مقاله ای تحقیق درمورد رویا ..



مقاله ای تحقیقی درمورد رویا..


یک مقاله تحقیقی درمورد رویا.

توضیح: درتهیه این مقاله از ایات قرانی .خوابنامه ابن سیرین.. خوابنامه مجلسی استفاده شده است .



شاید مابیشتر نظرات درمورد رویا رابراساس حرفهای معمولی و ضرب المثل ها بیان می کنیم.. مثلا اگرکسی بگوید فلان خواب رادیده ام .. حتما می گوییم خیرباشه .. یا خواب زن چپه و ازاین قبیل اظهارنطرهاو ان رابه تمسخر می گیریم اما حقیقت چیزدیگری است واین حقیقت راازایات قران میتوان دریافت که نمونه هائی ازان رامی اورم . بامطالعه مختصری می توان دریافت که انسان می تواند این نیروی شگرف رابه خدمت بگیرد وپرورش دهد وبه نتایج ارزنده ای برسد.درسوره یوسف درچندمرحله به موضوع خواب اشاره شده است .درآیه 4 این سوره امده است ای پدردرعالم رویا دیدم که یازده ستاره وخورشید وماه مراسجده می کردند.حضرت یعقوب می فرماید... خواب خودرابه کسی مگو(به برادرانت ) واینکه انهابه تومکروحسدخواهندبرد ودرآیه ششم اینکه تعبیرخواب ای است که خداتورابرمی گیزندوعلم (تاویل )رابه تومی آموزدکه البتهایات 5و6 که دنباله سخن حضرت یوسف است باتعبیراتی امده وعین ترجمه نیست .درآیه 36 سوره یوسف مجددا بحث رویا مطرح می شودو2 دوست زندانی یوسف ازاومیخواهندکه تعابیرخوابهای انهارابگوید کهیکی ازانها خواب دیده است که انگور می فشرد ودیگری هم طبق نان بالای سرخود داردومرغان هوا به ان منقارمیزنند.

درایه 41. حضر ت یوسف تعبیرخوب انهارامی گوید که ان زندانی که انگورمی فشردساقی شاه می شودودومی هم که مرغان به طبق نان اومنقارمیزنند به دارآویخته می شود ومرغان ازمغزسراو می خورند.درایه 46 پادشاه مصربه یوسف که به واسطه همان ساقی شاه معرفی شده است می گوید:

هفت گاو فربه هفت گاولاغررامی خورند و7خوشه سبزرا7خوشه خشک نابودکردندوتعبیرخواب راازیوسف می خواهد.درآیات 47-48 و49یوسف تعبیرخواب شاه رامی گویدکه:7سال متوالی زراعت کنیدوهرخرمن راکه دروکردید بجزمقدارکمی که برای قوت خود برمی دارید همه راباخوشه ذخیره کنید که چون این 7سال بگذردقحطی پیش می ایدکه ذخیره شمابه مصرف قوت مردم برسدجزاندکی که برای کاشتن نگا ه می دارید.آنگاه بعد ازسالهای قحطوشدت بازسالی اید که مردم درآن به آسایش ووسعت وفراوانی می رسند.درآیه 100یوسف به تخت پادشاهی می نشیندومی گوید ..این بود تعبیرخوابی که دیدم .درایه 101 یوسف خداراموردخطاب قرارمی دهدوازخدامی خواهد که اوراباصالحان محشورنماید.درایه 37هم یوسف گفته بود که این موهبت الهی (تعبیرخواب ) ازآن جهت به من عطاشد که من آئین مردم مصرراکه به خداایمان ندارندونسبت به آخرت کافرند رها کردم واین نورایمان وتقوا مراشایسته چنین موهبتی ساخت .درافرادی غیرازپیامبران هم این نعمت راخداوند قرارداد ه است ..دراحوال ابن سیرین هم چنین آمده است که خداوند بخاطر صرفنظرکردن او مسائل گناه شهوانی به اوعلم تعبیرخواب راارزانی داشته است .وهم چنین است رجبعلی خیاط که باعنایت خداوند وبخاطرگذشتن ازگناه می توانست افکار دیگران رابخواند.این مسائل نشان می دهد که تعبیرخواب یک علم ودانش است و خواب هم امری تفنی وعادی نیست واین که تعبیرخواب حوادثی آینده رابرای ماروشن می سازد.



درآیه 60سوره بنی اسرائیل ( اسرا) هم به رویا اشاره شده است که.ای یرسول بیادآر وقتی که به توگفتیم خدا البته به همه افعالوافکارمردم محیط است ومارویائی که بهتوارائه دادیم نبود جزبرای آزمایش وامتحان مردم ودرختیکه به لعن درقران یاد شده است (درخت نژاد بنی امیه وهمه طالمان عالم )ومابه ذکرین ایات عظیم انهارا(ازخدا) میترسانیم ولیکن به انها جز طغیان وکفروانکارشادید چیزی نیفزود.امروز هم چنین است که افرادی که به غیب وماوراء الطبیعه اعتقاد ندارند منکر خواب دیدن ( رویا) هستند .. شاید انها خواب راتجربه هم کرده باشند وگاهی هم افراد معتقد منکر رویا می شوند که ان عجیب تراز انکارافراد کافر است .



در سوره صافات ازآیات 102 تا105 به موضوع ذبح حضرت اسماعیل توسط حضرت ابراهیم اشاره می شودکه حضرت ابراهیم می گوید:ای فرزند گرامی درخواب دیدم که تراقربانی راه خداکنم .اسماعیل ه می پذیرد وهرگز نمی گوید مثلا این یک خواب است و حقیقت ندارد..وبعدهم خداوند خطاب می کند که ای ابراهیم توماموریت خودراانجام دادی که مانیکوکاران راپاداش می دهیم ( که کارد به وظیفه خود طبق فرمان خدا عمل نمی کند)درآیه 27سوره فتح چنین آمده است .البته خداصدق وحقیقت خواب رسولش رامحقق واشکارساخت که درعالم رویا دید شمامومنان ابت بادل ارام به مسجدالحرام وارد شوید وسرهارابتراذشیدواعمال تقصیر(احرام ) بی ترس وهراس بجای اورید وخداانچه راکه شما نیمی دانستید می دانست وقبل ازآن که (فتح مکه کنید( فتح نزدیک ( حدیبیه وخیبر) رامقررداشتتوضیحات داخل پرانتزها توضیحات حکیم الهی قمشه ای است که درترجمه اورده است .بااین توضیحات وایاتی که زقران مجید اوردیم اهمیت خواب واین که خواب علم ودانش است واینکه به افراد بزگزیده عطامی شود امده استکه البته به پیامبران وائمه درمراتب قوی تر وبالاتر و به افراد باتقوا هم این چنین است وگاهی هم شامل افراد گناهکاروطغیانگر مثل فرعون وظالمان دیگر هم شده است .دراین قسمت برای تفهیم بهترموضوع تعبیرخواب ازمقدمه کتاب تعبیرخواب ابن سیرین هم استفاده می شود.-بدان که علم  تعبیرعلم شریف وبزرگی است وحق تعالی این علم رابه یوسف صدیق آموخت.ابن عباس می گوید:اول چیزی ک ازنبوت که ایزد تعالی به حضرت محمد(ص)نمود این بود  که فرضت مقرب . اورادرخواب گفتی که بشارت بادتراکه حق تعالی ازجمله انبیاء تورابرگزید وخاتم الانبیاء  گردانید وچون حضرت ازخواب بیدارشد این خواب راباخدیجه (س) گفت . وخدیجه گفت :دل خوش رارکه ازاین خواب خیرواقبال یابی .   درخبرامده است که این علم معجزه یوسف (ع)بود وعلمی که معجزه پیامبران است به یقین علم شریف وبزرگی است وبعضی ازانبیاء رانبوت به خواب کرامت گشته است.. هشام ابن عروه  ازپدرخویش نقل میکندکه خواب بشارت است ازخداوند  مردم صالح راودرخبراست ازابوذرکه پیامبر فرمود:خواب مردم صالح جزئی از46جزء پیامبری است وهمین طور ازعبدالله عباس واوازسلیمان که فرمود خواب وحی است ازخدای تعالی بربنده مومن که اوراازخیروشری که به او خواهدرسیاد اگاهی دهدپیش ازآنکه خیروشربه اوبرسد.ابوذرگوید>گروهی ازیاران پیامبر پیش اوامدند غمناک وگفتند یارسول الله ... به توازآسمان وحی امدی وتوماراازکارها خبر دادی . اما عیاذبالله اگر اجل تو رافرارسد چه کسی ماراخبردهد وبی اخبارکارهای چگونه دانیم .پیامبر فرمودند ;بعدازوفات من وحی منقطع می شود ولی مبشرت منقطع نگردد . یاران عرض کردند :مبشرت چه باشد. پیامبرفرمودند :مبشرات خوابهای پسندیده بودکه انسان صالح به  ببیند ویاکسی ازبرای او به ببیند. وازسلمان مروی است که گفت :ازرسول خدا شنیدم  که بایاران خودگفت . .چون کسی ازشما خوابهای پسندیده ببیند . بایدکه خدای تعالی را سپاس بگوید وبادوستان ومومنان همی گوید ولی اگر خواب ناپسند به بیند بایدچند مرتبه بگوید .. اعوذبالله من الشیطان الرجیم .. وازشر شیطان پناه به خدا برد وآن خواب رابه هیچ کس نگوید تاازان هیچ ضرروگزندی به او نرسد ودرخبراست ازامیرالمومنین (ع) که فرمود :چون مومن خوابی ببیند باید تعبیرآن رابداند تاازخواب خوب بهره گیرد وازخواب بد حذرکند به دعا وعبادت وصدقه دادن .حالات وزمان خواب .چون طعام برمغزاثرگذارد وخواب فعلی ارافعال مغزاست پس خوردن طعام برمغزاثرمی گذارد. هرچه غذازودهضم تر باشد اندامها ومغزوروح درهنگام خواب ازامش می یبابندچنین خوابی راخواب طبیعی گویندولی اگر غذازیادو سنگین باشد اندامهاومغزارامش نداردواین خواب راغیرطبیعی گویند.دنایال گوید } خواب دراصل دوچیز است یکی آگاه کند بینندهرا ازحقیقت حال ودیگر آگاه کند ازسرانجام کارها واینها برچهارقسم است .1- خواب امر کننده2-خواب بازدارنده 3- خواب پنددهنده 4- خواب بشارت دهنده رسول خدامی فرمایدخواب برسه قسم است .یک قسم ازخدای تعالی است بشارت مومنان رادرزندگانی . قسم دوم وسوسه شیطان است که انسان رااندوهگین گرداند وقسم سوم خوابهای آشفته ومختلف .امام صادق (ع) می فرماید:خواب برسه قسم است اول . خواب محکم دوم خواب متشابهسوم احلام واضغاثوخواب اضغاث احلام راچهارگروه ازمردم می بینند.اول . کسانی که طبعشان به فساد رفته باشددوم : مستان سوم :کسانی که غذای غلیظ خورده باشندچهارم : کودکان نابالغکرمانی گوید:خواب برسه قسم است .اول . بشارت بود ازخدای عزوجل دوم . آن بودکه دیو وسوسه کندمردم راسوم . آن بودکه مردم بانفس خویش سخنی گویندکه ازهوس آن رادرخواب بینند.اماآن خواب که راست است .. فرشته ای ازفرشتگان مقرب  واوازلوح محفوظ آن رابه انسان نماید برای بشارت به جیزی که مردم کرده باشندیاخواهندکرد  یابرای ترساندن ازگناهی که کردهیاخواهندکرد  تابنده پناه ببرد به خدای عزوجل تاشرآن خواب ازوی دفع شود وخیرآن زود به او رسد.واگرکسی خوابی ببیند وفراموش کند بایدتوبه کندکه فراموش کردن خواب معصیت است .جابر گوید. خواب بردوقسم است یک قسم خواب راست ویک قسم خواب دروغ .خواب راست برسه وجه است .اول تبشیر که خدای تعالی فرشته ای راموکل کرده است تاآنچه خواهد گذشتبرسرفزند آدم ازنیک وبدبه او بنمایاند وآن فرشت راملک الرویاخوانندوچون کسی را بشارت باید رسید اندرکارهای دنیا واخرت ازپنددادن مسلمانان  وحجت گرفتن ازکافران درروزقیامت به انها می نمایاند.دوم تحذیرکه پروردگارهمان فرشته راتوفیق دها تابنده راازآن چیزها که وی راازاطاعت حق دور خواهند کردو به معصیت نزدیک برحذردارد. سوم الهام .که خداوند همان فرشته راگوید تابه بندگان بنمایاند که اطاعت بایدکردن ونیکوتی باید نمودن ازحج ونمازشب و صدقه دادن ودوری ازگناهان ومعاصی باید کردن وتوبه باید نمودن .وخواب دروغ برسه قسم است .



اول . همت بود یعنی کسی دربیداری چیزی می اندیشد ودرخواب همان اندریشه رامی بیند واین خواب رااصلی نباشد.دومعلت بودکه ازبسیاری رنج ودرد اعضا حاصل می شود یامثلاکسی می بیند که دربرف وسرما گرفتارشده وچون بیدارگردد جامه ازوی دورشده باشد وآن سرما بیش  برهنگی بود ویابه عکس مثلابه بیند درگرما به ویادرزیرآفتاب داغ است وچون بیدارشود جامه برخودپیجیده بیند ویامثلا ببیند درجائی بول همی کرد وچون بیدارشود بول بروی چیره گشته باشدوسوم خواب دیوان است یعنی خوابهای آشفته .ابن سیرین گوید. ازعجایب خواب یکی  آن است که کسی درخواب خیروراحتی ببیند ویاشروافتی وبعینه آن خیروشربه اورسد ویاممکن ا ست به فززند ویابرادرش برسدچنانکه کسی خواب دیدابوجهل مسلمان شد وآن خواب به فرزند ابوجهل رسید.برای دیدن خوابهای نیکو وپسندیده  باید باطهارت وبرپهلوی راست خوابید وبه هنگام خواب خدای تعالی رایادکرد وطعام بسیارنخورد زیرابر مغزاثرمی گذاردوسبب دیدن خوابهای آشفته می گردد وهم نباید گرسنه بود.  روایت است ازسلمان رضی الله عنه که مردی اعرابی خدمت پیامبر رسید وعرض کرد یارسول الله دوش چنین خوابی دیدم وخوابی آشفته آغازکرد روسل خدا فرمود} دیشب چه خورده بودی ؟عرض کرد خرمای پخته وبسیارخورده بودم . رسولخدافرمود . این خواب راتعبیر نیست و درست نباشد.حضرت صادق (ع) فرماید

:بسیار خوابهاست که بینندهران صعب وسهمگین نماید وتاویلش به خلاف این بود .




چنانکه غم واندوه وترس وبیم درخواب شادی وخرمی وامن وراحتبود وگریختن ازبیم پادشاهان دلیل که صاحب خواب درامان وزنهارحق تعالی بود.واندردرستی خوابها کرمانی گوید.خواب مسلمان بهتر وراست تراست ازخواب کافر وخواب دانا ازجاهل وخواب صالح ازفاسق وخواب پیزازجوان وخواب جوان ازکودک.حکایت کرده اند روزی مردی ازابن سیرین سوال کرد که به خواب دیدم که بانک نمازمی گفتم .. ابن سیرین گفت که حج کنی وهمان وقت مردی دیگر پیش وی امد وگفت بانگ نماز می گفتم ...

 ابن سیرین گفت :ترابه دزدی متهم کنند .شاگردان گفتند یااستاد .. اندریک ساعت یکی راتعبیر به حج کردی ودیگری رامتهم به دزددی درصورتی که هردوخواب یکیبود. گفت .زیرا اندرون یکی یراخیر دیدم وبران دیگری سیمای بددیدم.  اندر زمان خواب دیدن امام صادق (ع) می فرمایدکه خوابی که به روز به ببینندحکم وتاویل آن درچند روز می شود وخوابی راکه درشب به ببینند تاویل ان تاشش ماه  تایک سال وشاید تا20 سال چنانکه خواب یوسف بعد از20 سال تعبیر شد وباشد تا 40 سال چنان که خواب پیامبر(ص) درکشتن امام حسین (ع)جابرگوید.خواب شب قوی ترازخواب روز بود وخوابی که اول شب ونیمه شب به بیند درست نباشد وبهتر درست تر خوابها آ« یاست که هنگام سحرگاه ببیند به وقت صبح یابعد ازصبح .ابن سیرین گوید .


خواب اول شب تاویلش به 40 سال تمام گردد وخواب نیمه شب به 5 سال وخواب سحرگاه به 10 روز ظاهر گردد وهرچه خواب به روز نزدیکتر باشد تاثیرش زودتر ودرست تر بود.امام صادق (ع)فرماید: اگر کسی به نیتی بخوابد وبخواهدکه نیک وبد آن نیت رابدان اگردرخواب گوسفن یابره یااسب وماننداینها به بیند جمله نیک بود وعلامت آنبودکه مراد اوحاصل گرد د واگر درخواب ماروکژدم وسگ وموش ببیند بدبود واگردید دری بسته ازبهروی گشاده گردید ویاطعام شیرین یافت وازآن بخورد دلیل که مرادوی حاصل شود.ونیزتعبیرخوابها دراوقات مختلف گوناگون است مثلا اگرکسی درشب خواب ببندکه برفیل نشسته دلیل که شغل بزرگ یابد ولی اگراین خواب را درروز به بیند دلیل کندکه زن راطلاق دهاودرفصول مختلف هم تعابیرگوناگون است.گویندمردی به ابن سیرین گفت :به خواب دیدم که 70برگ ازدرختی ثمر ده به من داد ند ابن سیرین گفت 70 چوب برتوزنند ودرهمان هفته 70 چوب اورازدند ووقتی دیگرآن مرد همین خواب رادید ابن سیرین گفت :

دراین سال 70هزاردرهم به تو می رسد.مردگفت .همین خواب راپارسال دیدم .گقتی 70 چوب ترازنند وحالا این گونه تعبیر می کنی .گفت:آن هنگام وقت خزان بود که درخت ها خشک بودندوبرگهای درخت فرو ریخته وحالا بهاراست ودرختان روی به اقبال دارند وحکم همین است .پس درآن سال 70هزاردرهم سیم وی راحاصل گردید جابرگوید.

درست ترین خوابهاوقت شکفتن درختان ووقت رسیدن میوه ها بود.در پایان این بحث ازراهنمای تاریخ خواب ازخوابنامه علامه مجلسی استفاده می کنیم ان شاء الله که خوانندگان بهره مند شوند




.اول ماه ..  راست ودرست است
دوم ماه.. رست است زود تاثیرمیکن
دسوم ماه .. زود تاثیر می کند
4و5 .. بعدازیکسال تاثیرمیکند
6-7-8-9...  خوب است همان روز تاثیر می کند
دهم . دروغ است وهزگز راست نمی شود
11و12 .. بعدازیکسال تاثیر میکن
د13و14 نه خوب است ونه بد
پانزدهم ..  زود تاثیر می کند
16و17 بعد ازمدتی تاثیر می کند
18و19 بسیارخوب است زود تاثیرمیکند
20  .. تعبیر ندارد
21. دروغ است هرگزراست نخواهد شد
22 .. همان روز تاثیرمی کند

23و24 ..بسیار بداست تاثیرخیرندار
د25و26 . تاثیرندار
د27و28.ازآن خواب محروم است
29 صحیح است .. زود تاثیرمیکند

تاثیر روزهای ماه هم باحتمال این است که روزهای ماه هم بربدن تاثیراتی دارند .

.باتشکر ازحوصله شما ..

 لطفا خواندن این مقاله را به همه دوستان بدون استثنا باهرعقیده دینی توصیه فرمائید.

پایان




مناظره امام رضا وعلمای یهودی ومسیحی .





 امام رضا (ع) در مناظره با علمای یهودی و مسیحی برای اثبات نبوت پیامبر (ص) تنها به همین نص احتجاج و استدلال فرمودند!! این استدلال به نص در کلام امام رضا (ع) به این ترتیب است:


امام رضا (ع) در استدلال با علمای یهودی و مسیحی برای اثبات پیامبری محمد (ص) به ذکر نام پیامبر اسلام در کتاب‌های آنان پرداخت و بر این نص در کتاب مقدس از آنان اقرار گرفت، سپس به آنان فرمود: «اکنون که انکار نکردید و به این مطالب اقرار نمودید، سِفر دوم انجیل را نیز بیاور که در آنجا نام آن پیامبر و جانشینش (علی علیه السّلام) و نام دخترش فاطمه و فرزندانش حسن و حسین علیهم السّلام ذکر شده است.» وقتی جاثلیق و رأس الجالوت، مشاهده کردند که حضرت از آنها به کتاب‌هایشان عالم‌تر است، عرضه داشتند: «قسم به خدا! چیزی فرمودید که رد کردن آن برای ما امکان ندارد، مگر این که منکر تورات و انجیل و زبور بشویم و مطالب شما را موسی و عیسی بشارت داده‌اند. ولی ما نمی‌دانستیم او محمّد صلّی اللَّه علیه و آله است. ولی اکنون چون شک داریم که آیا این محمّد، محمّد شماست و یا محمّد دیگر! لذا نمی‌توانیم به نبوّت او اقرار کنیم!» امام فرمود: «آیا به شک چنگ می‌زنید، مگر از ابتدای خلقت تا به حال، خداوند کسی را مبعوث کرده است که نامش محمّد باشد؟ و آیا غیر از محمّد ما، در کتاب‌های آسمانی محمّد دیگری دیده‌اید؟» آنها از جواب باز ماندند! بحار الأنوار ج49 ص76، الثاقب فی المناقب ص191، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ج1 ص226، مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر ج7 ص207، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار ج2 ص350، عوالم العلوم و المعارف (مستدرک حضرت زهرا تا امام جواد علیهم السلام) ج22 (الرضا) ص138


یمانی کیست و پاسخ ازاقای احمد کاف



توضیح : این مطلب فقط برای اشنائی مخاطبان امده است وبرای تحقیق دوستانی که علاقمند به تحقیق هستند و وبلاگ هیچ گونه نظری دررد یاتایید ندارد.
-----
احمد اسماعیل کاطع کیست؟


مدتی است که در برخی از شبکه های اجتماعی و سایت های اینترنتی و حتی مسنجرهای مختلف نظیر پالتالک و بایلوکس افرادی با نام و مشخصاتی مشخص برای بیعت با فردی به نام «احمد الحسن » که مدعی است «یمانی» موعود می باشد تبلیغ می کنند.


یمانی در نگاه شیعیان

بر اساس اعتقاد علمای شیعه در میان نشانه های حتمی ظهور[آخرین امام شیعیان] (1)، از قیام فردی به نام یمانی نام برده شده است. گفته می شود وی همزمان با شورش سفیانی در شام(این منطقه دربرگیرنده سرزمین‌هایی است که کشورهای کنونی سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسرائیل برآن بنا شده اند) از یمن قیام می کند .
حرکت یمانی هم زمان با شورش سفیانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز بیان شده است. (2)

آنچه که مکرراً در روایات در خصوص یمانی مطرح شده است رنگ پرچم وی می باشد.بر اساس این روایات یمانی از یمن با پرچم های سفید خروج می کند تا جایی که در این روایات از وی به نام سپید نشان یاد شده و پرچمش را پرچم جهاد مسلّحانه دانسته اند.(3)

در روایات شیعه درباره حضور مشترک یمانی و خراسانی در جنگ دمشق و آزادسازی آن از سیطره سفیانی چنین آمده است: « و [سفیانی] به روش ستمکاران نخستین عمل می کند ...آنگاه خدا جوانی را از مشرق فرا می خواند و بر علیه او برمی انگیزاند. احدی با ایشان به نبرد نمی پردازد، مگر اینکه او را شکست می دهند و سپاه قحطانی [یمنی] به حرکت درمی آید... و جوان یمنی در پی نابود کردن حمّاز جزیره [سفیانی] است تا آنکه در دمشق فرود می آیند و آن را [در مدت زمانی] سریع تر از دریا فتح می کنند»(4)

در ارتباط با نام و نسب یمانی در روایات شیعیان اختلاف نظر وجود دارد.در خصوص نام وی بین حسن یا حسین مردّد هستند(5) در برخی روایات دیگر سعید نامیده شده و او را «نصر» نیز خوانده‌اند.(6) نسب او را به قریش نسبت می دهند و پدرش را قریشی می دانند (7) و همینطور وی را از نسل امام حسین دانسته اند.(8)البته در برخی کتب نیز نام او را احمد و زاده بصره ذکر کرده اند.[9]

شیعیان معتقدند یمانی، چند ماه پس از قیام و نهضت خود در یمن، سرانجام به سرزمین حجاز می رود و پس از ظهور امام مهدی در کنار وی قرار می گیرد.

احمد الحسن ، مدعی یمانی کیست؟
احمد اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] درسال 1349 (10) در استان بصره متولد شده است (11)وی تحصیلاتش را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه بصره به پایان می برد. احمد حسن مدعی است که امام زمان را در عالم خواب به صورت مکرر در حرم امام هادی می دیده است و پس از آن موفق به دیدار امام زمان در بیداری می شود و از طریق وی نسبت به انحرافات عملی و مالی حوزه نجف آگاه می شود و سپس امام زمان او را مستقیماً تحت تربیت خود قرار می دهد و با دستور وی احمد حسن وارد حوزه علمیه نجف می شود و ماموریت می یابد که انحرافات حوزه را مطرح کند.(12)


عکسی که پلیس عراق از وی منتشر نموده است



وی برای تحصیلات دینی عازم حوزه نجف می شود ولی پس از مدتی بنا به ادعای خود از آنجایی که سطح تدریس را در حوزه نجف بسیار پائین می بیند و در آنجا تنها به تدریس زبان عربی و منطق و فلسفه و اصول و فقه و علم کلام می پرداخته اند تصمیم می گیرد از حوزه کناره گیری کند و در منزل به تنهایی و بدون کمک گرفتن از کسی به تحصیل علوم دینی بپردازد.(13)

وی همینطور ادعا می کند در سال 1378 امام زمان را برای دومین بار در حالت بیداری در کربلا دیده است و به دستور وی به نجف می رود و دعوت خود را علنی می سازد و پس از آنکه با واکنش شدید برخی علمای نجف مواجه می شود به بصره باز می گردد.احمد حسن پس از سقوط رژیم صدام حسین در سال 82 دعوت خود را بار دیگر به صورت علنیً تکرار می کند و می گوید که از سوی امام زمان ماموریت پیدا کرده است تا مردم زمین را علیه ظالمان دعوت نماید.(14)

احمد حسن درکتاب «پاسخ مختصر به فتنه یمانی» در پاسخ به اینکه چطور ادعا دارد فرزند امام زمان می باشد و از سوی دیگر اظهار می کند برای اولین بار امام زمان را در عالم خواب و سپس به صورت حضوری در سال 1378 دیده است می گوید تا قبل از آن خبر نداشته که وصی و از ذریه امام زمان است تا اینکه در عالم خواب به او خبر داده اند که فرزند امام زمان و وصی اوست.(15)

در چهارم بهمن سال 1386 شبکه الفرات عراق با انتشار تصاویری ویدئویی از بازداشت بیش از 40 نفر از اعضای گروه انصارالمهدی[جنبش یمانی] در بصره خبر داد و با نشان دادن بخشی از اعترافات شخصی به نام "سید حسن الحمامی" که در اعترافاتش خود را از اعضای سابق استخبارات عراق معرفی می کند مدعی شد که این افراد در حمله ای که به هیئت عزاداران در تاسوعای همان سال صورت گرفت و تعدادی زیادی از نفرات پلیس عراق از جمله دو سرهنگ بلند پایه کشته شده بودند دست داشته اند.الحمامی در اعترافات خود گفته بود که قصد داشتند پس از کشاندن دامنه حملات به سمت ناصریه با حرکت به سمت کربلا آنجا را به تصرف خود در آورده وخروج احمد اسماعیل کاطع را اعلام نمایند.

حسن الحمامی در اعترافات تلویزیونی خود تاکید کرد که یکی از اهداف آن عملیات ، حمله به حوزه علمیه نجف بوده است.پلیس عراق در گزارش خود در میان اسامی بازداشت شدگان ، نام تعدادی از اعضای بلندپایه این گروه را با مسئولیت هایی چون مسئول امور مالی ، تبلیغاتی و نظامی نیز ذکر کرده بود.(16)
چند روز پس از ماجرای بازداشت گسترده اعضای ارشد این گروه و اعترافات تلوزیونی آنها، شبکه «البروج الاخباریة» گزارش داد که احمد اسماعیل کاطع به امارات گریخته و در آنجا پناهنده شده است.

اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] گزارش تلوزیون عراق را رد نکرد و ضمن تائید بازداشت اعضا گروه خود گفت: حسن الحمامی بیمار است و توان شرکت در عملیات را نداشته ، او این عملیات بازداشت گسترده را یک عملیات پیشگیرانه می خواند و حتی گریختن خود را به امارات تائید می کند و می گوید:«اگر یمانی به کشوری از کشورها برای حفظ رسالت خود هجرت کند مگر اشکالی دارد؟»(17)

احمد اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] دارای یک سایت اینترنتی به نام «انصار المهدی» می باشد و خود را مهدی اول از مهدیون 12 گانه !معرفی می کند.در سایت اینترنتی وی کتاب هایی با عنوان «فتنه گوساله»،«حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم»،«پاسخ های روشنگرانه»،«پاسخی به فتنه یمانی»،«متشابهات»،«جهاد درب بهشت» «نبوت خاتمه» «داستان دیدارم با امام مهدی»،«سرگردان» و چندین کتاب دیگر منتشر نموده است.همچنین روزنامه ای اینترنتی به نام «الصراط المستقیم» توسط گروه "انصارالمهدی" منتشر می شود که به بیان مواضع وی می پردازد.

احمد اسماعیل که خود را فرزند،وصی و فرستاده امام زمان می داند برای اثبات مدعای خود و اینکه ثابت کند یمانی موعود شیعیان است مدعیات خود را بر چند اصل بنا نهاد:1. خواب هایی که اشخاص درباره او می بینند و خواب هایی که خود وی در خصوص امام زمان دیده است.2.اخباری که از حوادث آینده مانند سقوط صدام داده است.3.آمادگی برای مناظره با علمای اسلام ،یهود و مسیحیت.

وی در پاسخ به کسانی که پرسیده اند چطور به راستگویی تو ایمان بیاوریم و چطور بفهمیم تو راست می گویی و اینکه معجزه ات چیست می نویسد:« اگر می خواهید بدانید من راست می گویم سه روز روزه بگیرید و دعایی که می گویم بخوانید اگر حقیقت به شکل رویا در خواب به شما نشان داده شود باید به من ایمان بیاورید.»(18)

اسماعیل کاطع در پاسخی دیگر برای اثبات ادعای خود می گوید :«اگر می خواهید به حقانیت من پی ببرید به قرآن استخاره کنید.»در سایت شخصی وی آمده است:« آیا تا الان کسی را دیده اید که بگوید دربارۀ من از خدا بوسیلۀ شهادت عالم ملکوت و شهادت قران سؤال کنید؟ آیا این دلیلی بر حقانیت ایشان نمی باشد؟» نحوه استخاره هم چنین ذکر شده است:« وضو بگیرید،سه بار سوره توحید،سه بار صلوات، ذکر استخاره: اللهم انی تفالت بکتابک و توکلت علیک فارنی من کتابک ما هو مکتوب من سرک المکنون فی غیبک؛نیت مشخص و بدون شرطی، مثلا ایشان دعوتشان حق است، قرآن را بگشایید اگر خوب آمد ایمان بیاورد.»(19)

سایت وی نیز با انتشار یک فایل تصویری که با صدای رعد و برق و آتش و صدای قرآن تنظیم شده است مدعی یکی دیگر از معجزات و کرامات وی شده است.در این فیلم فردی به نام "علی الشکری" در میان تصاویر میکس شده با آتش نشان داده می شود که در9 محرم 1432 قمری مصادف با یکم دی 1389 در حال صحبت بر علیه اسماعیل کاطع می باشد.در توضیحات این فیلم می آید که علی الشکری شش روز بعد یعنی 15 محرم 1432 گرفتار عذاب اسماعیل کاطع شده و در یک تصادف می میرد.!(20)


احمد اسماعیل مدعی است مادر امام زمان از نوادگان شمعون الصفا(سمعان بطرس) و از نسل یسّی است بنابراین امام زمان از سمت مادری از نوادگان اسرائیل (یعقوب) و از سمت پدری از نسل حضرت محمد است و چون وی خود را فرزند امام زمان می داند و مهدی اول از مهدیون 12 گانه ! است بنابراین نشان داوود[ستاره شش پر] را با خود حمل خواهد کرد.(21)

چنانچه در روایات ابتدایی ذکر شد شیعیان معتقدند که یمانی با پرچمی سفید قیام می کند و اسماعیل کاطع نیزمی گوید نشان ستاره داوود را جزئی از پرچم قیام خود همراه دارد.وی می گوید:«در روایات آمده که اگر پرچم حق ظاهر گردد اهل مشرق آن را لعنت خواهند کرد.»

اسماعیل کاطع درباره ستاره 6 پر می گوید:«این ستاره رمزی الهی است که به اسم خاتم سلیمان معروف است که در زبان عبری به آن ماجین و در عربی درع داود[زره پوش داوود] می گویند و از معتبرترین رموز ربانی می باشد که حضرت داوود آن را حمل می کرده است»

وی در کتاب «متشابهات» در اینباره می گوید:«ستاره شش گوش از جمله میراث پیامبران است و چون من وصی پیامبر و امام زمان هستم آن را به ارث برده ام..یهود این ستاره را سرقت نموده و آن را شعار خود قرار دادند...کسی که به این ستاره توهین کند مانند کسی که است که الله اکبر را بر پرچم عراق در زمان صدام مورد توهین قرار دهد.»(22)




تصویری از ستاره داوود منتشر شده توسط اسماعیل کاطع



بنابراین به صورت ضمنی می گوید که با پرچمی شبیه به پرچم اسرائیل کنونی قصد قیام خواهد داشت.

اسماعیل کاطع حتی برای اثبات خود به ماجد المهدی نویسنده کتاب «آغاز جنگ آمریکا علیه امام مهدی» به پیشگویی های نوستراداموس روی می برد و می گوید:«قرن ششم-خبر غیبی سی و سوم: ( در آخر دستش را به سمت« آلوس» خونی دراز می کند و از حمایت خود در دریا عاجز خواهد ماند و از سپاه بین النهرین خواهد ترسید و یک شخص سیاه و خشمگین او را از کرده خود پشیمان خواهد کرد)؛من ترجمه این پیش گویی را به تو می گویم،در اینجا نوستراداموس طبق عادت خود از جناس تصفیحی یا ترخیم استفاده کرده است.وی زمانی از این کلمه استفاده می کرد که مسئله مربوط به اسامی یا القاب باشد پس حرف [آی اینگلیسی] را از انتهای [آلوس] حذف کرده است پس اگر این حرف را به کلمه اضافه کنیم کلمه (الوصی) خواهد شد و معنی بسیار واضح و آشکار خواهد شد چرا که ما می دانیم لقب اوصیا به دوازده امام داده می شود و امام مهدی یکی از اوصیاست.نوستراداموس در اینجا شخص معینی را وصف می کند که فرمانده نظامی است یا رئیس یک کشوری که سعی می کند امام مهدی را به قتل برساند و نیروهای وی را از ابین ببرد ولی از سپاه امام مهدی در بین النهرین می ترسد ولی مردی از سپاه امام مهدی(که مردی سیاه است این بدان معناست که شیعه است چون به لباس سیاه اشاره دارد ) یا شاید یک مرد عرب مسلمان از آفریقا است او و نیروهایش را در حالی که در دریا هستند از بین می برد...وصی یاد شده در پیشگویی نوستراداموس امام مهدی نیست بلکه وصی امام مهدی و اولین مهدی از دوازده مهدی که در روایات همان یمانی است می باشد.»(23)

وی با اشاره به یکی از روایات برای اثبات ادعای خود می گوید:«از امام صادق روایت شده که فرموده:( از نسل ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان امام حسین می آیند). در این روایت قائم همان مهدی اول است نه امام مهدی چون بعد از امام مهدی دوازده مهدی دیگر می آیند.»(24)

در جایی دیگر اسماعیل کاطع برای اثبات ادعای خود با استفاده از حروف ابجد و جمع و تفریق فراوان می نویسد:«از آنجایی که 27= 27 این یعنی ( هو یمانی=هو وصی المهدی) که اگر دو طرف را با حروف ابجد جمع کنیم می بینیم مساوی 27 می شود[!] و این عدد 27 اشاره دارد به اینکه از ابی عبدالله روایت شده است:علم 27 حرف است و همه آن علومی که پیامبران آورده اند دو حرف از علم است پس مردم تا امروز بیش از دو حرف نمی دانند پس هرگاه قائم[یمانی] قیام کند 25 حرف دیگر را در بین مردم منتشر خواهد کرد.)» (25)

وی در یکی از سخنرانی های خود که بخشی از آن در کتاب «پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج» پیاده شده است می گوید:پلیس عراق مزدور شیطان و سپاه شیطان یعنی آمریکا،در حال حاضر بعضی از پلیس ها به دعوت من ایمان آورده اند و من از همه این ها خواستم به آمریکا کمک نکنند حتی به اندازه شکافتن خرمایی و در همه حال آماده مبارزه با آمریکا و تابعین آن باشند.»(26)

رفتار مشکوک و سوال برانگیز مبلغان اسماعیل کاطع در داخل کشور
آنچه گذشت بخشی از زندگی و ادعاهای احمد اسماعیل کاطع ملقب به احمد بن الحسن الیمانی می باشد آنچنان که دیده شد بخش گسترده ای از ادعاهای وی بر پایه خواب و رویا استوار است که به باور علمای دینی از هیچگونه حجت عقلی و شرعی برخوردار نیست و نگارنده چنانکه در آغاز نوشتار اشاره کرد قصد ندارد در این مجال تناقض های متعددی که در کتب وی موجود است را ذکر نماید بلکه مسئله مهم فعالیت سوال برانگیر مبلغان وی در داخل کشور ایران و تلاششان برای نزدیک شدن به بدنه اجتماعی جنبش سبز و برخی از شخصیت های شناخته شده و اصرار برای گرفتن عکس یادگاری با آنها و انتشار در فضای مجازی می باشد.

با توجه به اینکه هم وزارت اطلاعات و هم سازمان اطلاعات سپاه مدیریت های ویژه ای برای برخورد با موضوع مدعیان ظهور دارند و آنچنان که دیده شده است برخورد جدی با مدعیان ارتباط با امام زمان و مهدویت می کند مشخص نیست این افراد چگونه با نام و مشخصات خود و حتی تصویر خود در شبکه های اجتماعی اقدام به تبلیغ می کنند و حتی برای بیان اطلاعات بیشتر به کاربران این شبکه ها شماره تلفن ارسال می کنند و قرار ملاقات حضوری می گذارند بدون اینکه هیچگونه ترسی از برخورد نهادهای امنیتی داشته باشند.

ماجرا از آنجا قابل تامل و سوال برانگیز می شود که وقتی به صفحات این افراد در شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک بروید علیرغم اینکه مدعی یمانی در کتاب «حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم» اساس دموکراسی را بدعت و رای مردم را به استهزاء گرفته است ادعا می کنند که عضو جنبش سبز هستند و سعی کرده اند تصاویری که با برخی شخصیت های نسبتن شناخته شدۀ جنبش سبز گرفته اند را در صفحات خود قرار دهند.

چندی پیش نیز قبل از هر گونه تبلیغی برخی از این افراد به گروهی مجازی به نام «اطاق فکر سبز» که محل تجمع برخی کاربران سبز بوده است می روند و کم کم موضوع یمانی را مطرح می کنند با جذب چند نوجوان از آنها می خواهند که قرار ملاقات کوه بگذارند و سپس از آنها درخواست می کنند که با اسم و مشخصات و عکس خود از موضوع یمانی حمایت نمایند که برخی کاربران با مشکوک شدن به نحوه عملکرد این افراد گروه را ترک می کنند و آن گروه با هوشیاری اعضا بسته می شود.

البته مشخص نیست مبلغان احمد اسماعیل کاطع که می نویسد:«رسالت من این است که از جانب امام مهدی فرستاده شده ام تا امت را از اختلاف و پراکندگی که در بین آنها حاکم است برهانم و آنان را زیر پرچم امام زمان جمع کنم و با فکر و دموکراسی حزبی که مردم آن را به پا داشته اند بجنگم وحاکمیت خداوند را در روی زمین را تائید و تصدیق کنم.» (27)چگونه است به نزدیک شدن به شخصیت های شناخته شده جنبش سبز که به دنبال احقاق حاکمیت مردم هستند این همه علاقه دارند ، جنبشی که مولود شعار «رای من کجاست؟» می باشد و در منشوری که به امضای رهبران و نخبگانش رسیده است تاکید شده است:« احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات، به عنوان یکی از عمده ترین راه های تحقق آن، اهمیت می یابد. بر این اساس، جنبش سبز تلاش های خود را برای صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد. رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها می داند.»

در مقابل مدعی یمانی معتقد است:«... علمای بی عمل اساس و ستون اصلی دین الهی که همان حاکمیت الهی و پس از آن خلافت ولی خدا را فرو گذاشتند و با دموکراسی و انتخاباتی که از آن پیروی کردند هیچ مجالی برای حکومت خلیفه های خدا بر زمین نگذاشتند..» وی ادامه می دهد:«...خدا قانون را از طریق قرآن بر زمین نازل فرمود،در حالی که آنها همچنان اصرار دارند که خلیفه را مردم انتخاب کنند و قانون اساسی توسط مردم نوشته شود،این علما با اعراض از پیروی و عمل به دین خداوند نام خود را در زمره پیروان شیطان ثبت کردند.»(28)

البته به دلیل جلوگیری از اطالۀ کلام نگارنده از بیان مشترکات فکری گسترده ای که میان مدعی یمانی[اسماعیل کاطع] و شبکه های صاحب نفوذی در داخل کشور مانند شبکه مصباح یزدی و همینطور علی یعقوبی وجود دارد صرف نظر کرده و مقاله ای که چندی پیش با عنوان «مشترکات فکری مصباح و علی یعقوبی ؛بی بصیرتی رهبری» منتشر شد را پیشنهاد می کند.

شاید اشتراکات گسترده فکری بین این دو مجموعه این سوال که چگونه در داخل با مبلغان یمانی برخورد نمی شود را تا حد زیادی پاسخ دهد.

ضمن اینکه وضعیت امنیتی این گروه در عراق و گزارش پلیس این کشور در ارتباط با بازداشت گسترده "انصارالمهدی" و اسناد فراوانی که از نقش نیروی قدس سپاه پاسداران در پشتیبانی از گروه های شبه نظامی در عراق به جهت نا امن کردن اوضاع امنیتی و ایجاد التهاب و شورش و چند دستگی در این کشور وجود دارد را نباید نادیده گرفت.

شاید این سناریو نیز محتمل به نظر برسد که بخواهند ابتدا این موضوع را بین گروه های سبز مطرح کنند و سپس با دستگیری چند نفر و استفاده از تصاویری که با شخصیت های شناخته شده جنبش سبز* گرفته شده است بهانه ای برای تخریب جنبش و فعالین سیاسی شناخته شده آن را فراهم آورند.در این شرایط حساس جا دارد که بدنه اجتماعی جنبش سبز و شخصیت های سیاسی در ارتباط با اینگونه افراد دقت بیشتری به خرج دهند و در آخر نگارنده از چهره های برجسته دینی تقاضا می کند وارد صحنه شده و در حد توان جلوی اینگونه انحرافات و فرقه سازی ها را با روشنگری های خود بگیرند.


*توضیح:  جرس این تصاویر را در اختیار دارد. اما به خاطر رعایت آبروی افراد و پرهیز از هرگونه اتهام زنی،  از انتشار آنها در این زمان خود داری می کند. چنانچه پیش بینی  نویسنده درست باشد، دو تن از مشهورترین اصولگرایانی  که در  2 سال اخیربه جنبش سبز پیوسته اند و با قلم ها و سایت خود در ایران منشاء اطلاع رسانی گسترده ای بوده اند، در مرکز این توطئه قرار دارند.  

------------------------

منابع : 1.ارشاد مفید، ج۲، ص۲۷۹.1
2.بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۳۲.2
3.مختصر اثبات الرجعـة، ح ۱۶.3
ابن حماد، الفتن، ص ۲۲۳، جزء ۵، ح ۸۷۷.
4.متقی هندی، کنزالعمال، ص۱۴، ح۳۹۶۸.4
5.بحارالانوار، ج 52، ص 162.5
6.کنز العمّال، ص 11، ح 31442 به نقل از ابن عساکر.6
7.ابن حمّاد، الفتن، ص 237.7
8.الفتلاوی، مهدی، رایات الهدی و الضلال فی عصر الظهور، ص 100.8
9.بشارة الاسلام ص 181 – کمال الدین ج 2 ص 653
10.در کتاب پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج در جمادی الاول سال 1426 قمری در پاسخ به سوالی در خصوص سنش ، خود را 35 ساله معرفی کرده است.
11.رجوع شود به سایت شخصی احمد اسماعیل کاطع ،بخش سیره
12.پاسخ مختصر به فتنه یمانی،احمد اسماعیل کاطع،ص 57
13.همان،ص 59 ، 48
14. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،صفحه 111
15. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 120
16. مراجعه شود به لینک خبر
http://www.alforattv.net/index.php?show=news&action=article&id=16833
17. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 119
18. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج صفحات 7 و 95
19.مراجعه شود به لینک
http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9444&highlight=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%87
20.مراجعه شود به لینک
http://www.youtube.com/watch?v=kH3-DzPwMJ0&feature=related

21. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،ص 37
22. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 106
23. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،ص 85
24.همان ،ص 86
25.همان ، ص 91
26.همان، ص 97
27.همان ،ص 62
28.حاکمیت خدا،نه حاکمیت مردم ، ص 7


----





نقدی بر مقاله جناب سلطانی
http://www.rahesabz.net/story/47458/


بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین الائمة و المهدیین و سلم تسلیما

با توجه به نشر مقاله ای از سوی جناب احسان سلطانی از دوستان خوب بنده، که البته با شتاب و بدون تحقیق کامل و از سر تعصب نسبت به جنبش مبارک و میمون سبز مردم مسلمان و مومن ایران علیه دروغ و خیانت و فریب، نگاشته شده، مراتب تعلق خاطر مشار الیه و مساعی و مقالات زیبای ایشان در خصوص مسائل سیاسی برای خود بنده همواره قابل استفاده بوده است، اما طبیعی است که ایشان به دلیل عدم اطلاع از مباحث دینی و عدم مناظره با انصار امام مهدی ع مقاله خود را با جمع بندی صحیحی نتوانسته اند به پایان برسانند، دلیل اصلی آن هم اعراض ایشان از گفتگو و مناظره و اتکای بیش از حد به انبوه بیش از 200جلد کتاب فوق تخصصی در خصوص مهدویت، آخر الزمان، شبهات صاحب حق، توحید ناب و .... که بیشترشان هم به زبان عربی و در سایت انصار امام مهدی ع می باشد، می توان برشمرد که انشاء الله نگارش این مقاله با نیت خیری که شروع گردیده، باب بررسی دقیق تر موضوع را بر ایشان هموار و همه شبهات ذهنی ایشان را بحول و قوه الهی پاسخ دهد.

روش حقیر در این پاسخ برای عدم اطاله کلام، ارائه مستندات کامل روایی بحث موجود از طریق لینکهای متعدد بوده است تا خواننده در جمع بندی مطالب دچار تشتت خاطر نشود.

به بهانه انتشار این مقاله از سوی برادر عزیز جناب سلطانی،  همین جا از مناظره همه صاحب نظران، اساتید ارجمند و علمای بلاد در محیط فیس بوک و در چت روم انصار امام مهدی ع به شدت استقبال می نماید و آن را فتح بابی برای رسیدن به روایات ذیل تلقی می نماید:


امام باقر (ع) فرمود : قائم ما به حق قیام می کند ، بعد از مایوس شدن از شیعیان . مردم را سه بار دعوت می کند ، اما کسی جوابش را نمی دهد. دلائل الامامة : ص 455

امام صادق (ع) فرمود : اولین قائمی که از ما اهل بیت قیام می کند با شما با احادیثی سخن می گوید که طاقت تحمل آن را ندارید ، پس بر علیه او خروج می کنید
بحار الانوار : ج 52 ص 375

امام صادق (ع) هنگامی که درباره مهدی (ع) از ایشان سوال شد فرمود : با شـــــبهه ظاهر می شود تا شناخته شود
مختصر بصائر الدرجات : ص 179


امام باقر (ع) فرمود : هرگاه منتظرش باشید از سمتی بیاید و از سمتی دیگر آمد او را انکار نکنید
الامامة والتبصرة : ص 94

امام صادق (ع) فرمود : اگر قائم قیام کند مردم او را انکار مى کنند ، زیرا او به صورت جوانى موفق به سوى ایشان باز مى گردد
الغیبة للنعمانی : ص 219

إمام الرضا (ع): به خدا سوگند چیزی را که منتظرش هستید نمی بینید تا غربله و امتحان شوید تا فقط افراد خاص و نادر باقی بماند، غیبت نعمانی،ص208

امتحان شدن مردم براى قائم علیه السلام  http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10452
و اما نقد مطالب:

ایشان مانند نویسنده کتاب فتنه یمانی!، مدعی شده اند که یمانی از یمن قیام می کنند، در حالیکه یمانی از خراسان قیام می نماید!
ایشان برای انکار یمانی، به دلیل عدم تمییز مفهوم خروج و دعوت، عدم خروج خراسانی و سفیانی را دلیل اثبات خود تصور فرموده اند! در صورتیکه ایشان هنوز قیام نفرموده اند!

ایشان رنگ پرچم یمانی را سفید تصور کرده اند، در حالیکه پرچم یمانی سیاه و محل خروج ایشان از خراسان است و آن یمانی که از یمن قیام می کند، طبق روایات قبل از خروج سفیانی بوده و توسط سفیانی کشته شده و از فرزندان زید است درحالیکه یمانی موعود روایات همزمان با خروج سفیانی قیام نموده و پرچم او سیاه و از مشرق یا خراسان خروج می نماید نه از جنوب و یمن!

یمانی موعود (ع) کیست ؟ و از کجاست ؟ و از کجا قیام می کند ؟   http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10306


نسب یمانی ع به طور مشخص از فرزندان امام مهدی ع و طبق روایات "خاملا اصله" می باشد یعنی کسی که همگان در نسب او ابهام دارند.

وقال أمیر المؤمنین(علیه السلام) على منبر الکوفة: " إن الله عزوجل ذکره قدر فیما قدر وقضى وحتم بأنه کائن لا بد منه أنه یأخذ بنى أمیة بالسیف جهرة، وأنه یأخذ بنى فلان بغتة ".وقال(علیه السلام): لابد من رحى تطحن، فإذا قامت على قطبها وثبتت على ساقها بعث الله علیها عبدا عنیفا """""خاملا أصله"""""، یکون النصرمعه، أصحابه الطویلة شعورهم، أصحاب السبال، سود ثیابهم، أصحاب رایات سود، ویل لمن ناواهم، الغیبة للنعمانی ص 264

مشخصات امام احمد الحسن ع مطابق روایات اهل بیت ع          http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9792

روایت ذکر شده در خصوص نسب که ذکر شده (نام او حسن یا حسین می باشد) از یک کاهن پیشگو است که هیچ حجیتی ندارد.

بی تردید مطابق نص روایات او با وصیت پیامبر ص بر عالمیان احتجاج کرده و در وصیت پیامبر ص نامی جز احمد وجود ندارد!

فرزند امام مهدی علیه السلام قبل ایشان جهت زمینه سازى می آید . معنى اولین مؤمنان در وصیت   http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9591


در خصوص اینکه امام احمد الحسن ع کیست، مختصری اشتباه در فهم جناب سلطانی وجود دارد، که توضیح کامل در لینکها تقدیم شده است

نام احمد علیه السلام در روایات اهل بیت علیهم السلام   http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9539


در خصوص تصویر ادعا شده، تمامی انصاری که با ایشان ملاقات داشته اند، این عکس را قویا تکذیب می نمایند و ادعای دشمنان امام احمد الحسن ع در این خصوص فاقد حجیت است.

در خصوص انگهای زده شده و تهمتهای پلیس عراق، شنیدن این مطالب ما را به سناریوهای بسیار عجیب و غریبی می اندازد که دشمنان جنبش سبز در خصوص سران جنبش و ارتباط آنها با آمریکا و اسرائیل مطرح می کردند و انکار کنندگان را به بصیرتی متهم می نمودند!

در خصوص شخصیت مرجع تقلید بزرگ شیعیان عراق و تنها امام جماعت حرم امیرالمومنین ع یعنی سید حسن حمامی، عدم ارائه هرگونه فیلم ویدیویی درباره ادعای اعتراف ایشان در زندان عراق پس از اعلان علنی بیعت، باز هم ما را به یاد دادگاههای فرمایشی و اعترافات ساختگی می اندازد که از هیچ اعتباری برخوردار نیست!!

در خصوص ادعاهای پلیس عراق در خصوص حمله مسلحانه انصار امام مهدی ع، بطلان این ادعا طبق روایات متعددی که پیروان امام احمد الحسن ع برای اثبات ایشان با دیگران بدانها احتجاج می کنند، روشن است، چون خروج و قیام یمانی همزمان با قیام و خروج سفیانب و خراسانی است و اینگونه تبلیغات ما را به یاد بمب گذاری حرم امام رضا ع و بعد انتساب آن به مجاهدین خلق و بعد ادعای اعتراف فردی از آن سازمان و بعد کشته شدن او هنگام فرار می اندازد که باعث خنده مرغ پخته می گردد و از آقای سلطانی باور چنین سناریوهایی بسیار عجیب به نظر می رسد.

و اما آغاز دوران غیبت امام احمد الحسن ع دقیقا  بعد از حمله به دفاتر و حسینیه های ایشان در شهرهای کربلا و نجف در روز عاشورای سال 2009 میلادی و کشتن برخی از انصار و حتی به آتش کشیدن آنها و زندانی نمودن باقی انصار امام احمد الحسن ع بوده است که ادعای جناب سلطانی در پذیرفتن رفتن به امارات و اعتراف به آن از سوی امام احمد الحسن ع بسیار موجب حیرت گردید چون اساسا کتاب پاسخ مختصر توسط انصار امام مهدی ع نوشته شده نه شخص امام ع!!!

در خصوص ایجاد شبهه در ایمان به غیب، شاید شنیدن ایمان به غیب پس از سه روز روزه و سوگند به حضرت زهرا س، برای آقای سلطانی ثقیل باشد، ولی مومنین و متقین به نص قران کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و انکار یا استهزاء یا اعراض یا تعجب ایشان از این موضع را باید در فاصله گرفتن مومنین از اسلام راستین در آخرالزمان ارزیابی نمود و مشابه چنین عملی در مفاتیح الجنان کاملا موجود می باشد.
رویاى صادقه ، یکى دیگر از دلایل پیامبران و فرستادگان و یمانی علیه السلام   http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9439

در خصوص استخاره نیز پس از دوازده سال از آغاز این دعوت مبارک و هشت سال از علنی شدن این دعوت، هنوز کسی مدعی پاسخ استخاره اشتباه برای ایشان نشده و تنها سخن منکرین، عدم حجیت استخاره و رویای صادقه است که طبق نص روایات اهل بیت ع یکی از محکمترین راههای شناخت صاحب این حق، معرفی گردیده است

استخاره یکى دیگر از دلایل شناخت حقانیت یمانی علیه السلام        http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9444

در خصوص ستاره داوود ع، اتفاقا مهر امام احمد الحسن ع، نشانه حقانیت ایشان است نه موجب بطلان این دعوت مبارک!

ستاره داوود ع از دلایل حقانیت امام احمد الحسن ع در روایات اهل بیت و نشانه صاحب حق
http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10324

در خصوص اسرائیلی خواندن ایشان هم، جای بسی شگفتی است کسی که به قران و تورات و انجیل و کلیه روایات اهل بیت ع و کتب اهل سنت عالم است، و خود را با هفتاد دلیل به همه پیروان ادیان ابراهیمی اثبات نموده است، اگر قرار باشد که از سوی اسرائیل چنین ماموریتی داشته باشد، هیچگاه پرچم خود را به این وضوح آشکار نمی کند!! بلکه به انحاء گوناگون انرا کتمان می نماید!
و مردم او را اسرائیلى می نامند و ناگزیرند که او را اسرائیلی بنامند . پیامبر خدا(ص) فرمود : نامم احمد است و من عبدالله هستم . نامم اسرائیل است و هر آنچه که او را امر کرده مرا نیز امر کرده است و هر آنچه او را اشاره کرده مرا نیز اشاره کرده است . تفسیر عیاشى ج 1 ص 44 . برهان ج 1 ص 95 . بحار الأنوار ج 7 ص 178


در خصوص صحت پیشگوئیهای انجام شده نیز، همگان را به تامل در پیش بینی های کاهنان فرعون از قیام قریب الوقوع موسی ع و تحقق دقیق همه پیشگوئیها بر حق آنها فرا می خوانیم، پیش گوئیهایی که دقیقا طبق روایات در خصوص تمامی مسائل آخراالزمان انجام شده ، تا شیادان نتوانند با تزویر و لباس حق، در دلهای پاک آنان ذره ای تردید ایجاد نمایند.

در خصوص دلیل تبلیغ امام احمد الحسن ع توسط انصار امام مهدی ع، ایشان بهتر است برخی از روایات مربوط به شجاعت انصار امام مهدی ع را بیشتر تامل فرمایند.، ضمن انکه عدم دستگیری یکی از مخالفین حاکمیت اگر دلیلی بر اتصال آنها با حاکمیت باشد، لابد تمام افراد سبزی که علیرغم مصاحبه ها، پستهای متعدد در محیطهای مجازی و.... هنوز دستگیر نشده اند، از جریان انحرافی تغذیه و تنها آقای سلطانی که در خارج از ایران حضور دارند، سبز هستند ...

در خصوص تغییر نظر اینجانب در مباحث سیاسی هم ذکر چند نکته ضروری است:

بنده حقیر معیار حق و باطل نیستم و گرایش سیاسی بنده الزاما صحیح نبوده، اما بنده به دلیل مشی ظلم ستیزی بخش متدین اصلاحات، صرفا از جهت مواضع سیاسی، برخی دیدگاههای جناب خاتمی و جناب موسوی را بیشتر می پسندیدم، در عین حال همواره نقدهای بسیار جدی نسبت به گروه گرایی مخرب طیف سبز که در تضاد و تناقض آشکار با حق مداری بوده داشته ام.

البته پس از لبیک به دعوت مبارک یمانی سلام الله علیه، مشی دموکراتیک کلیه احزاب سیاسی به معنای مشروعیت بخشی رای مردم را در جهت تعیین حاکم صرفا به دلیل رای مردم،باطل و خلاف حق یافتم. تصور بنده آن بود که حکومت دموکراتیک از استبداد فردی بهتر است، پس در زمان غیبت، مردم سالاری اولی است، اما پس از خواندن کتاب حاکمیت خدا یا مردم امام احمد الحسن ع، دریافتم فتنه دجال در آخر الزمان همانا طریقه ظاهر فریب بسیار شیک دموکراسی آمریکایی است و سعی داشتم با رنگ و لعاب دینی، همان را در جنبش سبز متبلور سازم.

ولی دریافتم که اساسا حاکمیت مــــــــردم به هیچ روی با حاکمیت خدا هم خوانی ندارد، و البته همان وقت نیز ،سیر دین گریزی بلکه دین ستیزی موجود در جامعه را معلول ِ سوء استفاده از ابزار پرقدرت دینی در دست حاکمان در تقدیس قدرت نامشروع خود می دانستم و تلاش داشتم با اصرار بر اجرای قانون و تفکیک قوا، میل بی حد مطلق اندیشی و استبداد را محدود و محصور نمایم.

بنابراین اکنون یگانه راه حل سیاسی نظام دینی در زمان غیبتی که سپری گردیده، را همان راه و تئوری سید خمینی ره می دانم و معتقدم تئوری ولایت فقیه ایشان که با اجماع(و نه رای مردم) مردم نسبت به فردی فقیه، متدین، مجاهد و متقی عادل نسبت به فرد اعلم قرار داشته، صحیح ترین شیوه اداره امور بوده که البته متاسفانه پس از رحلت ایشان، اساس روش ایشان با تفاسیر عجیب تغییر نمود که اعتراضات به حق فقیه عالیقدر آقای منتظری ره نیز نتوانست جو زدگی مسموم و بیمارِ سیاسی، اوضاع را به سمت حق طلبی تغییر داده و در عوض باعث گردید که به جای دین محوری و علم محوری، سیاست محوری و مصلحت اندیشی های مقتضی محور، بجای حق محوری و شریعت محوری عرصه را بر همه اندیشمندان و فرهیختگان تنگ نماید.

الحمد لله که خداوند باز هم ما را مورد لطف خاص خود قرار داده و با نصب ولیی از اولیای معصوم خود در این آخر الزمان ظلم و جور و نفاق، ما را از دام دجالان و سفسطه بازان و حق نمایان بی دین، نجات بخشید.

و الحمدلله وحده



سیره پیامبر اکرم ..سایت شیخ حسین انصاریان .


سیره و سخن پیشوایان

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)


پرتوى از سیره و سیماى محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)

حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.


پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود.
محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) شش سال داشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد.
او تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید.
رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب مىکرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه مىداشت.
او به چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مىخوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مىربودند، ولى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى مىکرد.
در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مىداد.
بعضى روزها همین که از خواب برمىخاست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعهاى چند مىنوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مىنمودند، مىگفت: احساس گرسنگى نمىکنم.
او نه در کودکى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد.
عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود مىخوابانید.
همو گوید: من هرگز کلمهاى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.
او به بازیچههاى کودکان رغبت نمىکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست مىداشت و در همه حال متواضع بود.
آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى کرد.
در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد.
بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.
محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در میان مردم مکّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین مىخواندند.
در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلفالفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند.
پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بىاعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود.
پس از این مدّت، به حکم آیه «وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ»; یعنى: «خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند.
از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند.
حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود.
پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طىّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد کردند.
در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت على بن ابىطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.

اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)



رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار مىدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مىنماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا براى شما الگوى نیکویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانى بود.
خدایش او را چنین مىستاید: «إِنّک لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل مىبودى مردم از اطرافت پراکنده مىشدند.» از این رو، یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
در مقام نیایش همیشه مىگفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مىبرم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مىنمود.
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مىکرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمىشد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمىکرد و با کسى مجادله و لجاجت نمىنمود و کار خود را به گردن دیگرى نمىانداخت.
او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مىدانست و مىفرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
مىفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى کردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسى ستم کند!خواننده گرامى! از آنجا که ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مىبریم، مناسب است که در اینجا سیماىِ صمیمى پیامبرانِ الهى را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانىِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاریخىِ مستند و شکوهمندى بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانىِ نزدیک به حقیقت از آن حضرات است.
منشور سه بُعدى تاریخ، سه چهره را نشان مىدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.
پیامبران «سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى که چشمها را خیره مىدارد ساطع است ، پرتویى که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.
ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مىبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مىتوانند یافت.
روحهایى که در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مىکنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستىبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگى کردنشان مىبینند، مىیابند و لمس مىکنند.
و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مىیابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مىشوند.
و این است که هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مىبینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر کسانى که با وى به مشاجره برمىخاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا مىکرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى بیان مىکرد و به جدل نمىپرداخت.
زندگىاش، پارسایان و زاهدان را به یاد مىآورد.
گرسنگى را بسیار دوست مىداشت و شکیباییش را بر آن مىآزمود.
گاه خود را چندان گرسنه مىداشت که بر شکمش سنگ مىبست تا آزارِ آن را اندکى تخفیف دهد.
در برابر کسانى که او را مىآزردند چنان گذشت مىکرد و بدى را به مِهر پاسخ مىداد که آنان را شرمنده مىساخت.
هر روز، از کنار کوچه اى که مىگذشت، یهودىاى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر سرش مىریخت و او بىآنکه خشمگین شود، به آرامى رد مىشد و گوشه اى مىایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه مىافتاد.
روز دیگر با آنکه مىدانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمىکرد.
یک روز که از آنجا مىگذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.
گفت: باید به عیادتش رفت.
بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس کرد که گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد.
مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به کجى و خیانت از ضمیرش پاک گردید.
چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامىداشت.
زندگىاش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقىاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مىداد.
سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنىاش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمىکاست.
هر دلى در برابرش به خضوع مىنشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مىشد.
در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.»

صفات و ویژگیهاى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

از آشکارترین صفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که غرورِ پیروزى او را نمىگرفت، چنان که در بازگشت از نبرد بدر و فتح مکّه نشان داد، و نیز از شکست نا امید نمىشد، همان طور که شکست احد بر وى تأثیر نداشت، بلکه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیرى نگذاشت، بلکه او را ثابت قدم گردانید.
از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود که نیروى دشمن را بدین وسیله ارزیابى کرده، براى مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست مىزد.
حتّى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمىداد، بلکه مراقب و هوشیار بود.
صفت دیگر او نرمى همراه با صلابت بود که در شرایط متغیّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احکام جدیدى صادر مىکرد.
سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمرکز فرماندهى، توجّه و تأکید فراوان داشت.
با یاران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت مىکرد.
به کوچک رحم مىکرد، بزرگ را گرامى مىداشت، یتیم را خشنود کرده و پناه مىداد، به فقیران و مسکینان نیکى و احسان مىکرد، حتّى به حیوانات هم ترحّم مىنمود و از آزار آنها نهى مىکرد.
از مهمترین نمونه هاى انسانیّتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که آن حضرت نیروهایى را که براى سرایا و جنگ با دشمن اعزام مىکرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش مىفرمود.
او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد کند، نه این که مردانِ ایشان را بکشد.
آن حضرت سفارش مىکرد تا پیر مردان، کودکان و زنان را نکشند و بدن مقتول را شکنجه و مُثله نکنند.
وقتى قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ایشان، براى تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود.
او به صلح کامل در جهان دعوت مىکرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهیز داشت.
نامه هایى که به سوى پادشاهان مىفرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را براى آغاز کلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یک فرمانده تعیین مىکرد، ضوابطى دقیق براى فرماندهى لشکر و تقویت آن قرار مىداد و بین اصول سیاسى و نظامى ارتباط برقرار مىساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقیاد و فرمانبردارى مىدانست.
او برنامه ریزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهى لشکر را بر اساس شایستگى و شناخت برگزید.
لشکر را به طور یکسان در فرماندهى خود جمع کرد، و از آنچه که در وسع و توانایى رزمندگان بود بیشتر به آنان مىبخشید.

تلاش براى تحقّق انسانیّت

وجود رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمىکرد.
همه مردم نزد او روزى خورِ خداوند بودند.
آن حضرت به این رهنمودها دعوت مىکرد:1 ـ رشد و اعتلاى انسانیّت، مىفرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاک است.»2 ـ صلح و سلامتى قبل از جنگ،3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات،4 ـ آسان گیرى و گذشت قبل از مجازات.
از این رو، مشاهده مىکنیم که جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقّق انسانیّت انجام مىشده است.
آن حضرت به نیکى، و احسان به مردم و دوستى و مدارا با آنان فرمان مىداد.
او نمونه هاى کامل از رحمت را در فتح مکّه نشان داد که با وجود پیروزى بر دشمنان با ایشان برخوردى نیکو کرد، با توجّه به این که مىتوانست از همه آنان انتقام گیرد، ولى آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» که براى قتل آن حضرت مىکوشید، دست یافت، ولى از او گذشت و او را آزاد کرد.
پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد مىکرد، بر بسیارى از آنان منّت مىگذاشت و آزادشان مىساخت و لشکریان را به آنان سفارش مىکرد.
از جمله در یکى از جنگها، با دست خود، دست اسیرى را - که صداى ناله او را شنید ـ باز کرد.

اخلاق فرماندهى

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به اخلاقى آراسته بود که خداوند او را چنین مىستاید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظیم».
موصوف بودن به این اخلاق، از او یک فرمانده موفّق ساخته بود که مىتوانست او را به مقصود رسانده و در بسیارى از جنگها پیروزى را براى او به ارمغان آورد.
آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشکریان و مردم خود مدارا مىکرد، راستگویى امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مىبرد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و مىگذشت.
او بین مردم «صلح و دوستى» برقرار مىساخت و از آنان کینه، دشمنى و فتنه را دور مىکرد و هر کسى را در جایگاه خود قرار مىداد.
برجسته ترین صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفکّر و دور اندیشى.
این صفات در عملکردهاى او نمایان است.
با تفکّر و اندیشه در مورد وضع قوم او مىتوان فهمید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) عاقلترین مردم جهان بوده است; زیرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خویىاى که داشتند، چنان تربیت و رهبرى کرد که، با همه این اوصاف، از حامیان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، روشهاى جدیدى را در جنگ، حکومت، مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد.
در جنگ احزاب به کندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیّه با قریش مذاکره کرد و با انعقاد پیمانى به نتایج عملى آن، که بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگى به ابتکارى جدید دست مىزد که او را در پیروزى بر دشمن یارى مىکرد و آنان را از اقدامات و تاکتیکهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو مىبرد.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) موفّق گردید حاکمیّتى از هر جهت با شکوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند.
دعوت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى که قساوت دشمن و سختگیرى آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمىداد.
در حقیقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل مىشد.
از این رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت که لشکر اسلامى از آن غفلت نمىکرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با کسانى که با او دشمنى کنند.

نظافت

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به پاکیزگى علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بى نظیر بود.
علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو مىداد و این هر دو را از عبادات مىدانست.
موى سرش را با برگ سدر مىشست و شانه مىکرد و خود را با مشک و عنبر خوشبو مىنمود.
روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیدارى، دندانهایش را با دقّت مسواک مىکرد.
جامه سفیدش که تا نصف ساقهایش را مىپوشانید همیشه تمیز بود.
پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مىشست و از خوردن سبزى هاى بد بو پرهیز مىنمود.
شانه عاج و سرمه دان و قیچى و آینه و مسواک، جزء اسباب مسافرتش بود.
خانه اش با همه سادگى و بى تجمّلى همیشه پاکیزه بود.
تأکید مىنمود که زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جاى خود نمانَد.
نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگى داشت و به یاران و پیروان خود تأکید مىنمود که سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان مىکرد خود را، به ویژه در روزهاى جمعه، شستشو داده و معطّر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

آداب معاشرت

در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفکّر داشت.
هرگز به روى کسى خیره نگاه نمىکرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت.
اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمىکرد.
در سلام کردن به همه، حتّى بردگان و کودکان، پیشدستى مىکرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیکترین جاى را اختیار مىنمود.
اجازه نمىداد کسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى کند.
سخن همنشین خود را قطع نمىکرد و با او طورى رفتار مىکرد که تصوّر مىشد هیچ کس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست.
بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت.
در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود.
هر گاه از رفتار کسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى کلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد.
از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت.
جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد کسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به کسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید.

بخشایش و گذشت

بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، کینه کسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد.
روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد.
در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت که به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را که مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع کرد.
پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند.
او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان کرد.
بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در کامش کند که او را نیز عفو نمود.
عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان که با اداى کلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این که با هجرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همکارى با یهودیان مخالف اسلام، از کار شکنى و کینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود.
آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلکه با کمال مدارا با او رفتار مىکرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوک جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به هنگام عبور از گردنه، مرکبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط کند و با این که همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر کرد.

حریم قانون

آن حضرت از بد رفتارى و آزارى که به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى که به حریم قانون تجاوز مىکردند مطلقاً گذشت نمىکرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر که بود، مسامحه روا نمىداشت.
زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ کیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود.
در فتح مکّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید.
خویشاوندانش - که هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تکاپو افتادند که مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب که در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى که جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ کس سستى نمىکنم، اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىکرد و فوقِ قانون نمىشمرد.
روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به کسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى که از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حرکت مىدادى به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: «حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. معهذا به حکم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى که از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم.
فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یک رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون.

احترام به افکار عمومى

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ»; «و کسانى که به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند.
کسى حقّ مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأى رفتار نمىکرد و به افکار مردم بى اعتنایى نمىنمود.
نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند.
در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز کنید.
اوّل درباره این که اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند.
همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود.
دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد که نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد.
سوم در خصوص این که با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت.
بعضى کشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت کرد.
در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد که آیا در داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، که شقّ دوم تصویب شد.
در جنگ احزاب، شورایى تشکیل داد که در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند.
پس از تبادل نظر بر این شدند که کوه سلع را تکیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر کنند و مانع هجوم دشمن گردند.
در غزوه تبوک امپراطور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشکر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىکرد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت که آیا پیشروى کند و یا به مدینه برگردند که بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد.
چنان که مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با کمال ملایمت با جواب قانع کننده، انتقاد کننده را به اشتباه خود واقف مىکرد.
او به این اصل طبیعى اذعان داشت که آفریدگار مهربان، وسیله فکر کردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت کرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است که هر گاه زمامداران، کارى بر خلاف قانون عدل مرتکب شدند، مردم در مقام انکار و اعتراض بر آیند.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشکرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب کرد.
فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع کنند و آتش بیفروزند.
همین که آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأکید نکرده است که از اوامر من اطاعت کنید؟ گفتند: بلى.
گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید.
آنها امتناع کردند.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىکردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است که زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین که سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یک جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات کار، آگاه نمود، به طورى که همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند.
همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (که بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض کرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار کن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اکنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او کرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسى رفتار خواهد کرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود که چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اکرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع کرد.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حکومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند که منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالک الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینکه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند.
مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن کریم مقام و منزلت مرا معرّفى کرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر کس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و کفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناک پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت.
او کسى است که اخلاق انسانى و ملکات عالیه را در زمانى کوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد که از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و کردارش گردن کشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افکنان را به یگانگى، و کافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاکدامنى، و کینه توزان را به بخشایش، و بیکاران را به کار و کوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود.
صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ.
اینک از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان کامل» تقدیم مىگردد.

چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام


1- فضیلت دانش طلبى
« مَنْ سَلَکَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَکَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»:
هر که راهى رود که در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى که به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است.
2- دین یابى ایرانیان
« لَوْ کانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»:
اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این که فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید.
3- ایمان خواهى ایرانیان
« إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ کَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»:
وقتى که سوره جمعه بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند.
مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه کسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این که آن شخص یک بار، دوبار، یا سه بار سؤال کرد.
راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت.
4- مشمولان شفاعت
« أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى.
2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ.
3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ.
4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»:
چهار دسته اند که من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع کننده از اهل بیتم با دست و عمل.
5- ملاک پذیرش اعمال
« لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»:
نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن که همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن که همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن که مطابق سنّت باشد.
6- صفات بهشتى
« أَلا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ.
فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»:
آیا کسى را که فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نکنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا.
فرمود: کسى که متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد.
7- نشانه هاى ستمکار
« عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِکُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»:
نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىکند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىکند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشکار مىکند.
8- شعبه هاى علوم دین
« إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»:
همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محکمه (که منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (که منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (که منظور از آن علم احکام شریعت است).
9- فتواى نااهل
« مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ.»:
کسى که بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاک ساخته و دیگران را نیز به هلاکت انداخته است.
10- روزه واقعى
« أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ کانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»:
روزه دار ـ مادامى که غیبت مسلمانى را نکرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد.
11- فضیلت رمضان
« شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَکَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ.
أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ کُلَّ حَرام وَ أَکْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»:
ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است که در آن نیکیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه برکت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و کامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید.
12- نشانه هاى شکیبا
« عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَکْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ،وَ إِذا شَکى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»:
علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن که کسل نشود،دوّم: آن که آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن که از خداوند عزّوجلّ شکوه نکند،زیرا وقتى که کسل شود، حقّ را ضایع مىکند،و چون آزرده خاطر گردد شکر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شکایت کند در واقع او را نافرمانى نموده است.
13- بدترین جهنّمى
« إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ.»:
همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى که به علمش عمل نکرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن کس سختتر است که در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت کرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت کننده را به سبب عمل نکردن به علمش به دوزخ انداخته است.
14- عالمان دنیا طلب
« أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَکَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِکَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»:
خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود که: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا که آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا کمتر کارى که با ایشان کنم این است که شیرینى مناجاتم را از دلشان برکنم.
15- نتیجه یقین
« لَوْ کُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها کَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»:
اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور که یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىکردید.
16- نخستین پرسش هاى قیامت
« لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ کَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»:
هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش که در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش که در چه کارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت.
17- محکم کارى
« وَ لکِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْکَمَهُ.»:
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى که با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم که قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد که چون به کارى پردازد، آن را محکم و استوار انجام دهد.
18- مرگ، بیدارى بزرگ
« أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»:
مردم در خواباند وقتى که بمیرند، بیدار مىشوند.
19- ثواب اعمال کارساز
« سَبْعَةُ أَسـْباب یُکْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ کَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»:
هفت چیز است که اگر کسى یکى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ کسى که نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس کرده باشد)،2ـ یا چاهى را کنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد که براى او استغفار نماید.
20- سعادتمندان
« طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَکَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»:
خوشا به حال کسى که عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال کسى که در خرج کردن میانه روى کند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد.
21- دوستى آل محمّد
« مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا.
أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَکْمِلَ الإِیمانِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»:
کسى که با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است.
آگاه باشید کسى که با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است.
آگاه باشید کسى که با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه کار مرده است.
آگاه باشید کسى که با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان کامل مرده است.
آگاه باشید کسى که با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید که بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا.
آگاه باشید کسى که با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد.
22- سزاى زن و مرد همسر آزار
«أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ کانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ کَذلِکَ الرَّجُلُ إِذا کانَ لَها ظالِمًا.»:
هر زنى که شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیکى از کارش را نمىپذیرد تا او را راضى کند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل کسى است که داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد.
23- سزاى زن ناسازگار با شوهر
«أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»:
هر زنى که با شوهر خود مدارا ننماید و او را به کارى وادار سازد که قدرت و طاقت آن را ندارد، از او کار نیکى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد کرد که بر وى خشمگین باشد.
24- نخستین رسیدگى در قیامت
«أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»:
اوّلین کارى که در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است.
25- بى رحمى و ترحّم
«إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْکُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِکَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِکَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»:
در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم که در عذاب است. از گناهش سؤال کردم. پاسخ داده شد که او گربه اى را محکم بست، در حالى که نه به آن حیوان خوراکى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نکرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد.
خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب کرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال کردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر کرد، در حالى که از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این کار بخشید.
26- عدم پذیرش اعمال ناخالص
«إِذا کانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ کانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَکَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »:

چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد که همه مردم مىشنوند، گوید: کجایند آنان که مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از کسى که براى او کار کردید بگیرید! چون من عملى را که چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىکنم.
27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال
«لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ کَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»:
در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند که اعمال نیک آنان مانند کوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد که به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین که چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىکردند تا خود را به آن برسانند!
28- با هر کهاى با اوستى
«أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»:
آدمى (در قیامت) با کسى است که او را دوست دارد.
29- دوستى اهل بیت
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُکَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»:
هر کس دوست داشته باشد که چون من زندگى کند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى که پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا کند که آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درک و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من که برترى آنان را انکار کنند و پیوندشان را با من قطع نمایند که خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد کرد.
30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال
«فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال کَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََکَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»:
سوگند به خدایى که مرا به حقّ برانگیخته، اگر یکى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند کوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاکمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افکند.
31- پاداش مریض
«إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ کَتَبَ اللّهُ لَهُ کَأَحْسَنِ ما کانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ کَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»:
وقتى که مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى که در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد.
32- مسئولیت مسلمانى
«مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»:
هر که صبح کند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر کس بشنود که شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست.
33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت
«قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»:
فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران که اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه کسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود!
قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ.
ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود که پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست.
34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول)
«مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»:
کسى که بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى که مىداند در میان آنها کسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.
35- ارزش هدایت
«لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِکَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»:
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى که خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، براى تو از حکومت کردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است.
36- مردمان آخرالزّمان
«یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَکُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»:
زمانى بر مردم فرا مىرسد که براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار کند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا کنند، ولى دعایشان را اجابت نکند!
37- راستگوترین صحابه
«ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»:
آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را.
38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران
«سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُکَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»:
از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید.
39- دستبوسى نه!
«هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوکِها وَ لَسْتُ بِمَلِک إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْکُمْ.»:
مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را کشید و فرمود: این کارى است که عَجَم ها با پادشاهان خود مىکنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم.
40- مهربانى با همنوعان
«ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:

به من ایمان نیاورده کسى که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یک آبادى که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفکند.




بلاهای امت درغیبت مهدی .(ع)


بلاهای امت در غیبت امام مهدى(ع)

بزرگترین بلایا همان مصیبت غیبت امام قائم(ع)است ˜ه به خاطر ازدیاد آشوبها و فتنه ها در آن دوران جهل و تاری˜ی است و به همین خاطر به تفصیل این بلایا را از طریق روایات اهل بیت (ع) مرور می ˜نیم .

از امام على(ع) آمده است ˜ه فرمودند : (این آیه در مورد ما نازل شده است:

(وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ )( و او آن را در ى خود سخنى جاویدان کرد باشد که آنان {به توحید}بازردند).

و امامت در فرزندان حسین(ع) تا روز قیامت جاری است و غائب ما دو غیبت خواهد داشت ˜ه ی˜ی ˜وتاه ودیری بلند مدت است اما اوّلى شش روز یا شش ماه یا شش سال به طول می انجامد و دیری بیش از آن˜ه تصورش را ب˜نند ، و هی ˜س بر این امر ایدار نخواهد ماند مر آنان˜ه به ما ایمانى قوی و یقین داشته باشند). (الزام الناصب: ج ١ ص ٢)

از امام رضا(ع)˜ه ایشان از درانش از حضرت على(ع)˜ه ایشان نیز از یامبر خدا(ص)نقل ˜رده و می فرماید: (قائم از فرزندان من را با عهدی ˜ه برای او نوشته شده غیبت می ˜ند تا این˜ه ا˜ثر مردم بویند : ˜ه خدا نیازی به آل محمّد ندارد وعده ای دیردر ولادت ایشان ش˜ ˜نند ، و ˜سى ˜ه زمانش را در˜ ˜ند بایستى به دینش متمس˜ شود و به شیطان اجازه ندهد ˜ه بر ش˜ او مستولى شود را ˜ه او را از امتم دور می ˜ند وازدین من خارج می شود، همان ونه ˜ه درتان را از بهشت بیرون ˜رد وخداوند شیطان را ولى مشرکان قرار داد)( الزام الناصب: ج ١ص ٢٤)

از اصبغ بن نباته روایت است ˜ه حضرت على ع فرمود: در میان  رندان همانند زنبور باشید را ˜ه دیر رندان با ناه حقارت به آنها می نرند و ار رندان بدانند ˜ه ه بر˜تى درون زنبور هست هرز اینونه با آن ناه نمی ˜ردند، با زبان و بدنتان با مردم معاشرت ˜نید ولى قلبهایتان و کارهایتان را از آنها دور ˜نید ، به خدا سوند ˜ه آن یزی را ˜ه دوست دارید بدست نمی آورید تا آن زمان ˜ه در صورت ی˜دیر آب دهان بیاندازید و عده ای عده دیر رادروغو خطاب ˜نید تا این˜ه ازشما باقى نماند ،یا فرمودند : از شیعه ام ،˜سى باقى نمی ماند مر به اندازه سرمه در شم و یا نم˜ درغذا ، و برای شما مثالى می آورم، و آن مثل شخصى ˜ه غذایى را تهیه می ˜ند و آن را ا˜ می˜ند و در خانه اش می ذارد و س از مدتى دوری دوباره به خانه می آید ومی بیند ˜ه در غذایش حشره رفته است دوباره غذایش را تمیز می ˜ند و حشره ها را دور می ˜ند و می ذارد و خانه اش را دوباره تر˜ می ˜ند و س از بازشت دوباره می بیند ˜ه در غذا حشره رفته دوباره آن کارها را انجام می دهد و آنقدر این کار را انجام می دهد تا زمانى ˜ه دیر غذایش در همان حال باقى بماند ودیر هی حشره ای نتواند به آن ضرر برساند شما نیز این ونه هستید آن قدر آزمایش می شوید تا روهی اند˜ ˜ه هی خطایى در کارشان نباشد باقى بمانند . (الزام الناصب: ص ٢٤٤ , غیبت نعمانی: ص ٢)

ازعبدلله بن عباس از یامبر(ص)فرمودند: (...نهمین آنها قائم اهل بیتم و مهدی امتم می باشد شبیه ترین مردم به من در شکل و فتار و کارهایش ، س ازغیبتى طولانى و حیرتى تاری˜ ظهور می ˜ند، و امر خدا را اعلان می ˜ند و دین خدا را ظاهر می ˜ند و بوسیله خداوند و فرشتان او یروزمی شود.( الزام الناصب: ج 1ص ٢٨٦)

خداوند می فرماید:

(وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)( حدید: ١)

( و مانند کسانى که یش از این برایشان کتاب آسمانى آمد نباشید که دوره انتظار برآنها طولانى ذشت ودلهاشان زن قساوت رفت و بسیارى فاسق و نابکار شدند)

از امام صادق(ع) در تأویل این آیه آمده ˜ه فرمودند: (این آیه برای اهل زمان غیبت و روز های آن و نه برای زمان دیری نازل شده است و منظور از أَمَدُ همان مدت زمان غیبت است)( الزام الناصب: ج ١ ص ٩)

امام موسى ابن جعفر(ع)فرمود: ار نجمین فرزند از فرزندان هفتم غیبت ˜رد لله لله دینتان را حفظ ˜نید ، و ˜سى شما را از آن دور ن˜ند ، ای فرزندانم حتما صاحب این امر غیبت خواهد ˜رد تااین˜ه ˜سى ˜ه خود را بر این امر می بیند از آن خارج شود، در صورتى ˜ه آن محنتى از خداوند عزوجل است ˜ه با آن خلقش را امتحان نمود) (الزام الناصب: ج ١ ص ٢٠٢ , کافی: ج ١ ص ٣)

ازیمان تمار فت: ( نزد ابى عبدلله(ع) نشسته بودیم ˜ه به ما فرمود: حتما صاحب این امر غیبت خواهد ˜رد ، و ˜سى ˜ه در این مدت به دین خود ایبند مانده همانند ˜سى است ˜ه خار را در دست خود مشت ˜رده است سس فرمود -این نین با دستش -و ˜یست از شما ˜ه این ونه خار را در دست یرد ؟) (کافی: ج ١ ص ٢)

از ابان بن تغلب فت :امام صادق(ع) فرمود: ه حالى خواهید داشت ار ضربه اى کشنده در بین دو مسجد وارد شود و علم مخفی شود همانطور ˜ه مار در سوراخش مخفی شود و شیعه با هم اختلاف یدا ˜نند و همدیر را دروغو خطاب ˜نند و در صورت همدیر آب دهان بیندا ن زد ؟فتم : فدایت شوم ، هی خیری در آن زمان نیست ، فرمود: همه خیر درآن است و آن را سه بارت˜رار ˜رد) (اصول کافی: ج ١ ص ٣)

از امام صادق(ع)فرمود:  (حضرت امیر المؤمنین(ع)س از ˜شته شدن عثمان هنامی ˜ه مردم با او بیعت ˜ردند به بالای منبر رفت و خطبه ای خواند و فرمود: محنت وبلوای شما به همان حالت اول آن مانند آن هنام ˜ه خداوند یامبر(ص)را مبعوث ˜رده بازشت و قسم به ˜سى ˜ه ایشان را به حق مبعوث نمود ˜ه شما سخت آزموده شوید و سس غربال و الک شوید ، تا ائین ترین شما بالاترین شما برردد و بالاترین شما به ائین ترین شما تبدیل شود و ˜سانى ˜ه در دین خود ˜وتاهی و تقصیر داشته از همه سبقت بیرند و ˜سانى ˜ه در امور دینى از همه یشی رفته بودند در این امر ˜وتاهی ˜نند ، و به خدا سوند ˜ه هی یزی را نهان ن˜ردم و هی دروغی نفته ام و به من از این روزواین مقام خبردادند) (اصول کافی: ج ١, غیبت نعمانی: ص ٢)

از ابن ابى یعفور فت: (شنیدم ˜ه امام صادق(ع)فرمود: وای بر طاغیان عرب از آن زمانى ˜ه ظهور نزدی˜ باشد. فتم: ه تعدادی از اعراب قائم شما را همراهی می ˜نند ؟ فرمود: تعدادی اند˜، فتم :ولى ˜سانى ˜ه از اعراب ادعای همراهی ایشان را می ˜نند بسیارند، فرمود: مردم حتماً موردآزمایش وامتحان و ال˜ قرار می یرند و تعداد زیادی از مردم در ال˜ خارج می شوند).(اصول کافی: ج ١ ص ٤١٧ , غیبت نعمانى: ص ١١٢)

شود مر بعد از یأس و ناامیدی ، نه به خدا سوند تا این˜ه از همدیر تمیز داده شوید ،نه به خدا سوند ˜ه تا آن هنام ˜ه مورد آزمایش قرار بیرید ، و نه به خدا سوند تا در این امر سعادتمندان درآن سعادتمند و بدبختان در آن بدبخت تر شوند)(اصول کافى: ج ١ ص ٤١)

از امام ابى جعفر(ع) فرمود : (دل مردان از این سخن شما بى زار می شود ، س ˜سى ˜ه به آن اقرار˜رد از این علم بیشتر به او بدهید ، و ˜سى ˜ه انکار ˜رد رهایش ˜نید ، را ˜ه حتما امتحانى هست ˜ه در آن ناخالصى ها زدوده شود و ˜سانى ˜ه ی˜ مو را به دو قسمت می شکافند(متبحر در اموردینى) از ردونه این امتحان بیرون روند حتى جز ما و شیعه ما ˜سى باقى نمی ماند) (اصول کافی: ج ١ ص ٤١٨ ,غیبت نعمانی: ص ٢١٠)

از امام صادق(ع)روایت است ˜ه فرمود: (و ازبزرترین امتحانات این است ˜ه مردم ف˜ر می ˜نند او یرمرد بزر سال است ولى بصورت جوان به سوی آنها باز می ردد).( غیبة النعمانی: ص 1)

ابو بصیر از امام صادق(ع)روایت می ˜ند : (این امر را ˜سانى یاری می ˜نند ˜ه دیران هی انتظاری از آنها ندا رند و ار زمان امر ما فرا رسید ˜سانى ˜ه امروزه بر عبادت اوثان(بت های بشری)مشغول هستند از این امر خارج خواهند شد. (غیبت طوسی: ص ٢)



و در حاشیه غیبت طوسى نین شرحى بر این حدیث آمده:  (وشاید مراد از این حدیث ˜ه بیشتر یاران حق در آن زمان ˜سانى هستند ˜ه جایاهی در دین ندارند و ار قائم ظهور و خروج ˜رد خیلى از ˜سانى ˜ه مردم آنها را صاحب دین می دانند و خیلى های دیر را متدین و دین دار در حالى ˜ه در حقیقت و مجاز آنها عبادت ˜نندان بت های بشری(اوثان) بوده، و یا هنام ظهور امام به عبادت اوثان مشغول می شوند .


اما احتجاج دینداران و صاحبان فرهن وسیع و نحوه مواجه آنها با امام، آنها با تأویل قرآن بر امام به مقابله می ردازند و با آن تأویلات بر علیه امام به مبا رزه بر می خیزند و معرفت علوم قرآنى و تأویل قران را نمی توان به مردم عادی نسبت داد و حتى نمی توان آنرا به اهل فرهن متوسط نیز نسبت دهیم بل˜ه آن مختص طبقه بالای اهل فرهن علوم دینى و علم واز جمله آنها علمای سوء است .



ازمحمّد بن ابو حمزه از بعضى از اصحاب امام صادق(ع) روایت می ˜ند ˜ه امام فرموده: (قائم ما رنج و مصیبتى را ˜ه خواهد ˜شید ˜ه رسول خدا(ص) با آن مواجه نشده است را ˜ه یامبر به مبارزه با بت های وبى و سنی رداخت و اما قائم، با تأویل قرآن بر ایشان خارج می شوند و به خاطرآن با او می جنند.(غیبت نعمانی: ص ٣)


و از ابو حمزه ثمالى از امام باقر(ع) روایت می ˜ند ˜ه فرمود: (صاحب الأمر از مردم زمانه رنج هایى راخواهند دید ˜ه رسول خدا(ص)در زمانش دیده، حتى سخت تر خواهد دید.(غیبت نعمانی: ص ٣٠)

از محمّد ابن منصور عقیلى از درش روایت می ˜ند ˜ه من و حارث بن مغیره و جماعتى دیر ازاصحاب نزد امام صادق(ع) نشسته بودیم و ایشان به سخنان ما وش می ˜ردند، س به ما فرمود: (شما ونه تصور می ˜نید ؟؟هیهات هیهات به خدا سوند ˜سى ˜ه برای بیعت با او ردن هایتان را جلو می برید نخواهد بود مر این˜ه همی شما مورد امتحان و آزمایش قرار می یرید و خوب از بد جدا شود و عده ای از شما مأیوس شوند و به او سوند ˜سى ˜ه برای بیعت با او ردن هایتان را جلو می برید نخواهد بود و قائم ما ظهور نمی ˜ند تا آناه ˜ه و سیاه بختان در این امر سیاه بخت ترو سعادتمندان، سعادتمند تر شوند)(اصول کافی: ص ٤)