ابوتراب جلی ..

          

سال شمار  زندگی ابوتراب جلی    

 

 

۱۲۸۷- تولد دردزفول  

۱۲۹۶- سرودن اولین قصیده  

۱۳۰۰- مسافرت به بین النهرین برای تحصیل  

۱۳۰۲ -  بازگشت به ایران واقامتدراراک  

۱۳۱۸- همکاری باروزنامه ؛عراق؛ که درااراک منتشر می شد. 

۱۳۱۹- سرودن قصیده معروف راه آهن 

۱۳۲۰-بدلیل مقالات تندی که درروزنامه اراک می نوشت تحت تعقیب قرارگرفت ومدتی زندانی شد. 

۱۳۲۱- سفرمجدد به بین النهرینوتکمیل تحصیلات حوزوی 

۱۳۲۳- بازگشت ازبین النهرین واقامت درتهران وآغازهمکاری باروزنامه های مختلف درتهران ازجمله توفیق وچلنگر 

۱۳۳۰- انتار نشریه ؛ شبچراغ؛ بامدیریت خودوهمکاری بانشریه ماه وسرودن مثنوی ؛ ابراهیم ؛ و ؛ موسی ؛ درچلنگر 

۱۳۴۹- سرودن مثنوی ؛ کتاب علی ؛ در هفته نامه توفیق  

۱۳۵۷- پس ازانقلاب همکاری با روزنامه " نهیب آزادی "  و " بامداد" 

1369- آغازهمکاری بانشریه " گل آقا" 

1377- در14خرداد درآستانه ورود به 91 سالگی درتهران درگذشت .

 

 

 دوشعرازاشعار اوتقدیم می شود.

 

 ابراهیم در دادگاه 

... چون که اسناد روبه راه شدند 

 جمله تحویل دادگاه شدند
آن زمان موقع محاکمه شد 

 نوبت دستگاه حاکمه شد:
- پسر اسم تو چیست؟ ابراهیم

 پدرت؟ آذر ، اهل اورشلیم
- تو شبیخون زدی به بتخانه؟ 

تو فتادی به جان بت ها؟ نه!
تو نمودی به ضرب تیشه جدا

 دست و پا از تن بتان؟ ابدا!
تو نهادی قدم در این خط سیر 

 که بتان سرنگون شوند؟ نخیر!
چه کسی خرد کرده بت ها را؟

 -تهمت بی جهت مزن ما را
- بگو اصل قضیه را جانم/

 -جان تو هیچ من نمی دانم
- دستخط پلیس در این باب؟

 -خواست از من پلیس حق و حساب
- از تو اسنادی آمده است به دست 

 -مگه حرف پلیس هم سند است؟
- به خیالت که کار ما بازیست؟ 

-خیر کار شما سند سازیست
- چه کسی جز تو قاتل بت هاست؟ 

کار کار بت بزرگ شماست
- ناتوان است این بت از حرکت 

-پس چرا خواستید از او برکت
این که عاجز به کار خویشتن است

 از کجا پیشوای مرد و زن است
قطعه ای چوب و قالب بی جان

 از کجا می دهد شما را نان؟...   

 

==

 

شعری از مجله گل اقا 

 

                             

وعده  

 

شنیدم کد خدای خشکه آباد 

به دهقانان مفلس وعده می داد 

که دیگر دوره سختی گذشته است  

زمان فقروبدبختی گذشته است  

دوماه دیکراین صحرای بی آب  

سراسر می شود سرسبزو شاداب  

برنج ازدامن این کوه واین دشت  

روان گردد بسوی آمل ورشت  

کند تامحتکر آنرا ذخیره 

به کرمان می رود زین قریه زیره 

زبوی عطر سیب خشکه آباد 

دل اهل صفاهان می شود شاد 

شما باید که ازحالا بجنبید 

برای حمل این کالا بجنبید 

نماند برزمین تااینهمه بار 

فراهم آورید ازبهراین کار 

شتر. قاطر.الاغ و اسب وگاری  

هواپیما. ترن . ماشین باری   

سحرگه اهل ده این کارکردند 

تمام وعده هارابارکردند  

زده ازشوق صابون معده هارا 

به هرجا کاشتند آن وعده هارا




فرذوسی یاحافظ . قسمت سوم وپایانی

 

 

فردوسی یاحافظ

 

قسمت سوم و پایانی

 

علاوه براین شاهنامه فردوسی ازنصایح وحکمتهای عملی وترویج فضایل وملکات عالیه وتقبیح رذایل وپستی ها . آنهم باتعبیرات بسیارموثرونافذ لبریزاست .

من خیال میکنم روزیکه فردوسی شاهنامه راآغازکردودرتمام مدتیکه بدان مشغول بود یک خیال بیشترنداشت ولی آنخیال طمع بسیم وزرممودغزنوی نبود . طبع ونظرشاعرطوسی بسی والاترازاین بودکه باین پستی هاسرفرود آوردوشاهنامه ازآن بزرگتروباجلال تراست که سی هزاردینارسلطان متعصب ترک باعث پیدایش آن شده باشد .خیالی که برتمام هستی اومستولی بوداحیاء تاریخ ایران بودکه بوسیله نظم آنراجاوید نماید.بنایراین نمیتوانست بسایرجنبه های شعری اهمیت زیادی بدهد ولی طبع توانا وروح بزرگ شاعراین عدم توجه بسایرجهات راجبران میکرد. ازاینرو درشاهنامه اشعارزیای میبینیم که ازحیث فصاحت وبلاغت وپختگی وجزالت مثل اعجازوشایسته است که سرمشق گویندگان شودوازاین حیث شباهت کاملی بحضرت مولوی رادردوبازبهمین علت شاهنامه ازنقطه نظر زبان فارس ومحسنات لفظی وادبی یکدست ویکنواخت نیست واشعارمتوسط وسست خیلی زیادترازاشعارخوب آنست .

گفت : اگربخواهیم باین طرزاستدلال کنیم پس دیگر جائی برای نظامی هم باقی نمیماند زیرااگرچه ازحیث تخیلات وتشبهات بدیعه ولطایف تعبیرات بی مانند است ولی ازحیث الفاظ و یکدست نبودن اشعارووجود اشعارمتوسط وسست درخمسه نمی توان اورااول شاعرایران دانست .

گفتم : گمان میکنم اینطورباشد . اگرجه نظامی ازلحاظ همین حیثیاتی که برای اوقائل شدیدباید بزرگترین شاعرش نامید زیرامعنی حقیقی شعر درنظامی بطوراتم موجوداست ولی ازحیث الفاظ ماشاعری داریم که براومقدم است اگر چه درخیالپروری به پای نظامی نمیرسد.

گفت : غیرازسعدی وحافظ دیگر کسی باقی نمیماند .

گفتم : اگر بهمان کلمه سعدی اکتفاکرده بودید صحبت راآسانتر تمام می کردیم .

گفت : پس حافظ

گفتم حافظ راباید مثل مولوی بوسید وکنارگذادشت .

گفت : یعنی شماسعدی رامافوق حافظ میدانید.

 

گفتم: نه سعدی رامافوق حافظ نمیدانم . درحافظ جنبه هائی موجوداست که درهیچییک ازشعرای ایران نیست . بعقیده من بزرگترین امتیازافراد بشر ازهمدیگرآزادی فکروقوه پرش تصورات وخیالات است . آزادی فکر. وست خیال . وارستگی ازقیودوتعلقات .بی اعتنائی سردونزدیک  نسبت بحیات وآن چیزهائیکه افراد بشر رامیفریبد وخلاصه یک روح منیع وسرکش وآشنا بحقایق کون در حافظ بیشتر ازهرشاعری دیده میشود . آنچه سرارباب ذوق وحال را درمقابل این شاعربزرگ خم میکند این امتیازات است . این مزایاکه حافظ راازسطح قرارگاه سایرشعرابالاتربرده ودرمیان ستارگان آسمان قرارمیدهد. حافظ باهمان نظریکه جدپیری به مشاجره وملاعبه نواده های خود گوش داد و باتبسم شفقت وتمسخربانها نگاه میکند بمقررات ومسلمیات حیات نگاه میکرد.حافظ میان شعرای ایران درآزادفکری مانند آناتول فرانس درمیاننویسندگان فرانسه و ابوالعلاء معری 

 درشعرای عرب میباشد.

من نمیخواهم بگویم خواجه غزلهای زیباواشعارپرازوجدوحال ندارد بلکه ازاین باب هم اشعارزیادی داردکه آیت زبان فارسی محسوب  میشودولی اشعارمتوسط وسست دردیوان حافظ زیاد دیده میشود ومخصوصاوقتیکه غزلیات او ازنکات فلسفی عاری بوده وفقط قصد اوغزلسرائی بوده است .

 

برخلاف سعد ی که ملک سخن براومسلم است سعدی رب النوع فصاحت وبلاغت است . سعدی خداوند زبان پارسی است اگر دعوی پیغمبری مییکرد ومعجزخودراکتاب بوستان ودیوان طیبات قرارمیداد بی شبهه کسی نمیتوانست  این دعویرا درهم بشکند. کلیات شیخ بمنزله قران زبان فارسی است که درآن. عذوبت وطلاقت وفصاحت وبلاغت . حسن ترکیب وانتخاب کلمات بایک ذوق مخصوصی تعبیه شده است که همیشه سرمشق پختگی وسلاست وزیبائی است .

کتاب سعدی تاهمیشه محک زبان پارسی خواهد بود. هرچه باآن مطابقت کد درست وهرچه ازآن تخلف کند فاسد است .

حیرت انگیزترازهمه این است که برخلاف سایرشعراکهغث وسمین دارند کتاب شیخ بزرگوارهمه یکدست است . من تابحال نه در شعرونه درنظم شیخ ترکیب سست یاجمله معقد یاخلاف فصاحت ند یده ام نمیگویم نیست ولی تاکنون برنخورده ام واین خود دلیل براین است که اگر جیزی مخل فصاحت وموازین ادبی درآن باشد بدرجه ای نادروکمیاب است که بسهولت نمیشود پیداکرد.

بهمین اندازه مهم است سرشاری طبعاودرسرودن غزلهای زیبای خالی ازتکلف واغراق و ابتذال که هفتصد سال مساعی گویندگان نتوانسته است از طراوت وحلاوت آنهابگاهد وهرکس یکی چند غزل خوبی گفته است بخود بالیده است که اشعاراوشبیه اشعارشیخ میباشد.

باید این نکته رافراموش نکرد که مشکل ترین اقسام شعرغزل است قصیده سرائی آنهم باین سبکی که درایران معمول بوده است یعنی مقدمتا توصیفی ازطبیعت یاتغزل نسبت بمعشوق خیالی کرده و به مناسبتی گریز زدن بمدح ممدوح وآنوقت بفکروقریحه فشارآوردن که درمدح ممدوح مبالغه هاکنند چندان موفبت زیادی لازم ندارد. همینقدر قدرت طببعی بری تلفیق نظم داشته باشد کافی است ویااینکه مانند نظامی قصه های خیالی درنظر آوردن وآنوقت بانواع تخیلات زیبا جلوه دادن کمترمشکل است تااینکه انسان این همه غزلهائی بسرایدکه هیچ گونه موضوع معینی نداشته باشد . موضوع آن فقط دریک روح  مملو ازاحساسات وجود داردوگوینده رابسرودن یک دیوان غزل بکشاند که همه آنهازیبا . همه آنها دارای مضمون . همه آنهادورازتکلف وتصنع . همه آنهامنطبق برحالات عشقی . همه آنهاخالی ازاغراق باشد. انسان وقتی دیوان شیخ رامیخواند خیال میکند این سراینده بزرگ تمام عمرعاشق بوده وهمیشه ازتمام قلب دوست داشته واین روح حساس همیشه درمقابل جمال واقع بوده ومتاثر ازآن .

اگر دردیوان غزلیات مولوی افکارتصوف زیاد دیده نمیشدومولوی میتوانست ازهجوم معانی واحساسات خودتااندازه ایکه بتواند الفاظ راهمیشه بیک قالب منسجم و÷ختهوخالی ازوهن وسستی درآورد جلوگیری کند شاید اوتنهاکسی بودکه مانند سعدی میشد زیر اروح متهیج تروملتهب تروسرکش ترازسعدی داشت ولی همین اعتدالی که درعواطف سعدی میبینیم کلیات اورااینطوریکنواخت ونمونه فصاحت وبلاغت ساخته است .

من دیگر ازمطالب اخلاقی سعدی صحبت نمی کنم که تمام مکارم وردذایل معروفه زمان خودراباشیرین ترین بیان وساده ترین طرزومحکمترین اسلوبی مدح مذم نموده است زیراگویااین قسمت ازکتاب شیخ معروفترازآنستکه محتاج بتوضیح یابیانی باشد.

گفت : پس بعقیده شما بزرگترین شاعرایران سعدی است ؟

گفتم : نه بعقیده من بلکه بدلیل کلیات شیخ . بزرگترین شاعرایران سعدی است .

 

پایان 

  

لغات واصطلاحات .

حرزجواد -   منظوردعای حضرت جوادالائمه (ع) است .

فصاحت  -  شیواسخن گفتن ونوشتن

جزالت -  فراوانی

عذوبت -   شیرینی

طلاقت لسان -  آزادگی بیان

بلاغت – رسا بودن

تنمیق – آراستن – پیراستن – نگاشتن

بدیعه – خوب سخن گفتن

تعقید -  پیچیدگی

استعاره – عاریت گرفتن

معقد -  پیچیده

فحل -  نر – خوب

غث وسمین – خوب وبد .




فردوسی یاحافظ . قسمت دوم

 

فردوسی یاحافظ

قسمت دوم

گفتم : پس معنی اینکه معنی شعرموضوع شعری باشد اینست که حقیقتا شعرباشد ومن خیال می کنم شعرحقیقی دردرجه اول شعرغنائی است وبعدازآن شعرحماسی وشعرهای اخلاقی وفلسفی میاید.

گمان میکنم اولین بشری که برسطح کره شعرگفته است برای تهذیب وتربیت یابیان یک حادثه تاریخی نبوده بلکه احساسات وتراوش روح خودراگفته است روح اوازاحساسی لبریز شده آنچه راکه نتوانسته است ضبط کند وبرون جسته است آن راشعرنامیده اند.

حقیقت شعر غیرازاین نیست. تخیلات زیبا. رویاهای پرازوحدوشوق . احلام مملو ازاندوه وناکامی . احساسات سرشارازتحسین وتعجب . تاثر اززیبای های جسمی وروحی  . بیان صفات بزرگ انسانی . اینهاموضوع شعراست که درروح بسیاری ازافرادممتازه بشرموجوداست ولی همه کس موهبت آنرانداردکه آنهارادرغالب الفاظ زیباباآن شرایطی که خودشما بیان کردید بسایرافرادبشرنشان بدهد . شعرای بزرگ کسانی هستندکه این موهبت راداشته اندودردرجه دوم آنهاکسانی هستندکه اولی راداراوازدومی محروم وشعرای متوسط کسانی هستندکه ازاولی محروم واردومی بهره مند بوده اند ولذا می بینید الفاظ آنها بی عیب . ترکیبات وجمله بندی آنهابی نقص است ولی شعرآنهادرشما هیچگونه تاثیری نمیکند نه نشاط انگیزاست  . نه محزون میکند .نه به هیجان میاورد .نه خشم ونه رافت وعطوفت تولید میکند وخلاصه در پرورش احساسات ابدادستی ندارد وشعرای پست آنهائی هستند که ازهردو موهبت محرومند مثل بسیار ی ازشعرای اخیرایران . پس بزرگترین شاعرکسی است که هردوموهبت رابطوراتم واکمل داراباشد.

گفت : بنابراین قصیده سرایان را. مخصوصا آنهائیکه بیشتردرمدح اشخاص سرودها ند باید ازصف شعرای بزرگ خارج نمود.شاعر بزرگ وفحلی مانند عنصری راکه ازحیث طلاقت لسان وفصاحت منطق وپختگی تعبیر درردیف اول شعرای ایران قرازمیگیرد باید کنارگذاشت ؟

گفتم : بدیهی است برای اینکه آن روح وجدوشوق ومملو ازاحساسات عالیه که لازمه وجودیکنفرشاعراست دراونبوده ولو اینکه درترکیب الفاظ وتنمیق عبارات مهارتی بسزاداشته است . مدح گفتن ازیک موجودبشری برای آنکه باوپول وزندگانی بدهد نه تنها دون مقام یک شاعراست . بلکه یک شاعرحقیقی باید به مناعت وبلند نظری موصوف ودرموضوع جمال وزیبائی بمنتها درجه حساس ومملو ازعواطف کریمه باشد درهیچ جای دیگرنیزآنچه درایران وعربستان معمول بوده است دیده نشده.  درخود عربستان هم آن وقتیکه هنوز درسادگی توحش وجاهلیت زندگانی میکرند این رویه چندان ممول نبوده وزبان شعرای حساس آنوقت غالبا یابه تغزل ویا توصیف طبیعت یابیان نکات اخلاقی بازمیشده  واگردرمدح چیزی میسرود ه اند بیشتر درمدح قوم وقبیله ومکارم وفضائل آنهابوده ویامکارم وفضائل شخصی ازرجال شایسته مدح . بعدازاینکه عرب بواسطه فتوحات خودمتمدن ومتمول گردید شعریک وسیله تبلیغ گردید .وخلفاء وامراء آنراوسیله پیشرفت   مقاصد سیاسی خود قرارداده ودراندک زمانی برای اقناع حس خودخواهی

وخودپسندی آنهابکاررفت وازآنجااین رسم نامحدود بایران سرایت نمود. ازاین نقطه نظرنه تنهاعنصری درردیف شعری درجه اول نیست بلکه دردیوان منوچهری وفرخی سیستانی بیشتر تعبیرات شاعرانه وتخیلات لطیف رامی توان پیداکرد تادراشعارعنصری .

گفت : بنابراین باید مولوی رابزرگترین شاعر ایران دانست زیرانه تنهالب بمدح وستایش کسی بازنکرده . بلکه کتاب عظیم الشان اوپراست ازمطالب اخلاقی ودینی وفلسفی وعشق . واگردیوان غزلیات اوراکه باسم شمس تبریزی سروده است ورق بزنیم بیتراین معنی رااذعان خواهیم کردکه یک شوق ملتهب وجذبه سرشاری روح اورابهیجان آورده است .

گفتم :البته اگر شعرتنهامعانی شعری وفسفی بودمولوی بزرگترین شعرای ایران محسوب میشد ولی شعرعلاوه بروجودآن روح مخصوص به شاعرباید ازحیث الفاظ دارای همان شرایطی باشدکه خودشما چند دقیقه پیش گفتید . درروح حضرت مولوی یک طوفانی ازاحساسات ومعانی میخروشیدومولانامی خواست این طوفان رابیرون بریزد.

بنابراین چندان اهمیتی به الفاظ نمیداد ولذاهم درمثنوی وهم دردیوان شمس تبریزی اشعارسست وباصطلاح شعرشناسان ترکیبات دارزیاد است . همانطوریکه اشعارزیادی د راین کتاب دیده میشود که درطلاقت و عذوبت وفصاحت آیتی محسوب میشودهمانطور اشعارپست ومتوسط زیادتر درآن دیده میشود. برای اینکه به ساحت  شامخ مولوی جسارتی نشده باشد بعقیده من بهتراینست که ایشان راازردیف شعراخارج نمودودرصف فلاسفه و محققین گذاشت .

گفت : پس مجبوریم برگردیم بهمان فردوسی که بقول یکی ازنویسندگان انگلیس پیغمبرشعرای ایران است .

گفتم : چه اجباری دارید بعد ازمولوی فردوسی رامعین کنید.

گفت : برای اینکه اواازحیث الفاظ واستحکام ترکیب وپختگی تعبیر درصف اول شعرای ایرانی قرارمیگیرد. ثانیادروقتی فردوسی بسرودن شاهنامه شروع کردکه ایران وزبان ایران وتاریخ ایران وقومیت ایران درزیرنفوذدینی واذبیی عرب روباضمحلال وانقراض میرفت . فروسی باسرودن شاهنامه مجدوافتحارات فراموش شده رابخاطره فرزندان این مرزو بوم آورده وتاریخ پرازغروروعظمت گذشتگان رازنده نمود وباینوسیله غرورملی که یگانه ضامن بقا وحیات ملیتی میتواند باشد ایجادکرده. داستان پهلوانی وسلحشوری ایران رازنده نموده .افسانه های تاریخی ایران راازفراموشی وامحاء حفظ کرده وهمانطوریکه خوداومیگوید ازنظم کاخ بلندی پی افکنده است که دست تطاول ایام ازخراب کردن آن کوتاه است .

ثالثادرشاهنامه معانی بزرگ اخلاقی وسلوک سیاست . حماسه . تغزل . تشبیهات بدیعه بدرجه ای فراوان است که انرایکی ازکتب خالدوفنا ناپذیرخواهد ساخت . اگر ایلیادوادیسه ازشاهکارهای ادبیات دنیا بشمارو همربزرگترین شعرای دنیا است چرامافردوسی رانظیر اووشاهنامه راجزء کتب خالده ادبی ندانیم ؟

گفتم : خیلی متشکرم ازآنکه شمه ای ازآنچه درذهن من راجع به فردوسی بود بیان فرمودید . اگرفردوسی رانظیرهمروشاهنامه رانظیرایلیاد بدانیم نه تنهاگزاف نگفته ایم بلکه این مدعائی است که دنیاهم آنرامیپسندد . بخاطردارم یکی ازنویسندگان انگلیسی (لورداوبری ) دریکی ازرکتب خودفصلی راجع به کتاب داشت ودرآخرفصل صدجل ازکتب غیرمعاصررابخوانندگان خود معرفی میکرد که به منزله کتابهای اساسی ودنیائی وجاوید دانسته بود. مانندکتب مقدسه آسمانی .ایلیا دهمر. جمهوریت افلاطون وغیره که بخاطرندارم .ازجمله شاهنامه فرودسی را درصف کتب خالده اسم برد ه بود . این نکته نشان میدهد که شاهنامه نه تنهادرنظرما فارسی زبانان این قدرومقدارراداردبلکه درنظربسیاری ازارباب ذوق ودانش فرنگ هم همین حال رادارد شاید اگرهمه آن بطورصحیحی ترجمه شود اکثریت متفکرین دنیا بابنده وشما هم سلیقه بشوند ولی اینها هیجکدام دلیل براین نیست که ماشاعری بزرگتر ازفردوسی نداشته باشیم .

فردوسی را ماازچه لحاظ بیشتر می پسندیم ؟

اگرچه دراستحکام بینان اد بی فردوسی درردیف اول شعرای ایران قرارمیگیردولی ملت ایران به فردوسی احترام نمیکنند زیرا ازحیث فصاحت وجزالت وعذوبت سعدی براومقدم است وازحیث انسجام وپختگی اشعارعنصری ومسعودسعد بیشترباین صنعت متصف است وازحیث خیال پروری خمسه نظامی بیشترازشاهنامه تخیلات زیبا دارد وازحیث جذبه وشوق مولوی وحافظ براوتفوق د ارند.

فردوسی رامابرای این دوست میداریم که روح وطن پرستی بیشترازهرشاعری دراوبوده ودروقتیکه دیانت وزبان عرب تمام شون تاریخی وعزت  قومی ماراتحت الشعاع گرفته بود بمردم ایران گفت که شما بازماندگان چه کسانی هستید وباافسانه های حماسی وتاریخی خودخون سردشده راد رعروق ابناء این کشور بغلیان آورده واین وظیفه رابایک ایمان وحرارت وجذبه ای انجام داده است که هنوزهم مردمان لاابالی وبی عقیده که قطعات مختلفه آنرامیخوانند موی براندامشان راست میشود ویک نحوهیجان واضطراب وتاثرشدیدی درآنهاایجادمیشد. فردوسی در احیاءغرورملی ومفاخرقومی وایجاد روح جوانمردی وبزرگ منشی درپرورش روح استقلال وتعالی طلبی وپاره کردن زنجیرهای اسارت نژادی معجزه کرده است وازاین حیث بزرگترین شعرای ایران است . یعنی ازحیث اجتماعی وسیاسی وخدمت کردن به نهضت ملی این آب وخاک .

 

پایان قسمت دوم .




قیام . روزنامه همشهری



قیام . 

 

می رسی  سپیده به دوشت می شود تمام جهـــــان سبز  

 

پیش رو افق د رافق سرخ . پشت سرکران تاکران سبـز 

 

خاک زیرپای تو روشن باد بانگاه توآ تــــــــــــــــــــش 

 

می شود به وقت وضویت چشمه چشمه آب روان سبز  

 

ابرمی رسی که بباری برفرازگـــمشــــــــــــــــده گل 

 

درنگاهت آیینه جاری . می شود زمین وزمـــــــان سبز 

 

درطنین خسته ناقوس . می رسی به دست تو فانوس 

 

بازهم به گوش درختان می رسد صدای اذان سبــــــــز 

 

تادرآسمان دلی سرخ میوزد به نام توشـــــــــــــــــعری  

 

می شود به رنگ درختــــــــــــان ناگهان قیام زبان سبز 

 

شعرمی زنی گل خورشید. ازهمان کرانه شــــــــــــــرقی  

 

درپی ات روان چو دریالشکری درفش ونشـــــــــــان سبز


=


منیع . روزنامه همشهری





 

 



شهادت امام جعفرصادق .

 کتاب عاشوراتاغدیر

 

25 شوال

 

شهادت رئیس مذهب تشیع

 

حضرت امام جعفرصادق (ع)

 

 

حسرت گرفته بازحصارمدینه را

 

غم تیره کرده است دیارمدینه را

 

داغ عزای حضرت صادق فکنده باز

 

بااشک وآه ما. سروکارمدینه را.

-

قایق شکسته

 

ای مهرتو بهترین علایق

 

جانها به زیارت تو شایق

 

مارانبود به جزخیالت

 

یاری خوش وهمدمی موافق

 

بیماری روح رادوانیست

 

جزمهرتوای طبیب حاذق

 

ای نورجمال کبریائی

 

ای نورتوزینت مشارق

 

روزی که دمید نورخلقت

 

رخسارتوبود صبح صادق

 

ازجلوه توتبارک الله

 

فرمود به خلقت توخالق

 

حسن توخود ازجمال زهراست

 

ای زاده بهترین خلایق

 

برتخت کمال وتاج عصمت

 

اخرکه بود بجز تو لایق

 

تفسیرکمال ایزدی بود

 

گفتارتوای امام صادق

 

باشد  سخن توجاودانی

 

بوده است چوباعمل مطابق

 

افسوس شدی شهید آخر

 

ازحیله ناکسی منافق

 

ازداغ توشد جهان عزادار

 

زیرابه توعالمی است عاشق

 

ماتم زده ایم وغم چودریاست

 

دلها همه چون شکسته قایق

 

آندم که"  حسان " فکر یاریم

 

ما راست زبهترین دقایق