مشاعره 138


مشاعره 138

دلانزد کسی بنشین که او ازدل خبر دارد

به زیرآن درختی رو که او گلهای تر دارد

مولوی

=

دل ای رفیق دراین کاروانسرای مبند

که خانه ساختن این کاروانی نیست

سعدی

=

تاباد صبا پرده زرخسار وی اند اخت

دل رفت به جائی که عرب رفت ونی انداخت

دهخدا

=

تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو

پرده غنچه می درد خند ه دلگشای تو

حافظ

=

ورق ورق به دلم قصه غمت بنوشت

همان قلم که به پایت قلم قلم گل  ریخت

طاهر حقیقی - غزال

=

تابدان نرگس فتان نفسی یابم دست

برسرکوی تو صد فتنه به پا خواهم کرد

فخری ناصری - مرجان

=

دلباخته روی وی از فرط خلوصیم

جان باخته جلوه او درهمه کاریم

محسن رضائی راد

=

مراست فخر که باآن همه جلالت قدر

به چون منی نظراندازی و نگارمنی

دکتروامق مدرسی

=

یک وجود است درافلادک  که نادانش دو دید

خویش راطفل درآیینه برادر دانــــــــــــــد

مایل  دهلوی

=

دل بدان غمزه خونریز کشد  (جامی) را

صید راچون اجل آید سوی صیاد رود

جامی

=

گردآوری  : م .الف زائر





نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 20:25 http://rinaa.mihanblog.com/

سلام سایتتون بسیار عالی بسیار تک و بی نقصه.
تشکر میکنم و امیدوارم همینجور عالی به کارتون ادامه بدین
98651

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد