درمان دردی برنخاست
در ره آزادگی از جان حمید / چون مصدق رهنوردی برنخاست

با آخرین پیام تاریخی دکتر محمّد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی بعنوان وداع با ملت ایران و شعر «بزرگداشت، از حمید مصدق، به یاد آن بزرگ مرد» به این سروده های تاریخی پایان می دهیم:

"عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد ولی آن چه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستم دیده است. از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم ماند و این صدا و حرارت را که همیشه درخیر مردم به کار برده ام خاموش خواهند کرد و دیگر جزدراین لحظه نمی توانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. بدینوسیله از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن و پیروجوان تودیع میکنم و تاًکید می نمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته‌اند از هیچ حادثه‌ای نهراسند و نهضت مقدس خود را ادامه دهند و یقین بدانند خدا یار و مدد کار آن‌ها خواهد بود."


به یاد آن مرد بزرگ از حمید مصدق

«نمی دانی که بعد از تو/ چه بر ما رفت / و چه گل های سرخی / بهتر از صد گل / هزاران گل / به روز تیرباران ها / به روی خاک افتادند / چه تختی ها / پس از آن گونه سختی ها / به مردی جان سپردند و به پیش خصم / جوانمردانه اِستادند /// تو بودی اوستاد مردی و رادی / تو درس راد مردی را / به مردان یاد می دادی / و ما پویندگان راه تو/ تا روز پیروزی / و بهروزی / به جان راه تو را پیوسته می پوئیم / و می گوئیم / گرامی باد نام تو / و نامی باد / نام تو

 

منبع:پژواک ایران





مولاعلی ع - 870----961



 

مولاعلی (ع ) - 961

 

لَم یَضَع مِن مالِکَ ماقَضی فَرضَکَ .

 

مالی که خرج واجبات خودکرده ای , ازدستت

 

نرفته است .

 

Whatever you have spent  for your

 

 

necessities is not lost

 

گربا زروسیم ازغمی خواهی رست

 

زرده که درکیسه نمی باید بست

 

آن مال که خرج واجبات تو شدست

 

هرچند فزون بوده , نرفته ست ازدست

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==


مولاعلی (ع ) - 960

 

لَم یَسُد مَن اِفتَقَرَ اِخوانُهُ اِلی غَیرِهِ .

 

کسی که برادرانش به دیگران نیازمند باشند

 

بزرگ نمی شود.

 

A man who is not useful to his brothers

 

will not be dignified .

 

دولتمندی که نیست درویش نواز

 

عزوشرفی نیابد ازنعمت وناز

 

هرگز نشود بزرگ آن  کس که مدام

 

باعیرکند برادرش عرض نیاز

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

مولاعلی (ع ) - 959

 

لَم یَذهَبُ مِن مالِک ما وَقی عِرضَکَ .

 

ازمال تو آنچه که آبروی توراحفظ کرده ازدست رفته است .

 

 

What you have spend to secure your

 

reputation is not lost.

 

آن کس که زشوق سیم وزر مست بود

 

گرخوارشود به راه زر پست بود

 

آن سیم وزری که آبرورابخرد

 

هرچندزدست رفته دردست بود

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع ) - 958

 

لِلظُُلمِ تَبِعاتُ موبِقاتُ .

 

ظلم عواقب گمراه کننده ای دارد.

 

 

Cruelty has destructive consequences.

 

نابودکننده است آثارستم

 

بسارکمرشکن بود بارستم

 

اخرگردد خراب دیوار ستم

 

برروی سرکسی که شد یارستم

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==



 

مولاعلی (ع)  - 957

 

لِلشّدائِدتُدَخّرُالرِّجالُ .

 

مردان بلند همت  برای زمان سختی اندوخته شده اند .

 

Courageous man are saved for hard days .

 

روشن گهران چو شمع افروخته اند

خودرازبرای دیگران سوخته اند

مردان بلند طبع باهمت را

ازبهرزمان سختی اندوخته اند

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گرداوری : م. الف زائر

 

 

 

 

=-

مولاعلی  (ع ) - 956

 

لِلحازِم فی کُلِّ فِعلِِ فَضلُُ .

 

دوراندیش درانجام هرکاربردیگران برتری دارد.

 

In doing everything a prudent man

 

is superior to others.

 

آن کزدگران بصیرتش باشد بیش

 

بهترکند آن کارکه آید درپیش

 

اندرهمه کاربرتری داردوفضل

 

آن مرد که بینا بودودوراندیش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

مولاعلی (ع ) - 955

 

 لِلاِنسانِ فَضیلَتانِ ؛عَقلُُ وَ مَنطقُُ , فَبِالعقلِ

 

یَستفیدُ وَبِالمَنطِقِ یُفیدُ.

 

 

دوچیزمایه فضیلت آدمی است  ؛ عقل ومنطق ,  که

 

باعقل وخرد سود بردو بانطق وبیان سود رساند.

 

 

 A man,s superiority resides in 

 

two virtues intelligence and speech ; by

 

the means of the former he acquires 

 

benefits and by the latter he imparts them .

 

ای دوست  زفیض عقل ومنطق مگذر

 

زیرابود این دو ,مایه فضل بشر

 

بانطق وبیان بزندگان سود رسان

 

باعقل وخرد ززندگی سود ببر

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع )  - 954

 

لِلاَحمَقِ مَعَ کُلِّ قَولِِ یَمین .

 

احمق باهرسخنی قسم می خورد.

 

A fool  is he who swears in every sentence.

 

بهرسخنی که راستش پندارند

 

مردم به قسم دگر چه حاجت دارند؟

 

احمق قسمی خورد پی هرسخنی

 

تاخلق اورادروغگو نشمارند

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

 

مولاعلی (ع ) - 953

 

لِکُلِّ هَمِِّ فَرَجُُ , لِکُلِّ ضیقِِ مَخرَجُُ .

 

هرعقده تنگ آخر گشایش یابد ودرپی هربستگی

 

آخرراهی بازمی شود .

 

 

Every hard knot will be untied and every

 

 

closed way will open at last.

 

دمسازشود طالع  ناساز آخر

 

دور خوشی توگردد آغازآخر

 

هرعقده که تنگ است گشایش یابد

 

هرراه که بسته ست شود بازاخر

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م. الف زائر

 ==



 

مولاعلی (ع ) - 952

 

 

لِکُلِّ شَیئی ءِِ آفَهُُ و آفَهُ الخَیرِ قَرین اُلسّو ءِ  .

 

هرجیز  آفتی دارد وآفت نیکوکاری

 

همصحبت بدنهاداست.

 

 

 

Everything has its bane ; and the bane of

 

benefaction is a malicious companion.

 

دردارجهان که عاقبت هرچیزی

 

دارد زپی آفت ملال انگیزی

 

دانی چه بود آفت نیکوکاری؟

 

همصحبت بد نهاد ناپرهیزی

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع ) - 951

 

 

لِکُلِّ حَیِِّ مَوتُُ لِکُلّ شَئی ءِِ فَوتُُ  .

 

برای هرزنده مرگ وبرای هرچیزی نابودی است .

 

 

There is a death for every

 

 

creature ; and an end

 

for everything.

 

اندرپی هر خوشی ملالی وغمی است

 

درصورت هرنشاط , , چین المی است

 

درگردن هرزنده طناب اجل است

 

بردامن هروجود گردعدمی است

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع ) - 950

 

لِکُلّ امرَءِِ فی مالِهِ شَریکان ؛ اَلوارِثُ وَ الحَوادثُ .

 

درمال هرمردی دوشریک هست یکی وارث دیگری حوادث .

 

 

There are two participants in wealth of each

 

man : One is hes heir and

 

 

the other, mishaps.

 

چون مرد رسد به مکنت وجاه و جلال

 

خواهد دوشریک یافت درمال ومنال

 

آن وارث اوکه می شود صاحب مال

 

وان حادثه ای که بهرمال است وبال

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

 

 

مولاعلی (ع ) - 949

 

لِسانُ المُرائی جَمیلُُ وَفی قَلبِهِ الدّاءُ الّدخیلُ .

 

ریاکارزبانی زیبا وقلبی بیماردارد.

 

 

A hypocrite has a nice tongue and

 

an ill heart.

 

آن راکه دو روئی روش دیرین است

 

هرجاک نهد پای , پی تفتین است

 

منگرکه زبان او چنین شیرین است

 

بنگرکه چقدرقلب او پرکین است

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گردآوری : م.الف زائر

==
 

مولاعلی (ع ) - 948

 

لِسانُ العاقِل وَراءَ قَلبِهِ , قَلبُ الاَحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ .

 

زبان عاقل درپس دل اوست یعنی دلش راضی

 

 

نمی شودکه هرباطلی رابرزبان آورد , ودل بی عقل

 

درپس زبان اوست یعنی هرچه به زبانش آمد

 

بدون مانع اظهارمی کند.

 

 

A wise man,s tongue is behind his heart; he

 

does not mentions whatever he feels wrong. A fool

 

man,s  heart is behind his tongue ; he

 

says everything without any reserve.

 

عاقل باشد زبانش اندر پس دل

 

راضی نشوددلش که گوید باطل

 

بی عقل وخرد  ,دلش بود پشت زبان

 

کزمعنی حرف خویش باشد غافل

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==



 

مولاعلی (ع) - 947

 

لِسانُ الجاهِلِ مِفتاحُ حَقّهِ .

 

زبان نادان کلید مرگ اوست .

 

An ignorant man.s tongue is a key to

 

 

his destruction.

 

جاهل چودرختی است تهی ازبروبرگ

 

بارن براو تیرملامت چو تگرگ

 

ای بس که چونادان به سخن لب بگشود

 

گرید زبان اوکلید درمرگ

 

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

ابوالقاسم حالت

=

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

 

مولاعلی (ع) - 946

 

 

لَذّهُ الکِرامِ فی الاِطعامِ ؛ لَذّهِ اللّئامِ فی الطّعامِ .

 

لذت جوانمردان  به مهمانی دادن وخوشی دونان

 

به مهمان شدن است .

 

A generous man is pleased to invite , and

 

an avaricious person is pleased

 

to be invited.

 

آن راکه فرومایه بود همچو خسی

 

بامردبلند طبع فرق است بسی

 

این شادشود چو شدکسی مهمانش

 

وان شادشود چو گشت مهمان کسی

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآور ی: م.الف زائر

 

 ==


مولاعلی (ع ) - 945

 

لایُوادُّ الاَشرارُالّا اَشباهَهُم , لایَصطَنِعُ اللّئامُ اِلّااَمثالَهُم .

 

اشرارجزکسانی راکه همانندخودشانند دوست

 

نمی گیرندومردم پست جزپست نهادان رانمی پرورند.

 

 

Wicked  men do not make friendship  except

 

 

with those who are wicked like themselves , mean

 

men do not  bring up except those who

 

 

are mean.

 

آن مردکه بدخوست نمی گیرد دوست

 

جزبدمنشی راکه همانند بدوست

 

وان مرد که پست است نخواهد پرورد

 

جزپست نهاد راکه بااو همخوست

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

==

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

 

مولاعلی (ع ) - 944

 

لایَنفَعُ الایمانُ بِغیرِالتّقوی .

 

ایمانی که باپاکی وپرهیز همراه نباشد سودی ندارد.

 

Faith without chastity is of no use.

 

دین ازپی آن است که کوشی تو بسی

 

تادست کشی زهرهوی وهوسی

 

گرپاکی وپرهیزنباشد درکار

 

سودی نرسد زدین وایمان به کسی

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 943

 

لایُنصَحُ اللّئیمُ اَحَداََ اِلِّاعَن رَغبَهِِ اَورَهبَهِِ .

 

فرومایه ازکسی پند نمی گیرد مگراز روی ترس یا طمع .

 

A mean  person does not accept

 

 

advice , except for fear or in the

 

hope or something.

 

آنکس که به طبع بود ناپاک وپلید

 

خودازسرشوق راه پاکان نگزید

 

ناکس نشنید پندکس , وربشنید

 

یاازره بیم بود یاروی امید

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

مولاعلی(ع ) - 942

 

لایَنجَعُ تَدبیرُمَن لایُطاعُ .

 

تدبیرکسی که فرمانش رانمی برند سودی نمی دهد.

 

 

Planning by one who is not obeyed

 

is of no use.

 

شاگرد به پیروی چو تقصیرکند

 

اندیشه استاد چه تاثیر کند

 

مری که نمی بردکسی فرمانش

 

سودی ندهد  هرآنچه تدبیرکند

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

مولاعلی (ع)  - 941

 

لا یَنبَغی لِلعاقِلِ اَن یُقیمَ عَلی الخَوفِ اِذا وَجَدَ

 

اِلی اِلّاَمنِ سَبیلا.

 

شایسته عاقل نست که باترس زندگی کند

 

درحالی که به سوی ایمنی راهی دارد.

 

 

It is not suitable for a wise man to live

 

in fear when he has some way

 

to security.

 

بیناکه زراه وچاه باشدآگاه

 

ازوعجب است اگرکه افتد درچاه

 

باترس نشایدکه کندعاقل زیست

 

آنجاکه بسوی ایمنی دارد راه

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع ) - 940

 

لایَکونُ الصّدیقُ صَدیقاََحَتّی یَحفُظَ اَخاهُ

 

فی غَیبَتِهِ وَنِکبَتِهِ وَ وَفاتِهِ .

 

دوست دوست نمی شود مگربشرط آن

 

که دوست خودرادرغیبت او ,وبدبختی

 

و وفات او حفظ کند.

 

A friend is not a good friend unless he

 

respects his friend,s rights in his

 

 

absence , in his misfortune and

 

 

after his death.

 

آن است به عهد دوستی ثابت وسخت

 

کاو باتومددکند چو گشتی بدبخت

 

عیبت نکند بیان چو گشتی غایب

 

مالت نخورد چوبستی ازدنیا رخت

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری: م .الف زائر

 

 

 ==

 

مولاعلی (ع ) - 939

 

لایَکُنِ المُحسِنُ وَالمَسیِ ءُ  اِلَیکَ سَواءُ  فَاِنّ  ذلِکَ

 

یَزهَدُ المُحسِن فِی الاِحسانِ وَ یُتابِعُ

 

المُسِی ءُ اِلی الاِسائَهِ  .

 

 

مبادابدکارونیکوکاردرنظرت یکسان باشند

 

زیرا دراین صورتنیکوکارازنیکوئی کناره 

 

گیردوبدکاردرکارزشت اصرارورزد.

 

 

You must not regard a good man

 

 

and a bad man equally for the former

 

gives up good behavior and the

 

latter follows evil doing .

 

درجامعه گر بدگهرونیکوکار

 

یکسان آیند خلق رادرانظار

 

این سخت ز کارخیر گردد نادم

 

وان نیک به کارزشت ورزد اسرار

 

 

 = 

 

ترجمه شعری  وانگلیسی

 

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م .الف زائر

 

 

==

 

مولاعلی (ع) - 938

 

لایُعابُ الرّجُلُ بِاخذِحَقِّهُ وَ اِنّما یُعابُ بِاَخذِمالَیسَ لَهُ .

 

خواستن حق برای کسی عیب نیست خواستن

 

چیزی که حق او نیست عیب است .

 

 

A man cannot be blamed for demanding

 

 

his right but he should be blamed for

  

asking what is not his right.

 

گردرپی حق خویش مردی برخاست

 

براونتوان عیب گرفتن که خطاست

 

زان مرداگر که عیب گیرند رواست

 

کاو آنچه که نیست حق وی خواهد خواست

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 ==


مولاعلی (ع ) - 937

 

لایَصغُرَنَّ عِندَکَ الرّایَ الخَطیرُ اِذا اَتاکَ بِهِ الرّجُلُ الحَقیرُ.

 

فکربزرگی راکه ازمرد کوچکی تراوش کند

 

نباید کوچک شماری .

 

 

 

Do not underestimate a useful advice just

 

 

because is is given by an

 

 

unimportant person.

 

گرمرد ,  خردوراست وصاحب تدبیر

 

هرکس که بود نصیحتش رابپذیر

 

گرپندبزرگی دهدت مرد حقیر

 

کوچک مشمارش وازآن  بهره بگیر

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==


مولاعلی (ع) - 936

 

لایَشبِعُ المومِنُ وَاخاهُ جائعُ .

 

مردخداتابرادرش گرسنه است خودراسیرنمی سازد.

 

A true believer will not eat fully as long

 

as his brother is hungry.

 

آن مردخداست کاو بود خیراندیش

 

خیردگران زخیرخودخواهد بیش

 

خودتاشکم برادرش گرسنه است

 

برخوان ننشیند ازپی سیری خویش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 ==



مولاعلی (ع) - 935

 

لا یَستَحِییَنَّ اَحَدُکُم اِذاسُئِلَ عَمّا لایَعلَمُ اَن یَقولَ لااَعلَمُ .

 

هیچ یک از شما وقتی جیزی را که نمی داند

 

 

ازو بپرسندنباید شرم داشته باشد

 

ازاینکه بگوید نمی دانم .

 

No one of you must feel ashamed to admit

 

 

his ignorance  when he is asked about what he

 

does not know.

 

گربربندی دهان خویش ازگفتار

 

بهزانکه بگوئی سخنی ناهنجار

 

چیزی که ندائی , چو بپرسند ازتو

 

برگو که نمی دانم وزین شرم مدار

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


 

مولاعلی (ع ) - 934

 

لایُدرِکُ اللهُ جَلّ جَلالُهُ العُیونُ بِمُشاهدِهِ العَیانِ لکِن

 

یُدِرکُهُ القُلوبُ بِحِقایِقِ الایمان .

 

چشم های ما بامشاهده ظاهرخدا را نمی توانند

 

دید بلکه دل ها از راه حقایق ایمان

 

به خدا می رسند .

 

One eyes cannot see God by manifest

 

 

observation but our hearts can perceive

 

Him through faith.

 

هرجند خدا بهرمکانی است پدید

 

بادیده سر نمی توان اورادید

 

تنهادل ما ازره ایمان ویقین

 

شایدکه تواند به خداوند ر سید

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

 

مولاعلی (ع) - 933

 

لایَخلوا النّفسُ مِن اَمَلِِِِ حَتّی تَدخُلَ فِی الاَجَلِِ.

 

جان آدمی تادم مرگازآرزو خالی نمی شود.

 

 

Man,s soul is not cleared from desires , until

 

he is dead.

 

تاجان داری شیفته آمالی

 

دلبسته اکتساب جاه ومالی

 

تامرگ نکرده جام عمرت راپر

 

جان تو زآرزو نگردد خالی

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


مولاعلی (ع) - 932

 

لایَحولُ الصّدیقُ الصَّدوقُ عَنِ المَوَدّهِ وِان جُفِیَ .

 

دوست صادق ازدوستی روی برنمی تابد

 

هرچندکه جفا بیند.

 

 

A sincere friend will not turn away from

 

your friendship even when

 

 

.you hurt him

 

آن دوست که صادق است وبامهرووفا

 

باتست همیشه برسر صلح وصفا

 

ازدوستی توبرنمی تابد روی

 

هرچندکه بیند زتو او جوروجفا

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

 

==

مولاعلی (ع) - 931

 

لایَحمِدحامِدُُ الّارَبّهُ ؛لایَلمُ لائِمُُ اِلّانَفسَهُ .

 

کسی اگر می ستاید بایدخدای خودرابستاید

 

واگرسرزنش می کند باید نفس

 

خودراسرزنش کند.

 

 

One must not praise any one but God; and

 

 

 

must not blame anyone

 

 

 

but himself.

 

آن مرد که عاقل است ودانا باید

 

بیهوده زبان به مدح وذم نگشاید

 

گرعیب کند , زنفس خود گیرد عیب

 

وربستاید, خدای رابستاید

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر



 

مولاعلی (ع) - 900....930


 

مولاعلی (ع ) - 930

 

لایَترُکُ النّاسُ شیَئاََمِن دینِهِم لِاصلاحِ دُنیاهُم الّافَتَحَ اللُهُ

 

عَلیَهمِ ماهِوَ اَضّرُمِنهُ .

 

 

مردم چیزی ازدین خودبرای  آبادی دنیای خود

 

نمی دهند مگر آن که خداونددرعوض چیزی

 

زیان آورتر ازآن رابرایشان روادارد.

 

 

People may not lose anything of their

 

faith to obtain worldly things unless

 

 

God allots to them something more

 

 

detrimental than that.

 

ازدین خود آن بنده دنیاپرور

 

چیزی ندهدبرای دنیا به هدر

 

چزاین که خداوند مبین روز دگر

 

چیزدهدش ازآن زیان آورتر

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 11:28  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 929

 

مولاعلی (ع)- 929

 

لایَترُکَ النّاسُ شَیئاََ مِن دُنیاهُم لِاصلاحِ اخِرَتِهِم

 

اِلاّعَوّضَهُمُ اللهُ سبُحانَهُ خَیراََ مِنهُ .

 

مردم ازمال جهان چیزی برای دنیای دیگر خود نمی دهند

 

مگراین که خداوندبالاترازآن رابه آنان عوض دهد.

 

People may never give up anything of this world

 

for  the next, unless God gives them back

 

something better than that.

 

ازمال جهان کسی زابناء بشر

 

چیز ندهد برای دنیای دگر

 

جزآن که خداوند بدو درمحشر

 

بخشد به عوض چیزی ازآن بالاتر

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 11:17  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع)- 928

 

مولاعلی (ع ) - 928

 

لافَقرَلِعاقِلِِ , لاغَناءَ لِجاهِلِِ .

 

هرکه داناست مسکین نیست , اگر چه تنگدست باشد

 

وهرکه نادان است منعم نیست اگر چه ظاهراداراباشد.

 

A savant man is not poor even if he lives in

 

poverty ; and  an ignorant one is not rich even

 

 

if he lives wealthy life.

 

مسکین نبودهرآنکسی کاو داناست

 

هرچندکه تنگدست وبی برگ ونواست

 

منعم نبود هرانکه باشد نادان

 

هرچندکه درنظربظاهر داراست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 11:8  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 927

 

مولاعلی (ع)  - 927

 

لاغِناءَ کالغُنوعِ .

 

هیچ دارائی بهتر ازفناعت نیست .

 

No wealth is better than contentment.

 

آن کس که حریص  وآزمند دنی است

 

پابند به دیوخوئی واهرمنی است

 

بارزوی کم بسازومحتاج مباش

 

کان مردکه قانع است پیوسته غنی است

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری: م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 11:1  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 926

 

مولاعلی (ع) - 926

 

لاعَیشَ لِسَیِی ءِ الخُلقِ .

 

بدخو اززندگی خوش محروم است .

 

An ill-tempered man cannot

 

enjoy happy life.

 

آنگاه که برتو آور دخشم هجوم

 

پیش ازهمه کس کنی توخودرامغموم

 

می کوش که خوی خویش راخوب کنی

 

کززندگی خوش  است بدخو محروم

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری: م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 10:55  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 925

 

مولاعلی (ع) -  925

 

لاعَقلَ مَعَ شَهوَه .

 

عقل باشهوترانی سازگاری ندارد.

 

Wisdom does not accord with pleasure.

 

آن مردکه ترک هوشیاری نکند

 

باید که هوای میگساری نکند

 

عاقل نرود درپی شهوت ز یرا

 

شهوت باعقل سازگاری نکند

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 10:48  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 924

 

مولاعلی(ع)  - 924

 

 

لاشَئی ءَ اَحسَنُ مِن عَقلِِ مَعَ عِلمِِ وَعِلمِِ مَعَ حِلمِِ

 

وَحِلمِِ مَعَ قُدرَه .

 

چیزی بهتزازخردمندی بادانائی ودانائی باشکیبائی

 

 

وشکیبائی باتوانائی نیست .

 

 

There is nothing better than wisdom

 

with knowledge , knowledge with tolerance

 

and tolerance with power.

 

بهترزهمه مردم دنیاباشد

 

آن مرد خردمند که دانا باشد

 

درخشم نیاید وشکیبا باشد

 

هرچند به هرکارتوانا باشد

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 10:43  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 923

 

مولاعلی (ع) - 923

 

لاذُخرکَالعِلمِ .

 

گنجی مانند دانش نیست .

 

There is no treasure like knowledge.

 

ازشهدادب هرکه به کامش قند است

 

پیوسته ز حال وروز خود خرسند است

 

گنجی به گرانبهائی دانش نیست

 

دولتمنداست هرکه دانشمنداست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 10:34  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 922

 

مولاعلی (ع) - 922

 

لادَواءَ لِمَشعوفِ بِدائِهِ , لاشِفاءَ لِمَن کَتَمَ طَبیبَهُ دائَهُ .

 

برای کسی که به دردخود خوش است  دوائی نیست

 

وکسی که درد خودراازطبیب بپوشدشفانخواهد یافت .

 

There are no remedy for a man who is

 

 

happy with his diseases ; and , no recovery

 

for one who hides his disease from

 

the  doctor.

 

آن راکه به درد خودرضاخواهد بود

 

هردردکه هست بی دواخواهدبود

 

وانکاوزطبیب درد خود می پوشد

 

کی بهروی امید شفاخواهد بود

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم آذر 1393ساعت 10:30  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 921

 

مولاعلی (ع ) - 921

 

لاخَیرَفی قَومِِ لَیسوا بِناصِحین وَ لایُحِبّونَ النّاصِحین .

 

ازکسانی که نه خیر می خواهند و نه

 

خیرخواهان را دوست دارند خیری نصیب

 

نمی شود.

 

 

You can not expect anything good from

 

 

those who neither are well - wishers nor like the

 

persons who wish well.

 

آنکا ونه اثرزخیرخواهی دراوست

 

نه مردم خیرخواه رادارد دوست

 

زانجاکه به هیچ رو ندارد خیری

 

مانند گلیست کش نه رنگ است ونه بوست

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 22:29  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 920

 

مولاعلی (ع) - 920

 

لاخَیرَفِی السّکوتِ عَنِ الحَقِّ کَمااَنّهُ لاخَیرَ

 

فِی القَولِ بِالباطِل .

 

خاموش ماندن ازحق گوئی خوب نیست

 

 

همچنانکه باطل گوئی خوب نیست .

 

 

To keep silent  from speaking  the truth

 

 

is as bad as to talk falsely.

 

اندرپی حق باش وحقیقت جوئی

 

دوری کن  ازاین که راه باطل پوئی

 

خوش نیست خموش ماندن ازگفتن حق

 

آنگونه که خوب نیست باطل گوئی

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

 گر دآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 22:20  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 919

 

مولاعلی (ع)  - 919

 

لاحُلَلَ کَالادابِ.

 

هیچ زیوری بهترازادب نیست .

 

No ornament is better than politeness.

 

اخلاق  پسندیده بود یاورمرد

 

این است گواه پاکی گوهرمرد

 

بایدکه به حسن ادب آراست شد

 

زیراادب است بهترین زیور مرد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 22:12  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 918

 

مولاعلی (ع)  -  918

 

لاتُوَخِّر اِنالَه المُحتاجِ اِلی غَدِِ فَاِنّکَ لاتَدری ما

 

یَعرُضُ لَکَ وَ لَهُ فی غَدِِ.

 

دلجوئی محتاج رابه فردامیفکن زیرامعلوم نیست

 

که فردا برای تو و او چه پیش آید.

 

 

Do not postpone helping a needy may ; for you

 

 

do not know what will happen to him and

 

 

you tomorrow.

 

 

درراه کرم اگر نهی پاچه شود

 

وردورکنی غمی زدلها چه شود ؟

 

دلجوئی محتاج به فردامفکن

 

چون نیست تراعیان که فرداچه شود

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

گردآوری : م .الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 22:7  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 917

 

مولاعلی (ع) - 917

 

لاتُوتِیَ البُیوتَ الاّمِن اَبوابِها وَ مَن اَتاها مِن غَیرِ

 

اَبوابِهاکانَ سارقَاََ.

 

بدرون خانه جزادرآن راه نمی توان یافت وهرکه

 

جزازراه درواردشوددزد است .

 

A house can not be entered into except

 

by its door ;and any one who tries

 

  to enter into it by anyother

 

way is a thief.

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 19:26  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 915....916

 

مولاعلی (ع ) - 916

 

لاتَنظُرالی مَن قالَ وَ انظُر اِلی ماقالَ .

 

منگرکه گوینده کیست ,بنگر که گفتارش چیست .

 

 

Do not mind who the speaker is , mind what

 

 

he is saying.

 

تحقیرکسی به جامه ژنده مکن

 

برطاهر خلق هیچگه خنده مکن

 

هرجاکه کسی لب به سخن بازکند

 

گفتارببین ,  نظربه گوینده مکن

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآور ی: م.الف زائر

 

=

مولا علی (ع) - 915

 

لاتَنالُ الصِحّه اِلّابِالحَمیَّه .

 

تندرستی جز باپرهیز حاصل نمی شود

 

 

Health can not be obtained except

 

by abstinence.

 

کس رانشود سپید بختی حاصل

 

گربرنکندزهرسیه کاری دل

 

بیماربه پرهیز اگر تن ندهد

 

هرگز نشودبه تندرستی نائل

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری :  م . الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 19:18  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 914

 

مولاعلی (ع ) - 914

 

لاتَلتَبِس بِالسّلطانِ فی وَقتِ اِضطِرابِ الاُمورِعَلَیهِ

 

فَاِنّ البَحرَ لایَکادُ یَسلَمَ راکِبَهُ مَعَ سُکونِهِ فَکَیفَ

 

لایَهلُکَ مَعَ اِختِلافِ رِیاحِهِ وَاضطِرابِ اَمواجِهِ ؟.

 

وقتی که کارامیر آشفته ودیگرگون است باید ازاو

 

برحذر بود  زیرادریا که هنگام آرامش وسکون برای

 

 

کشتی نشینان خطردارد چگونه باوزش بادهای

 

ناموافق وتلاطم امواج خطرناک نباشد؟

 

Beware of the sovereign at the time of evil

 

 

convulsion.If the voyager is not always

 

safe even on a calm sea; how will be escape

  

death when sea is agitated with unfavourable

 

winds and raging waves?.

 

احوال امیر اگر که دیگرگون است

 

هرکس که نیدیشد ازاو مجنون است

 

دریاکه سکون اوخطرها د ارد

 

 

 

پیداست که هنگام تلاطم چون است

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 19:10  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 913

 

مولاعلی (ع) - 913

 

لاتَقومُ حِلاوَهُ اللّذَهِ بِمرارَهِ الافاتِ .

 

شیرینی لذت به تلخی محنت هائی که

 

ازآن ببارمی آید نمی ارزد.

 

Sweetness of pleasure is not worth the

 

 

bitterness of its consequent pains.

 

شب تابه سحرآنکه باده می پیماید

 

چون روز شد ازخماردررنج آید

 

شیرینی لذات نمی ارزد هیچ

 

برتلخی محنتی کز آنها زاید

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م. الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 18:55  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 912

 

مولاعلی (ع ) -  912

 

لاتَقولَنّ ماتَسوکَ جَوابُهُ .

 

هرگز سخنی مگوی که پاسخش توراناگوارباشد.

 

Never say anything which has

 

an unpleasant answer.

 

آن کزپی ناسزالب ازهم بگشاد

 

هرکس که شنید ؛ ناسزا پاسخ داد

 

باهیچ کسی مگوی  هرگز سخنی

 

کزپاسخ آن دل توگردد ناشاد

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م. الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 18:47  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 911

 

مولاعلی (ع) - 911

 

لاتَفرَحَنّ بِسِقطَهِ غَیرِکَ فَانّکَ لاتَدری مایَحدِثُ بِکَ الزّمانُ .

 

ازافتادن دیگری دل خودراشادمکن زیرانمی دانی

 

زمانه برای تو چه پیش می آورد.

 

 

 

Do not rejoice at another,s downfall, for you

 

 

do not know what will

 

 

happen to yourself.

 

گیتی که سحر برسرگل تاج نهاد

 

درشب سروتاج هردو راداد بباد

 

زافتادن دیگری مکن دل راشاد

 

کزمسند خودنیزتو خواهی افتاد

 

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 18:40  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 910

 

مولاعلی (ع ) -  910

 

لاتَغلِق باباَ یُعجِزُکَ اِفتتاحُهُ .

 

مبند دری راکه نتوانی گشود.

 

Do not close a door that you are

 

unable to open.

 

آن کارکه آرد ضرر آغازمکن

 

وان سازکه سوز ددل وجان سازمکن

 

آن درکه دگرگشودنش نتوانی

 

دست ازپس بستنش  زهم بازمکن

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 18:31  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 909

 

مولاعلی (ع ) -  909

 

لاتَغتّمّ بِالفَقرِ وِ البَلاءِ فَاِنّ الذّهَبَ یُجَرّبُ بِالنّار

 

وَ المُومِنَ یُجَرّبُ بِالبَلاءِ .

 

ازبی چیزی وسختی غمگین مباش زیراطلارا

 

به آتش آزمایند و مومن رابه رنج وبلا.

 

 

Do not grieve in affliction ; for the gold is

 

 

  tried by fire and a God-worshiper 

 

by misfortune.

 

گردورجهان برتو ستم داشت روا

 

آرام وصبور باش وکن شکر خدا

 

آنسان که به آتش آزمایند طلا

 

مومن شود آزموده بارنج وبلا

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م . الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 13:13  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 908

 

مولاعلی(ع ) - 908

 

لاتَغیَرَنّ بِمجامَلَهِ العدوِ فَاِنّهُ کَالماءِ وَ اِن اُطیلَ

 

اِسخانُهُ بِالنارِلَم یَنفَع مِن اِطفائِها.

 

به جرب زبانی دشمن فریفته مشو زیرا

 

او مانند آب است  که هرچند ازآتش گرمی ببیند

 

از فرونشاندن آتش بازنماند.

 

Do not let your enemy deceive you by his

 

flattery for he is like the water which

 

 

does not stop extinguishing the fire

 

 

despite its best.

 

مشنو چو کندخصم تملق آغاز

 

زیراکه به آب ماند آن افسونساز

 

آب ازآتش هرآنچه گرمی بیند

 

ازکشتن آتش او نمی ماند باز

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 13:3  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 907

 

مولاعلی (ع) - 907

 

لاتُغالِب مَن لاتَقدِرُعَلی رَفعِهِ .

 

باکسی که قدرت ازمیان بردنش رانداری ستیزه مکن .

 

Do not fight against one whom you are

 

unable to defeat.

 

کاری چونسنجیده گرفتی درپیش

 

کارتوشود خراب وحال تو  پریش

 

باهرکه بود به زور بازو زتو بیش

 

گرپنچه زنی ,رنجه کنی , پنجه خویش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 12:51  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 906

 

مولاعلی (ع ) - 906

 

لاتُعنِ قَویّاََ عَلی ضَعیفِ ؛لاتُوثِر دَنیّاََعَلی شَریفِ .

 

توانارابرضد ناتوان کمک مکن وفرومایه رابه مرد

 

بزرگوار اختیارمده .

 

Do not help a strong person against a

 

weak one; and do not give a mean man authority 

 

.over a generous one

 

هرگز به توانا مکن امدادی یار

 

تااین که به ناتوان رساند آزار

 

هرگز به فرومایه مددگارمشو

 

تااین که کندبزرگواری راخوار

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 12:45  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 905

 

مولاعلی (ع ) - 905

 

لاتَعُدّنَّ غَنیّاََ مَن لَم یَرزُق مِن مالِهِ .

 

دارانبایدشمردکسی راکه ازدارائی خود

 

بهره ای نرساند .

 

One whose  wealth is not profitable

 

to others , must not be

 

 

reckoned as rich.

 

آن مرد که اهل بخشش وجود وسخاست

 

ورهیچ ندارد , به نظرچون داراست

 

وان منعم راکه تنگ  چشم است وبخیل

 

دارانتوان شمرد , زیراچو گداست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 11:24  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع) - 904

 

مولاعلی  (ع ) - 904

 

لاتَعِدتَعجَزُعَن الوَفاءِ بِهِ .

 

وعده ای مده که به آن  وفانتوانی کرد.

 

Make no promise that you can not fulfill.

 

درقول  توگرنباشد ازفضل اثر

 

دیگر سخن تو کس نداردباور

 

آن کارکه ازعهده تو ساخته نیست

 

برعهده خویش اگر نگیری بهتر

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 11:16  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع ) - 903

 

مولاعلی (ع ) -  903

 

لاتُعادوافی مالاتَعرِفونَ فَاِنّ اَکثَرَالعِلمِ فیما لاتَعرِفونَ  .

 

باچیزی که نمی دانید دشمنی نورزید چون دانش

 

بیشتر درچیزی است که نمی دانید.

 

 

Do not fight agaisnt what you do not

 

know because knowledge mostly lies in

 

what you are not aware of.

 

شایسته آن نیست که روگردانید

 

ازهرچیزی که درک آن نتوانید

 

چون بیشتر آنچه راکه دانش خوانید

 

بسته است به آنچه اندران نادانید

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر 1393ساعت 11:11  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولا علی (ع ) - 902

 

مولاعلی (ع) - 902

 

لاتُعاجِلِ الذّنبِ بِالعُقوبَهِ وَاجعَل بَینَهُماالِلعَفوِ مَوضِعاََ.

 

دردادن کیفرگناه  شتاب مکن ومیان این دوجائی

 

رابرای بخشش بگذار.

 

 

Do not haste to requite an offence ; but

 

leave room for pardon.

 

دردادن کیفرگناهان زنهار

 

تعجیل مکن که آرد افسوس به بار

 

مابین گناه وکیفرآن ای یار

 

جائی زبرای عفو باقی بگذار

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 901

 

لاتُضیعُنّ حَقّ اَخیکَ اِتِکالاََعَلی مابَینَکَ وَ بَینَهُ

 

فَلَیسَ هُولَکَ بِاَخِِ مااَضَعتُ حَقُّهُ .

 

حق دوستت را به اتکاء دوستی که میان تو و اوست

 

ضایع مکن زیرا وقتی چنین کردی دیگر

 

دوست تو نخواهد بود.

 

Do not trample upon the rights of your friend

 

 

under the pretext of intimacy exciting between

 

you and him ; for as long as you disregard his

 

rights he is not your friend.

 

بردوست زنی طعنه وداری امید

 

کاوازتو بدوستی نخواهد رنجید

 

غافل که چوکاخ دوستی بی پی شد

 

کم کم بسرت خراب خواهد گردید

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 900

 

لاتَضمَن مالاتَقدِرُعَلی القِیامِ بِهِ .

 

کاری راکه ازعهده آن برنمی آئی برعهده مگیر.

 

Do not undertake anything which

 

you can not do.

 

گردرنظرم ضعیف باشی وزبون

 

به زانکه بسی دورغگو باشی ودون

 

برعهده مگیر هیچگه کاری را

 

کزعهده انجام نیائی بیرون

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

مولاعلی (ع) - 870.....899


 

مولاعلی (ع ) - 899

 

لاتُصَدق من یقابل صدقک بتکذیبه .

 

راستگو مخوان کسی راکه درمقابل راستگویئ

 

تو دروغگویت می خواند.

 

Do not  deem truthful a man who

 

considers you a liar.

 

شهدارچه دهی به آن که چون بستاند

 

َآن شهد زدست تو , چو زهری  داند

 

توصادق وراستگو مخوان آنکس را

 

کاولاف زن ودروغگویت داند.

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==



 

مولاعلی (ع ) -898

 

لاتَصحَبنَ اَبناءَ الدّنیا فَِانّکَ اِن اَقلَلتَ استَعلوکَ

 

وَاِن اکثَرتَ حَسَدوکَ .

 

بااهل جهان دوستی مکن زیرااگر فقیرشوی

 

برتو برتری می جویند واگر داراشوی

 

برتورشک می ورزند.

 

 

Do not make friendship with the people

 

 

too much ; for  they try to gain superiority

 

 

over you when you are impoverished ; and show

 

jealousy towards you when

 

 

you are wealthy.

 

بردوستی اهل جهان دل مسپار

 

زانروکه ترانمی شود کس غمخوار

 

جوید به تو برتری چو شدکارت زار

 

ورزد به تورشک چون شود بختت یار

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م . الف زائر

 

 

 

==

مولاعلی (ع ) - 897

 

لاتَصحَب مَن یَحفَظُ مَساویکَ وَ یَنسی فَضائِلَکَ .

 

باکسی که عیوب ترابه خاطرمی سپارد

 

و حسن های ترا فراموش میکند دمساز مشو.

 

Do not associate with one

 

who remembers your defects and

 

forgets your good points.

 

دمساز مباش ای خداوند خرد

 

باآن که فقط عیب ترامی نگرد

 

هرعیب که داری تو بخاطر سپرد

 

هرحسن که داری تو زخاطر ببرد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==



مولاعلی (ع ) - 896

 

لاتُشعِرقَلبَکَ الهَمّ عَلی مافاتَ فَیشغَلُکَ

 

عَنِ الاِستِعدادِلِما هُواتِِ .

 

 

برای آنچه ازدست رفته هم و غم بدل راه مده

 

زیرا افسوس برگذشته از اندیشه برای آینده

 

ترا باز می دارد.

 

Do not feel your heart with past sorrow; for

 

 

this prevents you from making preparation for

 

the future.

 

اندرپی آنچه رفته ازدست متاز

 

وزداغ گذشته سینه پرسوز مساز

 

منشین به غم گذشته کاین سوزو گداز

 

زاندیشه اینده ترا دارد باز

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==


مولاعلی (ع ) - 895

 

لاتُشرِکَنّ فی رَایِکَ جِباناََ یُضعِفُکَ عَن الامر

 

وَیُعظِمُ عَلَیکَ مالَیسَ بِعَظیمِِ .

 

ترسنده دل رادررای خود شریک مکن زیراترادرکار

 

سست می کند وآنچه راکه بزرگ نیست در

 

نظرت بزرگ جلوه می دهد.

 

Do not let a coward participate in making a

 

 

decision for you ; since he weakens

 

 

your will and magnifies what is

 

not really big.

 

ترسنده دلان که ترس رایارکنند

 

درشور چو رای خویش اظهارکنند

 

آندرنظرتو موررامارکنند

 

تصمیم تراسست بهرکارکنند

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

 

مولاعلی (ع )  - 894

 

لاتُسِی ءُ اِلی مَن اَحسَنَ اِلیَکَ فَمَن اَساءَ اِلی

 

مَن اَحسَنِ اِلَیهِ  فَقَدمَنَعَ الاِحسانَ .

 

درحق کسی که باتونیکی کرده بدرفتاری مکن

 

 

زیراکسی که چون نیکی بیند بدی کند درراه

 

نیکوکاری سدی می شود.

 

Do not mistreat a man who has behaved you

 

well , for he who answers a good deed with

 

 

a bad one obstructs benevolence.

 

زنهارچوازکسی ببینی یاری

 

بااونکنی زجهل بدرفتاری

 

آنکس که بدی کند چو نیکی بیند

 

سدی شود اندرره نیکوکاری

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


 

مولاعلی (ع )- 893

 

لاتَسئیءُ الّلفظَ وَاِن ضاقَ عَلَیکَ الجَوابُ .

 

سخن زشت برزبان میاور اگرچه به

 

پاسخ کسی درمانی .

 

Do not use an indecent language even

 

 

when you are helpless in answering

 

 

somebody.

 

تندی مکن و مپوی تابتوانی

 

آن ره که خلاف ادبش می دانی

 

هرگز سخن زشت میاور به زبان

 

هرچند به پاسخ کسی درمانی

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

 

 

مولاعلی (ع) - 892

 

لاتَسرِعَنَّ اِلیَ الغَضَبِ فَیَتَسلَّطَ عَلَیکَ بِالعادَه.

 

زودخشمناک مشو زیرابه خشم خوی خواهی گرفت .

 

 

Do not get angry too soon; for you will be

 

habituated to it .

 

هرکس  به تو بهردوستی آرد رو

 

رخ برتابد چو تند باشی بااو

 

گرزود به هزچیز کسی گیردخشم

 

بس زود به خشم , طبع او گیرد خو

 

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گرد آوری : م.الف زائر

 

 ==

مولاعلی (ع ) - 891

 

لاتَسرَعَنّ اِلی اَرفَعِ مَوضِعِ فِی المَجلِسِ .

 

درنشستن به صدر مجلس شتاب مکن .

 

 

Do not  hurry to take the 

 

best place in a party.

 

گردور شوی تاکه فراخوانندت

 

زان به که روی پیش وبه پس رانندت

 

مشتاب که جابه صدرمجلس گیری

 

جائی بنشین که برنخیزانندت

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==


 

مولاعلی (ع ) - 890

 

لاتَستَکثِرَنّ  مِن اِخوانِ الدّنیا فَانّکَ اِن عَجَزتَ

 

 

عَنهُم تَحَوّلوااَعداءُ وَ اِنّ مَثَلَهُم کَمَثَلِ

 

النّارِکَثیرُها یُحرِقُ وَ قَلیلُها یَنفَعُ  .

 

 

بسیاردوست مگیر زیرااگرنتوانی همه راخرسند سازی

 

باتودشمن شوندودرحقیقت به آتش مانندکه

 

زیادش می سوزاند وکمش سود می رساند .

 

Do not try to win  too many of

 

 

earthly friends : for if you can not keep them

 

satisfied they will turn against you.

 

Friends are like fire which is useful

 


when it is  little and incendiary

 

when too much .

 

هرچندکه دوست بهتر ازگنج زراست

 

چون گشت زیاد مایه دردسراست

 

آری , مثل دوست به آتش ماند

 

بهر توکمش  نفع وزیادش ضرراست

 

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م .الف زائر

 ==

 

مولاعلی (ع) - 889

 

لاتَستَصغِرَنّ عَدواََ وَِ اِن ضَعَفَ .

 

دشمن راکوچک مشماراگرچه ناتوان باشد.

 

Do not despise your enemy even

 

if he is weak.

 

هرچندکه دشمن تو خردافتد وخوار

 

خاورش منگر بچشم وخردش مشمار

 

خاراست بسی خردوبه چشمت چو رود

 

روز توسیاه سازدو حال تو زار

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==

 

مولاعلی (ع ) - 888

 

لاتَستَحیی مِن اِعطاءِ القَلیلِ فَاِنّ الحُرمانَ اَقَلُّ مِنهُ .

 

ازبخشش کم شرم مدار چون نومیدی ازآن کمترباشد.

 

 

Do not  be ashamed of giving

 

 

a little ; because disappointment

 

 

is less than that.

 

می کوش که بهرکه باشدمضطر

 

هرگونه که ممکن است باشی یاور

 

ازبخشش کم شرم مکن زانکه بود

 

کم دادنت ازهیچ ندادن بهتر

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==

 

 

مولاعلی (ع ) - 887

 

لاتَخَف اِلّاذَنبَکَ وَلاتَرجَ اِلّا رَبّکَ .

 

بیم مدارمگر ازگناه خودوامیدوارمباش مگر به خدای خود.

 

Do not be afraid of anything

 

 

but of your sin; and ,  hopeful of

 

anyone but God.

 

اندرره شیطان لعین پامگذار

 

جزبردریزدان مبین روی میار

 

الازگناه خویشتن بیم مکن

 

الابه خدای خویش امید مدار

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م. الف زائر

 

 

 

 ==

 

مولاعلی (ع ) - 886

 

لاتَخافواظُلمَ رَبِّکُم وَلکِن تَخافواظُلمَ اَنفُسِکُم .

 

ازظلم خداوند نترسید بلکه ازظلم خودبترسید.

 

 

Do not fear God,s cruelty ; but be

 

afraid of you own,s.

 

ازوسوسه نفس بداندیش بترس

 

زین گرگ درنده خوی چون میش بترس

 

انکس که ستم  باتوکند درخودتست

 

ازقهرخدامترس , ازخویش بترس

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

 

مولا علی (ع ) - 885

 

لاتُحَدِّث بِماتَخافُ تَکذیبَهُ .

 

چیزی مگوکه می ترسی آن رادروغ انگارند.

 

Do not say what you fear that it may be

 

regarded as a falsehood.

 

خواهی که ترا دروغگو نشمارند

 

آن گوی که خلق راستش پندارند

 

هرگزسخنی مگو که خود می ترسی

 

آنرا چو شنیدند دروغ انگارند.

 

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 884

 

لاتَثقِنّ بِعهدِمَن لادینَ لَهُ ؛لّاتَمتَحنّ ودَّکَ مَن لاوَفاءَ لَهُ .

 

به پیمان کسی که دین ندارداعتمادمکن

 

وکسی راکه وفاندارد دوست مشمار.

 

Do not rely on the promise of any one who has

 

 

no faith ; and , do not  make friendship whit

 

anyone who is not loyal.

 

آن مرد که دین نباشد وایمانش

 

هرگز مکن اعتماد برپیمانش

 

وانکس که برون زحلقه مهرووفاست

 

ازحلقه دوستان برون گردانش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 883

 

لاتَتَکَلّمنَ اِذالِم تَجد لِلکلامِ مَوقِعاََ.

 

هرجاکه سخن گفتن نشاید,سخن گفتن نباید.

 

Do not speak when you find it untimely.

 

 

هرجاکه نشایدت سخن کرد آغاز

 

لب درپی گفتارمکن ازهم باز

 

خاموش نشین که شمع تاخاموش است

 

جان وتن اوست دورازسوز وگداز

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ===

 

مولاعلی (ع ) - 882

 

لاتَتّخِذَنّ عَدوّ صَدیقِکَ صَدیقاََ.

 

دوست مگیر آن راکه بادوست دشمن است .

 

Do not consider your friends,s enemy

 

as your friend .

 

آن راست سز اکه یارخود پنداری

 

کاوباتو وبایارتو داردیاری

 

وان مردکه درحق رفیق تو عدوست

 

حق است اگرش رفیق خود نشماری

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف  زائر

 ==

مولا علی (ع) - 881

 

لاتَامَنُ مَجالِسَ الاَشرارِغَوایِلَ البَلاءِ .

 

مجالس بدکاران ازگزند بلاها ایمن نیست .

 

Gatherings of the debauchees 

 

are not safe from mishaps.

 

هرجای که آتشی ومشتی خاراست

 

افروختن وسوختنی درکاراست

 

زانخانه که جای مردمی بدکاراست

 

بگریزکه اندرآن بلا بسیاراست

 

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

 

==

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==

 

مولاعلی (ع) - 880

 

لاتَاسَ عَلی مافاتَ وَلاتَفرَح بِما هُواتِِ .

 

برآن جیزی که گذشته افسوس مخور

 

وبخاطرچیزی که نیامده دلشادمباش .

 

Do not grieve for any thing  which is gone ; and

 

do not be glad for anything which has not

 

 

come yet.

 

پابند جهان سست بنیاد مباش

 

وزبهرکم وبیش به فریاد مباش

 

برهرچه گذشته است افسوس مخور

 

وزهرچه نیامده است دلشادمباش

 

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

 

مولا علی (ع ) - 879

 

لااَشجَعَ مِن بَریءِِ.

هیچ کس ازبی گناه دلیرترنیست .

 

 

No one is more brave than an innocent person.

 

باکش زگناه نیست لوح سیهی

 

هرگزبه دل او نبرد ترس رهی

 

گستاخ ترودلیرترنتوان یافت

 

رانکس که نکرده هیچ جرم وگنهی

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م .الف زائر

 ==


مولاعلی (ع ) - 878

 

کَیفَ یَهدی غَیرَهُ مَن یَضِلُّ نَفسَهُ .

 

کسی که خودگمراه است چگونه دیگری رارهبری کند.

 

How can be who is misled himself lead others.

 

آن مرد  که خودروانه درراه خطاست

 

گردم زصواب می زند روی ریاست

 

آن کچروشی که خود زگمراهان است

 

کی راهبری تواند اندرره راست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

ابوالقاسم حالت

=

گردآوری : م.الف زائر

 ==

 

مولاعلی (ع ) - 877

 

کَیف یَهتَدیِ الضّلیلُ مَعَ غَفلَهِ الدّلیلِ ؟.

 

آنجاکه راهنما غافل باشد گمراه چگونه راه راست رابازیابد؟

 

How can a lost man find the right way

 

 

when his leader is neglectful.

 

بیدادکند چوپیشوا ازآغاز

 

دست همه پیروان شودنیز دراز

 

آنجای که رهبراست غافل ازراه

 

گمراه چگونه راه خودیابد باز؟

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م .الف زائر

 ==

 

مولاعلی (ع)  - 876

 

کَیفَ یَعرِفُ غَیرُهُ مَن یَجهَلُ نَفسَهُ .

 

کسی که خودرانمی شناسد دیگری راچگونه بشناسد.

 

 

One who does not know himself how

 

 

can he know others.

 

آزآن که بحال خود نپرداخته است

 

اگاهی حال غیرکی ساخته است

 

خوی دگری چگونه بشناسد نیک

 

آنکاو خودراهنوز نشناخته است ؟

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م . الف زائر

 ==

 

مولاعلی (ع ) -  875

 

کَیفَ یَانِسُ بِاللهِ مَن لایَستوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟.

 

کسی که ازصحبت خلق رمیده نیست چگونه

 

بادوستی خداخوی گیرد.

 

 

How can a man become attached  to God

 

 

while he is not detached from people.

 

آنکاو پی دنیاست دوان ازهمه سوی

 

بردرگه دادارکجاآرد روی

 

آن کس که رمیده نیست ازصحبت خلق

 

بادوستی خدا چسان گیرد خوی؟

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==

 

مولاعلی (ع) - 874

 

کَیفَ تَفرَحُ بِعُمرِِ تَنقُصُهُ الساعاتُ .

 

چگونه دلشادهستی بعمری که هرساعتی بگذرد

 

ازآن کم می شود .

 

 

How can you be happy in this life that

 

grows shorter which the passage

 

of every hour.

 

جاوید توچون نمانی اندرعالم

 

چند ازپی عیش خودکنی جوروستم ؟

 

دلشادچگونه ای به عمری  که شود

 

هرساعت ازان بقدریک ساعت کم

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 ==


 

مولاعلی (ع )  - 873

 

کَیفَ تَبقی فی حالَتِکَ  وَالدّهرُ مُسرِعُ فی اِحالَتِکَ .

 

توبحال خود چگونه مانی درحالی که گیتی می کوشد

 

تادیگرگونت کند.

 

How can you remain in the same position

 

while the world tries to change you .

 

روزی رود این جوانی ازدست برون

 

وین تن که  تواناست شود پیروزبون

 

توکی مانی بحال خودچون گردون

 

کوشد که به تندی کندت دیگرگون

 

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

 

==

مولاعلی (ع ) - 872

 

کُن وَصیَ نَفسِکَ وَافعَل فی مالِکَ ماتُحِبُّ اَن

 

یَفعَلُهُ فیهِ غَیرُکَ .

 

 

وصی نفس خودباشوبامال چنا ن کن که

 

دوست داری دیگری باآن کند.

 

Be self executor of your will and spend your

 

 

wealth for salvation as you wish your

 

 

heirs do .

 

خودباش وصی خویش ازهرنظری

 

وردرکفت امروز بود سیم وزری

 

بخشش کن ازآن چنانکه خواهی فردا

 

بخشد پی آمرزش روحت دگری

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 871

 

کُن لَیّناََ مِن غَیرِضَعفِِ ,شَدیداََمِن غَیرِعَنفِِ .

 

نرم باش ولی سست وزبون مباش ؛سخت باش

 

ولی درشتی مکن .

 

Be mild but not weak ;  be firm

 

but not harsh.

 

باخلق به لطف ومهربانی پرداز

 

لیکن خودرازبون وافتاده مساز

 

شونرم ولی مباش سست اندرکار

 

شو سخت ولی مکن درشتی آغاز

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع )  - 870

 

کُن لِدُنیاکَ کَاِنّکَ تَعیشُ اَبَداََ وَکُن لِاخِرَتِکَ کَاَنّکَ تَموتُ غَداََ.

 

درکاردنیا چنان باش که گوئی جاودان خواهی زیست

 

ودرکارآخرت جنان کن که گوئی فرداخواهی مرد.

 

 

Arrange the affairs of this world in such a

 

 

way as if you will live eternally; and

 

 

 work for the next world in such a way as if

 

 

you will die tomorrow.

 

کن کارجهان چنانکه هرکس نگریست

 

گویدکه مگر تو جاودان خواهی زیست

 

وانسان پی آخرت برو کزعمرت

 

گوئی یکروز بیشتر باقی نیست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر


مولا علی 840- 869


ولاعلی (ع ) - 869

 

کُن کَالنّحلِ اِن اَکَلَت اَکَلَت طَیّباََ وَاِن وَضَعَت وَضَعَت

 

طَیّباََ وَ اِن وَقَعَت عَلی عودِِ لَم تَکسِرهُ .

 

 

مانند زنبورعسل باش که هرچه خورد پاک است

 

 

وهرچه برجای نهد شیرین است وهرشاخی

 

راکه به رویش بنشیند نشکند.

 

Be like a bee; anything he eats is clean, anything

 

he leaves is sweet and any branch  he  sits

 

 

upon does not break.

 

می باش چو زنبور عسل کاوتاهست

 

برلقمه ناپاک نخواهد دل بست

 

هربارکه بگذاست بجا شیرین بود

 

هرشاخ که بنشست به رویش نشکست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

===
 

مولاعلی (ع) - 868

 

کُن فِی الشّدائِدِصَبوراََ وَ فیِ الزّلازِلِ وَقورا.

 

درسختیها به صبر کوش ودرحوادث بزرگ سنگین باش .

 

Be patient in hard days and grave

 

in calamities.

 

آنجاکه تراسخت شود کارمعاش

 

درصبربکوش وسینه خود مخراش

 

وآنحای که طوفان حوادث خیزد

 

چون کوه بجای خویشتن  سنگین باش

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

 ==

مولاعلی (ع) -  867

 

کُن سَمِحاََوَ لاتَکُن مُبذِرا.

 

بخشنده باش لیکن زیاده روی مکن .

 

Be charitable but not extravagant.

 

دوری زطریق عدل وانصاف مکن

 

هم باخود وهم به خلق اجحاف مکن

 

اندازه به هیچ کارازدست مده

 

بخشش کن وهیچ گاه اسراف مکن

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 866

 

کُن زاهِداََ فیما یَرغَبُ فیهِ الجُهولُ .

 

ازآنچه نادان بدان دل بسته است دوری کن .

 

Avoid whatever an ignorant

 

man is fond of .

 

ای بس که به هرچه جاهلی پیوندد

 

عاقل چونظربدان کند می خندد

 

گرهست ترابه سرخرد ,دل بردار

 

ازآنچه بدان بی  خردی  دل بندد

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==

مولاعلی (ع ) - 865

 

کُن حُلوَالصّبرِ عِندَ مُرِّالاَمر.

 

باشیرینی صبروبردباری وتلخی کارراچاره کن .

 

Overcome the bitterness of your

 

 

difficulty by sweetness of tolerance.

 

بی تاب مشو چو گشت کارت د شوار

 

کزبی تابی تو بیش بینی آزار

 

شرینی صبروبردباری پیش آر

 

تاآنکه بدان بکاهی ازتلخی کار

 

=

 

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

 

ابوالقاسم حالت

 

 

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==

مولاعلی(ع ) - 864

 

کُن جَواداََ مُوثّراََ اَو مُقتَصِداََ مُقَدّراََ وَ اِیاکَّ اَن تَکونَ الثّالِث  .

 

یابخشنده ای موثر باش یامیانه روی پیش گیرولی 

 

به اندازه , اما راه سوم درپیش مگیر.

 

 

Be generous  but efficient  or be  economical

 

 

but within limits ; and  never choose

 

 

a third way . 

 

بخشنده شو آنجاکه اثر د ارد بیش

 

یاباش میانه رو به اندازه خویش

 

آن به که ازاین راه روی یاکه ازآن

 

لیکن ره سومین نگیری درپیش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==

مولاعلی (ع ) - 863

 

کُن بِالمَعروفِ آمِراََوَعَنِ المُنکَرِناهیاََ.

 

مردم رابه نیکی وخوشرفتاری امروازبدکاری نهی کن .

 

Urge people to do good and prohibit

 

 

them from doing evil.

 

میکوش دلادراین که تاهشیاری

 

مستان راباز برسرهوش آری

 

تشویق به نیکی کن وخوشرفتاری

 

تقبیح زناکسی کن وبدکاری

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع ) - 862

 

کَم مِن وَضیعِ رَفَعَهُ حُسنُ خَلقِهِ , کَم مِن رَفیعِِ

 

وَضَعَهُ قُبحُ خَرقِهِ .

 

بسامردی که پایه اش پست است  وبانیکخوئی

 

 

ببلندی می رسد و بسامرد بلند پایه ازبدخوئی

 

پست می شود.

 

 

 

Many a low graded man whose good

 

behavior promotes him to a high rank ; and 

 

many a man  of high position whose

 

 ill temper degrades him.

 

 

بس عاقل پست پایه کزنیکی خو

 

کم کم به بلندی مقام آردرو

 

بس مرد بلند پایه کزبدخویئ

 

بیند ضرر و   پست شود پایه او

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع) -  861

 

کَم مِن غَنیِِ یَستَغنی عَنهُ , کَم مِن فَقیرِِ یُفتَقِرُِِ اِلَیهِ .

 

بساتوانگرکه به اونیازی نیست وبساتهیدست

 

که براو نیازمندند.

 

 

Many a rich man upon  whom no one

 

 

depends many a poor man upon

 

whom every one depends.

 

بس مرد توانگر که نبودش چون سود

 

کس روی نیازبردراو ننمود

 

بس مرد تهیدست که شد سود رسان

 

زینروی نیازمند او باید بود

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآور ی: م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی(ع) - 860

 

 

کَم مِن عَقلِِ اسیرُُعِندَهَوی اَمیرِِ.

 

 

بساعقل که دربندهوس اسیرمانده زیراهوس

 

براو فرمانرواست .

 

 

Many minds are captivated by a

 

 

capricious desire which

 

command them.

 

خاری است هوس که چون شود دامنگیر

 

درزخم زدن سخت تراست ازهر تیر

 

بس عقل که دربندهوس مانده اسیر

 

چون  گشته براو هوس ازآغازامیر

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 859

 

کَم مِن ذَلیلِِ اَعَزّهُ عَقلُهُ , کَم مِن عَزیزِِاَذَلّهُ جَهلُهُ  .

 

بساذلیل وخوارکه عقل وخردش اوراعزیزکرده

 

وبساعزیزکه نادانیش اوراذلیل ساخته است .

 

How often an honorable man is

 

 

debased by his ignorance ; and  a baseman

 

is honored by his intelligence.

 

بس خواروسرافکنده که عقل وخردش

 

آخرسوی افتخاروعزت بردش

 

بس مرد سرافراز که خود بی خردی

 

درورطه سرفکندگی آوردش

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==

مولاعلی (ع)  - 858

 

کَم مِن اِنسانِ اَهلَکَهُ لِسانُ .

 

چه بسیارآدمی که زبان اوسرش رابرباد داده است .

 

How often a man is slain by his tongue.

 

بی باک هرانکه درسخن پردازد

 

ای بس که به خیره جان وسرمی بازد

 

ماهی جو دهان بازکند بی پروا

 

سررابه کمندمرگ می اندازد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==

مولاعلی (ع) - 857

 

کَماتَدینُ تَدانُ , کَماتُعینُ تَعانُ .

 

آن گونه که جزامی دهی جزا داده می شوی

 

وآن گونه که مددکاری می کنی

 

باتو مدد می کنند.

 

You will be rewarded as you reward

 

and helped as you help.

 

باخلق بدی مکن که بدباتو کنند

 

صدره چوبدی کنی دوصد باتو کنند

 

آنسان که جزادهی جزاداده شوی

 

وانسان که مدد کنی مدد باتو کنند

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 856

 

 

کَما اَنَ الصّدایا یَاکُلُ الحَدیدَحَتّی یَفنیهِ کَذلِکَ

 

الحَسَد یَکمِدُ الجَسَد.

 

همانگونه که زنگ آهن را می خورد تا او را از میان

 

می برد حسد نیز تن را شکسته

 

و نحیف می سازد .

 

 

Jealousy weakens the body as rust

 

corrodes the iron.

 

چون تیره کند حسددل روشن را

 

گوئی چوبلاست جان مردوزن را

 

نیروی حسد شکسته سازد  تن را

 

آنگونه که زنگ می خورد آهن را

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری :  م.الف زائر

 

 

==

مولاعلی(ع) -  855

 

کُلُّ ما یَحصُدُ مازَرَعَ وَ یُجزی بِما صَنَعَ .

 

هرکس می درود آنچه راکه می کارد وجزامی بیند

 

به آنچه عمل می کند  .

 

 

One reaps according to what one sows; and

 

 

is rewarded according to how

 

one behaves .

 

زشتی بینی  اگر به زشتی گروی

 

نیکی بینی  چو راه نیکی بروی

 

درمزرعه عمل  توچو ن برزگری

 

هرتخم که کشته ای همان می دروی

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 ==


مولاعلی (ع ) - 854

 

کُلَّمالایَنفَعُ یَضّرُوَ الدّنیامَعَ حَلاوَتِهاتَمُرّ.

 

هرچه سودی ندارد زیان می بخشد ودنیاباهمه

 

 

شیرینی اش تلخی می آورد.

 

Whatever is not profitable brings loss.The 

 

world , though sweet , makes  life bitter.

 

هرچیز دراین جهان فانی ای یار

 

گرسود نیاورد زیان آرد بار

 

این ساقی عمر باهمه شیرینی

 

بس جام دهد که تلخی آرد بسیار

 

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع ) -  853

 

کُلّماخُزّانُ الاَسرارِکَثُرَ ضِیاعُها.

 

هرچه دانندگان رازی افزون شوند آن راززودتر

 

ازپرده بیرون می افتد.

 

As much as a secret is known  to more

 

 

people there  will be more chance for its

 

 being divulged.

 

  چون خلق به بستن زبانند زبون

 

رازهمه کس نهان کن وباش مصون

 

داننده رازهرچه گردد افزون

 

آن رازفتدازودترازپرده برون

 

=

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم آذر 1393ساعت 19:51  توسط امیرثابت قدم  |  آرشیو نظرات

مولاعلی (ع)- 852

 

مولاعلی (ع)- 852

 

کُلّماقارُبتَ اَجَلاََفَاَحسِن عَمَلاََ.

 

هرچندبه مرگ نزدیکترمی شوی عمل خودرانکوترکن  .

 

 

As you get nearer to your death

 

 

make better you conduct.

 

آن گزپیری خمیده پیکر باشد

 

بایدکه دگربفکرمحشرباشد

 

چندانکه به مرگ خویش نزدیک تری

 

بایدعملت نیز نکوتر باشد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی(ع) - 851

 

 

کُلُّ ماضِِِِ فَکَاَنَّ لَم یَکُن ,کُلُّ آتِِ فَکَاَنَّ قَدکانَ .

 

انگارکه گذشته هرگزنبوده وآینده هم آمده است .

 

Think of your past as if it has not

 

 

existed and of your future

 

  if it has come.

 

تاکی گوئی گذشته رفته است زدست

 

تاکی باید به فکر آینده نشست

 

انگارگذشته ای نبوده است ترا

 

پندارکه آینده کنون آمده است

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری :  م. الف زائر

 

 

==

مولا علی (ع) - 850

 

کُلُّ عاقِلِِ مَغمومُ ,کُلُّ عارِفِِ مَهمومُ .

 

هرخردمندی غمناک وهرعارفی اندوهگین است .

 

Every wise person grieves and every

 

 

mystic man feels  sad.

 

آنکاوغافل زگردش عالم نیست

 

رنج دل وتشویش درونش کم نیست

 

آنکس که خردمند بودبی غم نیست

 

وان مرد  که عارف است بی ماتم نیست

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==
 

مولاعلی (ع) - 849

 

کُلُّ شَی ءِِ یَعِزّحینَ یَنزُرُاِلّاالعِلمَ فَاِنّهُ یَعِزُّ حینَ یَغزُرُ.

 

هرجیز هنگامی که کم است قدروبهادار جزعلم

 

که وقتی بسیارمی شود قدروقیمت می یابد.

 

Evertything becomes  dear  when it is scarce; except

 

 

knowledge which becomes valuable when

 

it is in abundance.

 

فرخنده کسی  که علم رادارد دوست

 

وندرپی علم روزوشب درتک وپوست

 

هرچیز چو کم شود ,شود قدرش بیش

 

جرعلم که قدراو به بسیاری اوست

 

=

 

نرجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 848

 

کُلُّ شَی ءِِ یَحتاجَ اِلیَ العَقلِ وَالعَقلُ یَحتاجُ اِلیَ الاَدبِ .

 

هرکسی نیازمند عقل و عقل  محتاح دانش است .

 

 

Every man needs mind and

 

mind needs knowledge.

 

چون علم , کمال آدمی راسبب است

 

آن است خردمند که دانش طلب است

 

مخلوق نیازمند عقل وخردند

 

خودعقل نیازمند علم وادب است

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 ==


مولاعلی (ع) - 847

 

کَفی بّالمرَءِ کَیِّساََ اَن یَعرِفَ مَعائِبَهُ .

 

همین قدرکه مرد زیرک باشدکافی است که عیب خودرابشناسد.

 

Sagacity suffices a man to recognize his defects.

 

آن کس که به عیب خویشتن پی نبرد

 

شایدکه نه منفصف است نه اهل خرد

 

زیراکه دوچشم عقل وانصاف بس است

 

تاخود همه کس به عیب خود درنگرد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 846

 

کَثرَهُ ضَحکِ الرّجُلِ تَذهَبُ وَقارُهُ .

 

خنده زیادمرد, وقاراوراازبین می برد.

 

Too much laugheter destroys man,s dignity.

 

آن کارمکن که ننگ خواهد آورد

 

دردیده خلق کوچکت خواهد کرد

 

ازخنده بیحدکه نشان سبکی است

 

ازبین رود وقاروسنگینی مرد

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==

مولاعلی (ع) - 845

 

کَثرَهُ الهَذرِتُمِلُّ الجَلیسَ .

 

پرگوئی , حریف راافسرده خاطرمی کند.

 

Prolixity upsets your companion.

 

هرچند تراست بهره ازخوشروئی

 

اخلاق تو آیتی است ازخوشخوئی

 

هنگام سخن حذرزپرگوئی کن

 

کافسرده کند حریف راپرگوئی

 

 

=

 

 

ترجمه شعری  وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==
 

مولاعلی (ع)- 844

 

کَثرَه ُالمالِ تُفسدُالقُلوبَ وَ تُنشِیِءُ الذّنوبَ .

 

بسیاری مال دل هاراتباه سازد وگناه بارآورد.

 

Opulence vitiates hearts and

 

produces sins.

 

آن کس که زیاد مال می خواهدوجاه

 

اوراپی این دونیست پروازگناه

 

جان می شود اندرهوس مال تباه

 

دل می شود اندرطلب جاه سیاه

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 843

 

کَثرَهُ الدّینِ یُصَیِّرُالصّادِقَ کاذِباََ.

 

بسیاری وام  راستگو رادروغگو می کند.

 

Heavy inedeptedness coneverts a truthful

 

man to a liar.

 

قرض است مصیبتی که چون یافت دوام

 

هم مایه ننگ گشت وهم آفت نام

 

بس مردم راستگو که درآخرکار

 

گشتند دروغگو زبسیاری وام

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

==

مولاعلی (ع)  - 842

 

قَلیلُ الحَقّ یَدفَعُ کَثیرَالباطِلِ کَمااَنّ القَلیلَ مِن النّارِ

 

یُحرِقُ کَثیرَالحطَبِ .

 

 

اندکی حق نیروی کثیرباطل رادرهم می شکند

 

چنان که اندکی آتش توده بزرگی 

 

ازهیزم رامی سوزاند.

 

A little truth  overcomes a lot

 

 

of falsehood as a flame of fire burns

 

a pile of wood .

 

حق گرچه قلیل است به باطل چو زند

 

نیروی کثیراوبهم درشکند

 

چونانکه به توده ای بزرگ ازهیزم

 

یک شعله خرد,آتش اندرفکند

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

 

==

 

مولاعلی (ع) -  841

قُلوبُ الرّعیّهِ خَزائِنُ مَلِکِهافَما اَودَعَها مِن عَدلِِ اَو جَورِ وَجَدَهُ .

دلهای مردم خزانه سلطان است وازعدل وظلم

هرچه درآن بگذرد همان رابازیابد.

 

People,s hearts are the king,s  treasures ; he

receives whatever he has deposited in them of

justice  or unjustice.

 

دلهای کسان کاینه رخشان است

 

نیک ارنگری خزانه سلطان است

 

ازعدل وستم هرچه درآن بگذارند

 

درعاقبت کارنصیبش  آن است

 

=

 

ترجمه شعری وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

 

 

==
 

مولاعلی (ع) - 840

 

قَدیَکبوَالجَوادُ .

 

اسب تیزرو چه بساکه به سردرغلطید.

 

A running horse may stumble.

 

پرهیزکن ازشتاب زیراناگاه

 

رهروزشتاب می نهد پادرچاه

 

ای بس که به ناگاه بسر درغلطد

 

آن اسب که بس تیزروان است به راه

 

 

=

 

ترجمه شعری  وانگلیسی

 

ابوالقاسم حالت

 

=

 

گردآوری : م.الف زائر

مشاعره 179


مشاعره 179

مریزباده عشقم به خاک ره نچشیده

بنوش ازآن , که مراد است آب ناطلبیده

امیدخراسانی

=

هربرگ گل زدست نسیمی درآتش است

بندد دگرکسی بهکجاآشیانــــــــــــــــه را

کاملای کاشی

=

آنچه برد ازسرما نشئه روحانی مـــــــــــا

پیرونفس شدن بود و هوسرانی مـــــــــا

شایق تبریزی

=

آنچه برما رود زشومی بخت

همه درسایه جهالت ماست

قهرمان پاک بین ملایری

=

تاشانه صفت چنگ زدم برسرزلفت

گه عقده گشاهستم و گه نافه فروشم

فروغی بسطامی

=

مریض عشق به کوی تو تاغزال نشد

زضعف  تن نتوانست کززمین خیزد

جامی

=

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهرهجری چشیده ام که مپرس

حافظ

=

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختینان بود و باقی ساده بود

قیصر امین پور

=

دلهای اسیران شده فرش حرم او

ای اشک روان شو که نسوزد قدم او

طوفی تبریزی

=

وصل چون نیست میسر به صبوری کوشیم

که صبوری ست نشانی زمسلمانی مــــــــــا

محمدحسین موسوی زاده

=

گردآوری : م. الف زائر