بحثی نو درباره خمس . برگرفته ازکتاب فلسفه واسراراحکام .



آیاخمس بخشوده شده است .؟


 کتاب فلسفه واسراراحکام


جلددوم


نوشته . محمد وحیدی


ازصفحه 269 تاپایان 273


پرسش : می گویند درحالی که خمس بخشوده شده است  چگونه علما می گویند خمس بپردازید؟


پاسخ : روایاتی که موجب این توهم شده است پنج دسته اند.

اول : روایاتی که  درباره ی غنائم جنگی واردشده وزنانی که جزءبردگان بودند وبه عنوان کنیز به دست افراد می افتادند وان هابااین زنان ازدواج می کردندوصاحب فرزند می شدند که اگر جهادبه اذن امام نبوده تمام غنائمی که بدست امده  مربوط به بیت المال است وباید بااجازه ی امام مصرف شود وحتی اگربه اذن امام باشد تاخمس آن پرداخت نشود  تصرف درآنهاحرام است . بنابراین  کنیزانی که به عنوان غنیمت به دست افرادمی افتادند وخمس آن پرداخت نشده بود برصاحبان ان ها حرام بوده است وحق نداشته اند به عنوان یکی همسر باآنها رفتارکنند . دراین صورت اگرکسی توجه به این حکم داشته باشد فرزندی که ازچنان زنی برای او متولد می شود

فزندنامشروع خواهد بود .لذاامامان اهل بیت (ع) این قسمت ازخمس راکه مربوط به چنین زنانی بوده به شیعیان بخشیدند تافرزندان انها همگی حلال باشند.

 وسائل الشیعه : جلد 6 صفحه 379 . ابواب الانفال . باب 4 . حدیث 3-5- 10- 15-16- 18-20 -

ابواب مایجب فیه الخمس . باب 8 حدیث 8


دوم : احادیثی که دلیل برحلال نمودن خمس درزمان خاص ومعینی است . زیرا پیامبروامامان

به عنوان رئیس حکومت اسلامی حق داشتند که این مالیات اسلامی رادرشرایط خاصی که  مصلحت مسلمانان  رااقتضا می کرده به مردم ببخشند . همان طورکه درشرایط سخت وسنگین ایجاب می کرده که مالیات فوق العاده ای دیگر موقتا وبه طور محدود بران بیفزایند.

وسائل الشیعه .  ج 6 ابواب الانفال . حدیث 6-2-1-7-8-9-14-19


سوم . آن چه مربوط به شخص معینی بوده است یعنی شخص خاصی خدمت امام رسیده وامام  بادرنظرگرفتن وضع حال او وی راازخمس معاف کرده است .

وسایل الشیعه . ج6 ابواب الانفال  باب 1. حدیث 6


چهارم . روایاتی که مضمون ان خمس نمودن خمس است ولی بادقت  اشکارمی شود که منظور خمس نیست بلکه "انفال " می باشد.


پنجم . روایاتی که مخصوص به زمانوشخص معینی نمی باشد وظاهرش حلال نمدون خمس به صورت مطلق است  که اراین باره سه روایت موجود است که بررسی می نمائیم .

1-روایتی  که دروسایل الشیعه ج 6 ابواب انفال . باب چهارم حدیث 4 نقل شده است .

ازشخصی به نام " سالم بن مکرم (ابو خدیجه ) ازامام صادق (ع) نقل کرده است که :

اولا: سند این حدیث ضعیف است زیرا سالم بن مکرم  که نام دیگر او (ابوخدیجه ) است درمیان دانشمندان علم رجال شدیدا محل گفتگوست .

ثانیا. اگر کمی درسوالی که ازامامشده است دقت کنیم روشن خواهد شد  که بحث درمجموع روایات درباره کنیزانی است که مشمول احکام خمس بوده اند ویازنانی که مهرانها راازمال التجاره ای که خمس آن داده نشده پرداختهاند ویاکنیزوزنی که بااموال اهدائی  ومیزاثی که مور دتعلق به خمس بوده  وخمس ان پرداخت نشده دراختیارانسان قرارگرفته است وطبیعی است که جواب حضرت هم مخصوص همین قسمت خواهد بود .بنابراین بااین روایت که نه دلالت کافی دارد ونه سند معتبر نمی توان چیزی را اثبات کرد.


2- حدیثی که "معازابن کثیر"ازامام صادق (ع) نقل می کند که فرمود :

برشیعیان ما امروسیع است که ازآن چه دردست  دارند درراه نیکی انفاق کنند . اماهنگامی که قائم ماقیام کند. برهرکسی که گنچینه ای

اندوخته است . گنچینه ی او حرام می شود  تابه خدمت او بیاورند وازآن برای پیشبرد  اهدافش استفاده کند.


اولا: دررجال این حدیث  "محمدابن سنان " است که وضع اوردر میان علمای رجال مبهم است .


ثانیا:  دراین حدیث هیچ گونه سخنی از مساله ی خمس به میان نیامده است واگرخمس بود باید بفرماید خمس آن رادراختیارحضرت قراردهند.


3- حدیث مرسلی است که در"تفسیرعیاشی " ازامام صادق (ع) نقل شده است  که فرمود:


"مشکل ترین چیزی که مردم درروز قبیامت باآن سروکاردارند این است که صاحب خمس بر می خیزد و میگوید . خداوندا . خمس مرا نپرداخته  ولی شیعیان ما ازاین موضوع معافند.


ناگفته پیدااست که این حدیث مرسل است  وشخص مجهول وناشناسی ان راازامام صادق (ع) نقل کرده است.


 خلاصه همه این احادیث مربوطبهمعاف شدن  جمعی ازمسلمانان که درشرایط خاصی قرارداشتند ازبرنامه ی این مالیات اسلامی است وبه هیچ وجه دلیل برمعافیت عمومی نخواهد بود . گواه زنده ودلیل روشن براین مساله این است که عده ای دیگر ازامامان (ع)ویاشخص امام صادق (ع)وامام باقر(ع) درشرایطظ دیگری  که شیعیان توانائی برپرداخت این مالیات اسلامی داشتند باشدیدترین لحنی ازآنها مطالبه نموده وآنان راموظف به انجام این وظیفه ی اسلامی کرده اند.


پرسش :

ایا خمس مزد رسالت است وایا این موضوع  موجب تقویت امتیازطبقاتی نیست ؟


پاسخ:  اگر خمس مزد رسالت باشد که به ساد ات د اده می شود باید به همه سادات و ذراری پیامبر داده شود  وحال که چنین نیست وفقط به فقرای سادات داده می شود و همان فقراهم اگر ازاحتیاجات انان زیادتر باشد باید مازادآن رابه بیت المال مسلمانات  ریحت که درراه مصالح عمومی مصرف گردد همچنان که اگر احتیاجات فقرای سادات ازمیزان خمس زیادتر باشد باید ازبیت المال کمبود آن راتامین کرد.

واما ازجهت امتیازطبقاتی بایدگفت . هیچ گونه امتیازی وجود ندارد . زیرافقرای غیرسید اززکات استفاده می کنند و فقرای سید ازخمس یعنی بانک های پرداخت کننده دوتااست  ودراین زمینه  حتی به فقرای سادات سخت گیری هم شده استکه به فقرای غیرسید می توان بیشتر ازمخارج یک سال هم داد  بلکه می توان انهاراغنی کرد  ولی به ف قرای سید بیش ازخرجیک سال داده نمی شود  واگرداده شود خود انها موظفند برگردانند  وشاید این سخت گیری برای این باشد  که بعضی گمان نکنند قانون اسلام  طرفداری ازسادات کرده است . تنها چیزی که هست  برای آن که فرزندان پیغمبرخداازیک نوع احترام معنوی برخوردارباند نیازمندی های انان فقط بانکش چدا شده است .


بدیخی است که این احترام معنوی یک نوع احترام نسبت به شخص پیغمبر(ص) است .


پرسش : به چه دلیل سهم امام (ع)بایدبه مجتهد داده شود برفرض لزوم  چراباید به مچتهدی  که مرجع تقلید اوست پرداخت نماید.؟


پاسخ: دلیل دادن سهم امام (ع) به مجتهد آنا ستکه اوچون وکیل عام امام (ع)است و زمانی که به خود امام (ع)دسترسی نیست باید به وکیلش ردا وحداقل برائت ذمه همین است وامااین که باید به مجتهد مرجع تقلیدش بدهد باید به مجتهداعلم بدهدکه طبعا تقلید ازاوهم واجب است وبدون آن مکلف اطمینان به برائت ذمه پیدانمی کند .

الفردوس الاعلی ص 54


پرسش : اگر سرمایه کسی مخمس شود  وباگذشت یکسال مالی  دراثرتورم ناشی ازافزایش حجم پول درگردش  . ارزش  پولی آن افزایش بیابد ولی جنس عوض نشود ومقدار ان ثابت بماند ایا دراینجا

ربح صدق می کند  ومشمول خمس می شود؟


پاسخ: ربح  دراین جا صدق پیدانمی کند زیرانوسانات محدود وکوتاه مدت درعرف بازارهنوز به رسمیت شناخته نشده است  وتنهادرمحافل علمی مورد بحث است . توضیح این که دربعضی  از جوامع کنونی  کمترین تغییر درتورم . درمحاسبات  بدهی ها ومطالبات درعرف بازارلحاظ می شود  . مثلا بانک های این کشورها هرسال هنگامیکه بهره ی سپرده هارا می دهند درکناربهره . تفاوت تورم راهم می پردازند  . یعنی درعرف بازارآنها.  محاسبه تورم به عنوان یک اصل اقتصادی  شناخته شده است .


دراین کشورها می توان تورم رادرهمه دادوستدها ملحوظ داشت . ولی درعرف کشورهای دیگر این مساله فقط درمحافل علمی مطرح است ومی دانیم مسایل فقهی برمحورموشوعات عرفی دورمی زند .نه موضوعات خاص محافل علمی .






نظرات 1 + ارسال نظر
hldv شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:33




سؤال: تفسیر آیه : وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین
وصلى الله على محمد وآل محمد الائمة والمهدیین وسلم تسلیما
سلام و درود بر تو ای ولی خدا، ای امام من و ای مولایم احمد الحسن ع. تفسیر آیه 25 از سوره مریم چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا
و تنه درخت ‏خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى‏ریزد
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
سؤال کننده: ... – استرالیا



جواب: بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهدیین وسلم تسلیماً.
(( فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً قَصِیّاً (22) فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَّنسِیّاً (23) فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیّاً (24) وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً (25) فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً (26) فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً (27) یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً (28) فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً (29) قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً (30) وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً (31) وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً (32) وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً (33)سورة مریم.
پس [مریم] به او آبستن شد و با او به مکان دورافتاده‏اى پناه جست* تا درد زایمان او را به سوى تنه درخت‏خرمایى کشانید گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش‏شده بودم* پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است* و تنه درخت‏خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى‏ریزد* و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ام و امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت* پس [مریم] در حالى که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى* اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود* [مریم] به سوى [عیسى] اشاره کرد! گفتند چگونه با کسى که در گهواره [و] کودک است ‏سخن بگوییم* [کودک] گفت منم بنده خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است* و هر جا که باشم مرا با برکت ‏ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است* و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است* و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم. (سوره مریم:33-22).


مریم(ع) زن است و معمولاَ زن توانایی تکان دادن درخت کوچک را ندارد پس چگونه می تواند نخلی را تکان دهد که تنه آن بسیار بزرگ و قوی است و تکان دادن آن حتی بر مرد دشوار می باشد! و اضافه بر آن مریم تازه فرزندش را بدنیا آورده است و در نتیجه او ناتوان و نیاز به استراحت و کسی که به او اهتمام ورزد دارد تا بتواند به او کمک کند و خورد و خوراک را برای او تهیه کند. لذا می بینیم که مردم به زنی که تازه زایمان کرده نسبت به او مهربان تر می شوند، پس بعضی از نزدیکان زن می آیند و ما یحتاج او را برطرف می کنند، پس چگونه ممکن است زنان به زنی که زایمان کرده رحم کنند و خدا به مریم(ع) که همیشه و در هر حال عبادت او را می کرد، او را به تکان دادن تنه نخل مکلف سازد؟! آیا امکان آن نبود که خدا رطب را از نخل بر مریم به علت و سببی از اسباب او سبحانه نازل کند، و چرا آنچه را که همیشه در دارعبادت مریم اتفاق می افتاد و طعام او بدون هیچ عملی به او می رسید این اتفاق نیفتاد در صورتی که الان مریم، ناتوان و ضعیف و محتاج تر از قبل به طعام است؟!!!

در حقیقت دلیل امر خدا به مریم که تنه نخل را تکان دهد این است که: او از دارعبادت و راز و نیایش به دنیای مردم(مادیات) خارج گشت، پس بر او است که نهایت سعی و تلاش خود را جهت تهیه طعام بکـند و بر او است که نهایت سعی و تلاش خود را جهت محفاظت از خلیفه خدا، حضرت عیسی(ع) بکند. و بر او است که نهایت سعی و تلاش خود را جهت محفاظت از نفس خویش بکند و با اسباب عمل کند. این پیغامی است که به حضرت مریم(ع) جهت تکان دادن تنه نخل رسید.
اما مسأله ی اینکه آیا او تلاش در راستای تکان دادن تنه نمود یا خیر؟ و چرا خداوند به او رحم نکرد و برای او مانند سابق طعامی نفرستاد؟ جواب آن بسیار ساده است و آن این است که بدانیم مریم(ع) چگونه تنه نخل را تکان داد، او با تمام قوت تنه یا تنه نخل را تکان نداد بلکه با پذیرفتن امر خدا و گذاشتن دست بر روی تنه نخل شروع به تکان خوردن شدید و در نتیجه افتادن رطب شد و این امر بسیار با حکمت بود و همانگونه که اشاره شد این امر به این شکل صورت گرفت که آسان و قابل قبول باشد تا حضرت مریم شوکه نشود و نترسد. نتیجه این اتفاق همانگونه که با حضرت موسی(ع) رُخ داد: (وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ) (النمل : 10).
و عصایت را بیفکن پس چون آن را همچون مارى دید که مى‏جنبد پشت گردانید و به عقب بازنگشت. اى موسى مترس که فرستادگان پیش من نمى‏ترسند.
(وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ). (القصص:31).
و [فرمود] عصاى خود را بیفکن پس چون دید آن مثل مارى مى‏جنبد پشت کرد و برنگشت اى موسى پیش آى و مترس که تو در امانى.


پس اگر مریم(ع) در نزدیکی نخل می نشست و آن با قدرت بدون اطلاعی قبلی تکان می خورد، مسلماً از این امر شوکه می شد و می ترسید، ولیکن اگر این امر همانگونه که خدای تعالی آن را بیان کرد اتفاق می افتاد برای مریم شوک دار نخواهد بود. پس مریم مأمور شد تا تنه نخل را تکان دهد و نه اینکه تنها دستش را بر روی نخل بگذارد، و خدا نفرمود دستت را بر روی نخل بگذار تا نخل تکان بخورد زیرا این امر همچنین شوک دار خواهد بود و ترسناک. ولیکن به او فرمود آن را تکان بده، پس ایشان نخل را بدست گرفت و او می دانست که می خواهد نخل را تکان دهد و اینکه نخل تکان خواهد خورد زیرا که خداوند آن امر را اراده کرده است و با این حال او مسلماً شوکه نمی شود و هیچ وقت نخواهد ترسید زیرا که او اطلاع کافی از آنچه می خواهد انجام دهد را دارد و می داند که این فعل به امر خدا انجام شدنی است، و با این حال علت تکان خوردن نخل برای مریم(ع) آشکار می باشد و اینکه این امر از جانب پروردگار است و با این حال اطمینان بیشتری بجای ترس خواهد داشت؛ بلکه همچنین اظهار قدرت الهی که او را احاطه کرده است برای مریم عیناً ظاهر خواهد شد پس متوجه می شود که فرشتگان او را احاطه کرده و از او، از کسانی که به او می گویند(اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى) حمایت و محافظت می کنند. و در کل، این اتفاق(و تنه درخت ‏خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان) امری الهی بود که خداوند بسیاری از امور را بواسطه آن محقق نمود، پس مریم(ع) متوجه شد که وقتی به تکان دادن تنه مأمور شد بر او است که من بعد بر اسباب اعتماد کرده و طبق آنها جهت تربیت و نمو خلیفه خدا تا زمانی که مبعوث شود عمل کند، و از تکان خوردن تنه نخل شوکه نشد همانگونه که حضرت موسی(ع) وقتی که عصایش تبدیل به مار گشت شوکه شد. پس مریم بعد از زاییدن نوزاد خسته و ناتوان بود، و خداوند با تمامی رحمتش با آن برخورد نمود و حتی اراده نکرد تا آن نخل بدون اطلاع قبلی تکان بخورد تا شوکه نشود. و مریم(ع) از تکان خوردن تنه نخل متوجه شود که در آنجا قوت و قدرتی عظیم است که او را احاطه کرده است. این قوت، تنه نخلی که تکان آن بسیار دشوار است را تکان داد بلکه با قدرت تمام آن را تکان داده به راحتی رطب از آن افتاد و اطمینان مریم(ع) بیشتر شد و عزیمت او جهت مواجهه با آنهایی که می گویند(اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى) قوی شد. پس با آن نوزادی که منتظر او بودند و می بایستی او را یاری دهند آمد، او نوزاد را به یهودیان سرسخت و دشمن نیاورد بلکه او را به آنهایی که در گذشته انتظار او را می کشیدند که بجای نوزاد مذکر، با شوکه با نوزاد مؤنث که آن مریم(ع) بود روبرو شدند را آورد. اینک مریم(ع) با نوزادی که انتظار او و تولدش را می کشیدند آمد بلکه فرزندی که منتظر بدنیا آمدنش از والدین حضرت مریم(ع) بودند را آورد. و در اینجا تغییر بسیار بزرگی رخ نداد بلکه بجای آنکه نوزاد می بایست مریم باشد الان نوزاد جدید و منتظر، فرزند مریم است. پس برخورد و کلمات آنها که با مریم(ع) با آنها مواجه شدند بدترین امری بود که یک زنی را با آن متهم سازند و آن تهمت زنا به مریم(ع) بود (اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى) یعنی اینکه حضرت عیسی(ع) ساختگی می باشد، یعنی حرام زاده است. این بود کلمات مؤمنان منتظر که معتقد بودند که خلاص کننده آنها مخصوصاً از والدین مریم(ع) خواهد بود، پس انتظار مریم از قسمت دیگری از یهود چه می بود که عبارتی از علمای هیکل و پیروانشان بودند که آنها همان کسانی بودند که مریم را آزار می دادند، و منتظر او در هر جا بودند، پس آن معجزه ای بود که باید اتفاق می افتاد تا مریم(ع) از آنها و پلیدی شان نجات یابد و آن معجزه سخن گفتن نوزاد در گهواره بود. پس خداوند اراده کرد تا تعداد بسیاری بعد از این که این معجزه در جلویشان اتفاق افتاد ایمان آورند. ایمان آوردند زیرا که به ایمان غیبی معتقد هستند و آنهایی که معجزه قهری طلب می کردند ایمان نیاوردند، و گفتند که این سحر است، و گفتند که زبان شیطان از جن بجای او سخن گفت، و گفتند اوهام است؛ و همچنین هیچ حجتی نبود الا و زیر پا گذاشتند تا به حقانیت او کفر بورزند همانگونه که حال بیشتر مردم، متاسفانه اینگونه است. و حضرت عیسی با حالت طبیعی نوجوانی خود برگشت تا وارد دنیای امتحان شده و نتیجه امتحان خود را از استحقاق(مستحق بودن) بدهد که عدالت خداوند محقق شود؛ پس سخن خود در گهواره را از یاد برد همانگونه که حال خودش در عالم ذر را از یاد برد وقتی که توسط جسم خود محجوب شد و مریم(ع) او را برداشت و از آنها دور شد تا او را تربیت و از او محاظت کند تا زمانی که خداوند او را مبعوث نماید و رسالتش را انجام دهد. و همچنین آن حادثه، در بین مؤمنان انتظار را ادامه داد با اینکه تعداد آنها اندک بود و وقتی که حضرت عیسی(ع) مبعوث شد آنهایی که منتظرش بودند را یافت و آمادگی و عزم خود را در هنگام غیبتش که از زمان تولدش تا زمان بعثتش به طول انجامید را بستند، پس با او همراه شدند و دین خدا را یاری دادند.

عن یزید الکناسی قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع): (( أَکَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع حِینَ تَکَلَّمَ فِی الْمَهْدِ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَقَالَ کَانَ یَوْمَئِذٍ نَبِیّاً حُجَّةَ اللَّهِ غَیْرَ مُرْسَلٍ أَمَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حِینَ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا. قُلْتُ: فَکَانَ یَوْمَئِذٍ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى زَکَرِیَّا فِی تِلْکَ الْحَالِ وَ هُوَ فِی الْمَهْدِ فَقَالَ کَانَ عِیسَى فِی تِلْکَ الْحَالِ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لِمَرْیَمَ حِینَ تَکَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَ کَانَ نَبِیّاً حُجَّةً عَلَى مَنْ سَمِعَ کَلَامَهُ فِی تِلْکَ الْحَالِ ثُمَّ صَمَتَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ حَتَّى مَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَ کَانَ زَکَرِیَّا الْحُجَّةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ صَمْتِ عِیسَى بِسَنَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ زَکَرِیَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ یَحْیَى الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ هُوَ صَبِیٌّ صَغِیرٌ أَمَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ:یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا.فَلَمَّا بَلَغَ عِیسَى ع سَبْعَ سِنِینَ تَکَلَّمَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ حِینَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ فَکَانَ عِیسَى الْحُجَّةَ عَلَى یَحْیَى وَ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَیْسَ تَبْقَى الْأَرْضُ یَا أَبَا خَالِدٍ یَوْماً وَاحِداً بِغَیْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ یَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ ع وَ أَسْکَنَهُ الْأَرْضَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ کَانَ عَلِیٌّ ع حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ نَعَمْ یَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَایَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ وَ کَانَتْ طَاعَةُ عَلِیٍّ ع وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَکِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى أُمَّتِهِ وَ عَلَى عَلِیٍّ ع فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَتِ الطَّاعَةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ عَلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ لِعَلِیٍّ ع بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَ عَلِیٌّ ع حَکِیماً عَالِماً)) الکافی ج : 1 ص:383.

از یزید کناسی گفت از ابا جعفر(ع) سؤال کردم: آیا حضرت عیسی فرزند مریم(ع) وقتی که در گهواره سخن گفت حجت خدا بر اهل زمانش بود؟ او(ع) فرمود: آن وقت حجت خدا پیامبر بود نه فرستاده؛ آیا فرموده او را نشنیده ای که می گوید: [کودک] گفت منم بنده خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است* که باشم مرا با برکت‏ ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است. گفتم: پس آن روز او حجتی برای خدا و بر زکریا در آن حال که در گهواره بود می باشد. فرمود: عیسی در آن حالی که سخن گفت آیه ای برای مردم و رحمتی برای مریم بود، پس زبان حال مادرش بود و پیامبر، حجت بر آنکه سخنش را در آن حال شنید، بود، سپس سکوت فرمود و سخنی نگفت تا اینکه دو سال گذشت و زکریا حجت خدا عزوجل بر خلق بود. بعد از سکوت دو ساله ی حضرت عیسی، زکریا فوت کرد، پس فرزندش یحیی وارث کتاب و حکمت او شد در حالی که کودکی بیش نبود. آیا فرموده الله عزوجل را نشنیده ای که فرمود:اى یحیى کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و از کودکى به او نبوت دادیم. پس وقتی که عیسی(ع) هفت ساله شد با نبوت و رسالت سخن گفت، وقتی که خداوند به او وحی فرستاد پس او حجت بر یحیی و بر تمامی خلق شد. و هیچ وقت دنیا حتی برای یک روز ای ابا خالد بدون حجت الهی بر مردم از روزی که آدم(ع) را خلق نمود و آن را در زمین گماشت خالی نخواهد ماند. عرض کردم فدایت شوم: آیا علی(ع) حجتی از طرف خدا و رسولش بر این امت در زمان زندگی رسول الله(ص) بود؟ فرمود: بله، روزی که او را بر مردم تقدیم کرد و او را پرچمی نصب کرد و آنها را دعوت به ولایتش و امر به اطاعتش نمود. گفتم: آیا اطاعت مردم از علی(ع) در زمان وجود رسول الله(ص) و بعد وفاتش واجب بود؟ فرمود: بله، ولیکن ساکت شد و با رسول الله(ص) سخن نمی گفت و امت و علی(ع) از رسول الله(ص) اطاعت می کردند، و از جانب خدا و رسولش اطاعت کل مردم از علی(ع) بعد از وفات رسول الله(ص) می باشد و حضرت علی(ع) با حکمت و عالم بود.. اصول کافی ج:1 ص:383.
احمد الحسن
ربیع الثانی / 1433 هـ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد