مشاعره 187


مشاعره 187

آنچه درجان ودلم صبروقرارش خوانند

برده ازیک نظرآن شوخ که یارش خوانند

عامی اصفهانی

=

دنبال دل فتاد ه به هرخانه می روم

دیوانه ام که درپی دیوانه می روم

مایل اصفهانی

=

مزن  بلبل دم ازنسرین که درخلوتگه رامین

چوویس دلستان باشد نشاید نام گل بردن

خواجوی کرمانی

=

نشاط جوانی زپیران مجوی

که آب  روان بازناید  به جوی

سعدی

=

یارآمدهله یاران راآگاه کنید

بشتابید وزجان خدمت آن ماه کنید

بدیع الزمان فروزانفر

=

دنبال یاررفته روان کردم آب چشم

آن رفت خود نیامد واشکم روان بماند

امیر خسرو دهلوی

=

دندان که دردهان نبود خنده بدنماست

دکان بی متاع چرا واکند کســــــــــــــی

قصاب کاشانی

=

یارآن بود که صبرکند برجفای یار

ترک رضای خویش کند دررضای یار

سعدی

=

رسم ترنج است که د رروزگار

پیش دهد میوه  پس آرد بهار

نظامی

=

رسیدقاصدم ازپیش یارو می گوید

گرفته نامه وازهم دریدوهیچ نگفت

سایرمشهدی

=

گرآوری : م .الف ز ائر




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد