ابن فارض و حافظ- قسمت پایانی


بررسی و تحلیل ساقی نامه حافظ :

ساقی نامه حافظ در قالب مثنوی و بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) سروده شده است. مشخصه‏ای که ساقی نامه را از خمریه متمایز می‏سازد و به آن شکل مستقل می‏دهد ، وزن و قالب مشترک ساقی نامه‏هاست. تعداد ابیات ساقی نامة حافظ پنجاه و هشت است و با خطاب به ساقی آغاز می‏گردد و با جمله‏ای امری امّا مفهوم ومعنایی خبری و انگیزه تشویقی. این نوع خطاب و سخن با ساقی در اغلب ابیات شعر عیناً تکرار می‏شود.
بیا ساقی آن می که حال آورد                   کرامت فـــــــزاید کمال آورد
فعل امر (بیا) از واژه‏های کلیدی و پربار حافظ است که نزد سخنوران دیگر کمتر دیده می‏شود و
« معنای آن ، معنای عادی کلمه نیست بلکه معنی باریک دیگری است و آمیخته است از تشویق و موافقت طلبی و کمابیش برابر است با (بدان) ، (باورکن) ، (بپذیر) ، (ملاحظه) و (موافقت کن) »9
 استخوان‏بندی و فرم شعر حافظ صرف نظر از قالب و وزن با خمریه ابن فارض تفاوت چندانی ندارد. حافظ از ساقی باده می‏طلبد ـ الهی بودن باده از کمال و کرامت بخشیدن آن به آدمی در همان بیت نخست اثبات می‏گردد ـ باده‏ای که سرشته به عبیر ملایک است ، بعد از طلب به توصیف شگفت کاریهای باده می‏پردازد و در نهایت همچون ابن فارض توصیه می‏کند که (در این عرصه خونفشان رستخیز) تنها راه رهایی و طرب در گرو ریختن خون صراحی و ساغر است.
 با نظر به سبک ایهامی خواجه در غزلیات که تفاسیر و برداشت‏های گوناگون از شعرش را سبب می‏گردد تا جایی که گاه برداشت‏ها در تعارض و تقابل با یکدیگر قرار می‏گیرند ، واژه کلیدی باده در ساقی نامه او از پرده ایهام چهره می‏نماید و قراینی محکم در ابیات ذکر می‏گردد که هرگونه دوگونه انگاری را بر مخاطب می‏بندد.
 انتخاب وزن ضربی متقارب و قالب پیوسته مثنوی برای توصیف باده الهی و یار ساختن مغنّی به ساقی ، تناسب و هارمونی بسیار زیبایی به شعر حافظ بخشیده است. ساقی کام و مغنّی گوش جان را می‏نوازد . حافظ با استخدام ساقی و مغنّی و ابزار و آلات بزم ، محفلی روحانی می‏سازد و تشنه کامان را بر خوان باده عشق می‏نشاند و پس از تشویق آنها اندیشه‏ها ، افکار ، احساسات و عواطف خویش را به بهترین شکل به خواننده و شنونده منتقل می‏کند، و گرده عواطف و احساسات مخاطب را به کمند سخن و اندیشه خویش فرومی برد. و این نشان از آن هارمونی و تناسب‏های پنهان و ظریف دارد.

حافظ در توصیف از ساقی و باده و جام ، تلمیحات متنوع و متعددی به وقایع و داستان‏های ملی و اساطیری دارد. با روزگار عتاب می‏کند ، به اندیشه رندان و اعتقادات سرمستان باده محبت گریز می‏زند. مدح ممدوح را نیز به عرصه شعر می‏کشد و بهترین توصیـف‏ها را از می بیان مـی‏دارد و از تمـام مضـامین آفریده طبع ظریف شاعر یک هارمونی و سمفونی بسیار دلفریب برای توصیف و ارسال پیام‏های ارزنده شاعر ایجاد می‏گردد.
 تقلید و تأثر حافظ از شاعران پیش وهمعصر وی مورد تأیید تمامی صاحبنظران است و کمی تأمل در شعر شاعر و اندک آشنایی با دواوین شاعران  این نکته را بروشنی بیان می‏دارد. حافظ از جنبه‏ها و گونه‏های مختلف تقلید بهره جسته. وزن ، قافیه ، ردیف ، مضمون ، اندیشه و فکر شاعران مختلف را عاریت گرفته است ، امّا آنچه عمدتاً از حافظ است و نمود ظریف‏ترین آفرینش هنری است طرز بیان و «آنِ» نهان شعر اوست که از او شاعری همیشه زنده با اثری ماندگار پدید آورده است. آنِ شعرِ او بهترین مشخصه زیبایی است. 10

حافظ خمریه‏های رودکی ، منوچهری ، معزی و فرخی را در اختیار داشته است بخصوص ساقی نامـه و مغنّی نامه‏های نظامی را که می‏توان گفت حافظ بدون شک تحت تأثیر شیوه نظامی در ساقی نامه و مغنّـی نامـه سرایی بوده است و از سویی نگاه حافظ به باده نگاهی نو و تازه نیست ؛ پیش از او سنایی ، عطار و مولانا و عراقی نیز از باده الهی گفته اند و به توصیف آن پرداخته‏اند امّا انچه در این امر صرفاً از آنِ حافظ است شیوه پرداختن و بیان او و گزینش دقیق و تناسب شگفت انگیز واژه‏ها و ترکیبات با معانی مطلوب او بوده است.
 در ساقی نامه حافظ از عناصر خیال به بهترین وجه استفاده شده است : تشبیه ، کنایه ، استعاره ، مجاز ، تلمیح ، حصر ، ایهام ، مراعات النظیر و ... به انتقال پیام او کمک شایانی کرده‏اند.
 در ساقی نامه نیز عنصر غالب وصف است ؛ وصف باده الهی و شگفت کاریهای آن. همین عنصر مرکزی و ایده ی اساسی عناصر حاشیه‏ای دیگری را به کار گرفته است. او معتقد است نوشیدن باده محبت آدمی را از اسرار و رموز کاینات با خبر می‏سازد و آدمی را توان مقابله با فتنه‏گریهای روزگار می‏بخشد.
 ویژگی‏یی که حافظ برای می بر می‏شمارد عبارتند از : آگاه سازی از اسرار هستی که از دیده ادراک آدمی بخصوص هشیاران پنهان است. عطای کامرانی و عمر دراز ، بدنامی که در مکتب رندی عین نام است. شجاعت بخشی ، خوش سازی مشام خرد ، شادابی و طراوت ، برائت از عیب ، دیدن جلوه‏های یار ، بخشش حکمت ، بی نیازی ، پادشاهی در عین گدایی و فقر ، نصرت و کامیابی وپرداختن دل ازغم.
 از آن جا که حافظ مشرب سُکری دارد ، مستی شرط طی طریق است ؛ یعنی مستی و بی‏خبری است که آدمی را به بارگاه‏ انس راهبر می‏شود ، از دید او انسان باید خراب باده و جام گردد تا چون شیری بیشه سوز  دام گرگ پیر روزگار را بردَرد.

حافظ بر این عقیده است که عرصه روزگار ، عرصه رستخیر است و آدمی برای دست یافتن به آسایش از صدمات غم و اندوه نیازمند  مستی و از خود بیخودی است. فریب جهان قصه روشنی است که بر سر هر بازاری هست و انسان نمی‏داند که شب آبستن چگونه حوادثی است ؛ پس باید دم را غنیمت شمرد و از شادی آمیخته به زهر روزگار گلی چید.
 احساسات و عواطف و هیجانات ساقی نامه حافظ بسیار قوی و پرنیروست. در همان ابتدای خطاب به ساقی ، جَولان لگام گسیخته احساس و عاطفه و شور و حال را مشاهده می‏کنیم. شعر حافظ از سرچشمه پهن و گسترده آست و در میانه و پایان نیز همان گستردگی را حفظ می‏کند و گویی طبع

حافظ نسبت به ابن فارض از تراوش و جوشش قوی‏تری برخوردار آست

بررسی تطبیقی خمریه و ساقی نامه
زبان هر دو شاعر پاک و زلال از هرگونه ابهام و کهنگی و پیچیدگی است. زبان آنان زبان روزگار خویش است. واژه‏ها خوش تراش ، موسیقی دل نشین و ساختار جمله ها متناسب است. ترکیبات نو و پرمغز است و تناسب و سلامت لفظ و معنی در همان ابیات آغازین جلب توجه می‏کند. به عبارتی بهتر لفظ و ترکیب و تعبیر به اقتضای نگاه و اندیشه نو است.
 از نظر ادبی هر دو منظومه تصویری هستند و از صور خیال و آرایه‏های لفظی و معنایی به تناسب استفاده کرده‏اند به گونه‏ای که تصویرها و ایماژها تأثیر و انتقال و توصیف را غنی و قوی ساخته اند.
 فکر و اندیشه دو سراینده عرفانی است. هر دو سکری مشرب‏اند و اهل طرب و دشمن اندوه و غم.

ابن فارض جسورانه و بی پرده خود را مست باده الهی می‏داند و حافظ با نظر به شیوه ایهامی‏اش بهرمند از می محبت است زیرا از راز و رمزمی بخوبی با خبر است ، سخنان و توصیفش خبر از تجربه‏ای دیر آهنگ دارد. و هر دو بر این عقیده‏اند که در این بدنامی حیات باید مست باده محبت شد و لحظات عمر را دریافت.

حافظ و ابن فارض بی‏باکانه بر روزگار و ناملایمات دهر می‏تازند و رفتار آن را با مردان آزاده به تمسخر می‏گیرند. دنیا در دید آنان ناستوده و یغماگر است که خوان شادمانی را برمی‏چیند و از می شادی بخش محبت جز ته‏مانده‏ای باقی نمی‏گذارد و جان‏های سرد را از آتش عشق دورتر و دورتر می‏سازد. حاکی از این اندیشه‏اند ابیات زیر :
 بـده تا روم بر فلک شـیر گـیر              به هم برزنم دام ایـن گرگ پیر          بیت21
 وَلَم یُبقِ مِنها الدَّهرُ غَیرَ حَشاشَهٍ               کَاَنَّ خِفَاها فِی صُدُورِ النُّهی کَتمُ              بیت 4

در هر دو شعر به تناسب موضوع که باده الهی و محبت لم یزلی است ، یاد و نام صوفیان و عارفان حق مذکور است ، حافظ به بدیهه و آشکار و ابن فارض با زبانی کنایی به نام و یاد و اندیشه عارفان اشاره می‏کند :
رهی زن که صوفی به حالت رود             به هستی وصلش حوالت رود  بیت 51
هـَنیئاً لِاَهلِ الدَّیـرِ کَم سَکَروا بـِها              وَ ما شَرِبُوا مِنها وَلَکنَّهمَ هَمّوُا  بیت 34

در شعر زیر از ابن فارض منظور از (رکب) و (ملسوع) سالک طریق و صوفی صافی است :
 وَلَو اَنَّ رَکبَاً یَمَّمُوا تُربَ اَرضـِها  وَ فِی الرَّکبِ مَلسوعٌ لِما ضَرَّهُ السَّمُ بیت 15

نزدیکی و شباهت اندیشه و وحدت مضمون و معنی اصلی شعر هر دو سراینده پدیدار است و اگر حافظ را متأثر از ابن فارض بدانیم بیراهه نرفته‏ایم. برای نمونه مضمون زیر از ابن فارض عیناً در شعر حافظ ذکر گردیده است :

ابن فارض در شگفت کاریهای می محبت چنین می‏سراید :

وَلَو عَبِقَت فِی الشَّرقِ اَنفاسُ طِیبِها              وَ فِی الغَربِ مَزکُومٌ لَعادَلَهُ الشَّمُّ  بیت 12
در دید ابن فارض باده محبت شفابخش است طوری که اگر بوی آن باده در شرق عالم پراکنده شود  در غرب عالم شامه از دست رفته زکام گرفته را به او باز می‏گرداند. این مضمون هرچند آمیخته به اغراق می‏نماید امّا از نظر عرفانی حقیقت است. در عالم عرفان شرق محل وزش رایحة محبت لم یزلی است و غرب ،عالم بشری و محل استتار انوار ربوبی است. مزکوم همان محرومی است که برودت هوای نفس و کثافت طبیعت بشری مشام ذوق و ادراک را از ربوده است. هر آینه سرعت روایح باده الهی می‏تواند مشام او را گشاده کند و دیگر بار روایح لم یزلی را حس کند. چنان که « انی لِاَجِدُ نفس الرحمن مِن جانب الیمن » 11

حافظ نیز این اندیشه و شگفتی را به تأثر از ابن فارض چنین می‏سراید :
بده تا بخوری در آتش کنم                      مشام خرد تا ابد خوش کنم         بیت 23

ابن فارض از دیگر شگفت کاریهای باده الهی مهذب الاخلاق بودن آن بیان می‏دارد و می‏گوید :
تُهَذّبَ اَخلاقَ النَدامی فَیَهتَدی               بِها الطَّریقِ العَزمِ مَن لالَهُ العَزمُ  بیت 18

حافظ نیز چنین می‏گوید :
 میم ده که تا گردم از عیب پاک  بر آرم به عشرت سری زین مغاک        بیت 25

از ویژگی‏های دیگر باده در نظر ابن فارض شادی بخشی آن است. از دید او تنها خطور یاد باده حقیقت غمها را از خواطر می‏زداید و سلطان شادمانی در سراپرده دل جای می‏گیرد :
 وان خطرت یوما علی خاطر امریء                اقامت به الافراح و ارتحل الهم  بیت 7
 فَـما سَکنَت وَالهَـمَّ یَومَاً بِمَوضعٍ                   کَذلِکَ لَم یَسکُن مَعَ النَّغَمِ الغَمُّ  بیت 31

حافظ نیز بدین ویژگی چنین اشارت دارد :
 بده ساقی آن می که شادی دهـــد  به پاکی او دل گواهـی دهــد  بیت24

هر دو سراینده بر این باورند که مغنّی و پرده‏های او تأثیر باده محبت را چند برابر می‏کند :

ودُونَکَها فی اَلحانِ و استَجلها بِــهِ            علی نَغَم الالحان فَهِیَ بِها غُنمُ            بیت 37
 فَــما سَـکَنَت والهَمَّ یَوماً بِــمَوضعٍ                کذلِکَ لَم یَسکُن مَعَ النَغَمِ الغَمُّ          بیت 38

و حافظ می‏گوید :

مــغنی کجـایی به گلبــانگ رود              به‏یادآورآن خسروانی سرود             بیت 32
 مــغنی بــزن آن نــو آیین سرود               بـگو با حـریفان به آواز رود               بیت 43
 مــغنی نوای طــرب ســاز کـن                  به قول و غزل قصه آغـاز کن           بیت 45
 مــغنی مــلولم دو تــایی بــزن                به یکتایـی او که تـایـی بـزن            بیت 54

ابن فارض در وصف باده می‏گوید : مُقعدی که یارای برخاستن ندارد می محبت به آن نیروی برخاستن و شور حرکت می‏بخشد. در شعر حافظ نیز با این مضمون روبرو می‏گردیم با این تفاوت که خطاب حافظ به مغنی است و بی تردید ضرب آهنگ‏های مغنی در تشحیذ و برانگیختن آدمی بسیار ملموس‏تر از سرکشیدن جام می است. زمین گیری حافظ از غم است ، غمی که عالم بر کاسة عمر آدمی می‏ریزد. خط عمودی توصیفات و تصاویر ابن فارض چون بر خط کش توصیف عقلی ترسیم می‏گردد از توصیفات ملموس‏تر و عینی‏تر خالی است. البته حافظ بارها و بارها بدین خاصیت می بخصوص غم زدایی آن اشاره دارد و آن را به عنوان یک قانون غیر قابل تغییر در دیوان غزلیات خود به خواننده اعلام می‏کند.12 ابن فارض این ویژگی می را با جمله شرطی زیبایی بیان می‏کند.
و لَوقَرّبُوا مِن حانها مُقعَداً مَشی  و یَنطِقُ مِن ذِکری مَذاقَتِها البُکمُ  بیت11

جامی در شرح خود مقعد را چنین معرفی می‏کند :  « کسی که غم دنیا دارد و از هستی چشم نپوشیده است. تربیت پیر و مرشد می‏تواند او را به رفتار آورد تا گام بر سر دنیا و آخرت نهد و با
« خطوتین و قد وصل » به پیشگاه وصال درآید.»13
حافظ این ویژگی را به نوای مغنّی نسبت می‏دهد :
 که بار غمم بر زمین دوخت پای            به ضرب اصولم برآور ز جای14             بیت46
 از دیگر اوصافی که ابن فارض برای می ذکر می‏کند آن است که ننوشیدن باده محبت بر خلاف باده انگوری گناه است. اگر یاد باده بر خاطر اهالی سرزمینی درآید آنان را مست خواهد کرد و این مستی نه گناه است و نه عیب و عار :
 وَ اِن ذُکِرَت فی الحَیِّ اَصبَحَ اَهلُهُ                 نشاوی ، ولا عارٌ عَلَیهِم و لااِثــمٌ     بیت5
 و قالوا شَرِبتَ الاِثـمَ کلاّ و اِنـّها  شَرِبتُ الّتی فِی تُرکِها عِندِیَ الاثمُ بیت33

حافظ نیز طالب بدنامی و ننگ است و این اندیشه بی تردید حکایت از ملامتی بودن حافظ دارد. زیرا بدنامی در نزد ملالتی عین نام است. او در غزلیاتش بارها عشق خود را نسبت به بدنامی بازگو می‏کند.
 به مـن  ده که بدنام خواهم شدن  خراب می و جام خواهم شدن  بیت19

شواهدی که به عنوان وجوه تشابه از دو سراینده نامی ذکر گردید ، حکایت از این دارد که حافظ به احتمال قوی در سرودن ساقی نامه خود بی توجه به شعر ابن فارض نبوده است همچنان که بی توجه به خمریات و ساقی نامه‏های فارسی نبوده است. ابن فارض در عین حال جسورانه‏تر سخن می‏گوید و زندگی واقعی را از آن مستان باده می می‏داند و هشیاران را برکنار از زندگی واقعی به حساب می‏آورد و چنین داد سخن سر می‏دهد :
 فَلا عَیشَ فی الدُنیا لِمَن عاشَ صاحِیا                و مَن لَم یَمُت شُکراً بِها ، فاتَهُ الحَزمُ  بیت39

از دیگر وجوه مشترک حافظ  و ابن فارض اشاره به اندیشه ، آداب و اعتقادات کهن و رسم و اندیشه صوفیانه است :
حافظ گوید :
 به مـــن  ده که در کیش رندان مست              چه آتش پرست و چه دنیا پرست بیت17
 دگــر رنـد مـن آتشـی مـی‏زنــد                      نـدانم چـراغ کـه بـر می‏کند     بیت56
 که تـا وجــد را کـارسـازی کنـم                     به رقص آیم و خرقه بــازی کنم بیت33

ابن فارض گوید :
 وَ اِن ذُکــِرَت فی الحَـیِّ  اَصــبَحَ  اَهلُهُ                   نَشاوی ، ولا عـارٌ عَلًیهِم ولا اِثـمٌ بیت 5
 و لَـَو رَسَمَ الرّاقی حُرُوفَ اسمِها عَـلَی                    جَبینِ مُصابِ جُنَّ اَبــرَأهُ  الرَّسمُ بیت16

همان طور که در شرح و تفصیل و نقد خمریه ابن فارض گفته شد ، تمام سخن ابن فارض در شرح اوصاف باده است و از مسائل فرعی و حاشیه‏ای در خمریه او خبری نیست هرچه هست وصف می است و شگفت کاریهای آن. امّا در ساقی نامه حافظ ، مسائل فرعی و حاشیه‏ای که ارتباطشان با باده کمی دور می‏نماید ، زیاد است مثل مدح ممدوح که حدود هفت بیت از کل پنجاه و هشت بیت (هشت درصد) ساقی نامه را به خود اختصاص داده است.
از جمله :
 خـدیو زمیـن پادشـاه زمـان                    مـه بـرج دولت شه کامران
 که تمکین اورنگ شاهی ازوست         تن آسایش مرغ و ماهی ازوست      ابیات35/36

حافظ در ساقی نامه خود از تعلق روح به عالم روحانی سخن می‏گوید امّا ابن فارض چنین اشاره‏ای ندارد.
 چو شد بــاغ روحانیان مسکنم   در این جا چـرا تـخته بنـد تنـم  بیت26

تمام  مضامین ابیات دو سروده مشترک و در یک سطح بیان نیستند ، بخصوص حافظ بر خصوصیتی از باده اشاره دارد که ابن فارض از آن چشم پوشیده است و آن ویژگی یکی از مبانی اختلاف سُکریان و صحویان است و آن آگاه شدن نوشندة باده محبت از اسرار آفرینش و وصول به کشف و شهود مغیبات است. حافظ از آن جا که اهل شکر و مستی است آن را بیان داشته و با تکرار ، بر وجود این ویژگی می تأکید بخشیده است :
بـده تا بگـویـم بـه آواز نــی                            که جمشید کی بود و کاووس کی
بـده سـاقی آن مـی کزو جام جم                   زنـد لاف بینـایـی اندر عدم
به من ده که گـردم به تأیید جـام                    چو جـم آگه از سِـرّ عالم تمام
من آنم که چون جام گیرم به دست                 ببینم در آن آینـه هـر چه هست
به مستی تـوان دُرّ اسـرار سـفت                   که در بیخـودی راز نتوان نهفـت
ابیات 2 / 7 / 8 / 28 / 30
البته این ویژگی می در غزلیات حافظ نیز به کرات ذکر گردیده است.
 سرایندگان هر دو منظومه سر عتاب با روزگار دارند امّا در عتاب و تازش آن دو اختلاف هست . ابن فارض در تازش به روزگار شیوه احتیاط پیش می‏گیرد و ابیات اندکی را به آن اختصاص می‏دهد ولی حافظ جسورانه‏تر و متنوع‏تر و به تکرار این عمل را انجام می‏دهد.
 تمامی خطاب حافظ با ساقی و مغنی است. در حالی ک ابن فارض خطابی به ساقی ندارد و تنها یک مورد به گونه‏ای استعاری از انگشت ساقی یاد می‏کند که گرداننده شراب خورشید وش در جام بدر منیر آسمان است. این اشاره بسیار تصویری و ایماژی است که در عین زیبایی گواهی است بر آسمانی بودن شراب معرفت. زیرا ابزار تخیل آن تمامی آسمانی است چون خورشید ، ماه ، ستاره و هلال ؛ آن جا که می‏گوید :
 لَها البَدرِ کأسٌ و هِیَ شَمسٌ یُدیرُها              هــِلالٌ و کَم یبدو اِذا مُــزِجَت نَجمُ            بیت 2

ابن فارض بادة عشق را ازلی و سائقه آفرینش الهی می‏خواند که یادآور حدیث « کنز مخفی » است در حالی که این اشاره با چنین صراحتی در ساقی نامه حافظ نیست.
 تَقَـدَّمَ کـُلَّ الکائِنـاتِ حَــدیثُها                  قَدیماً ولا شکلُ هُناکَ ولا رَسمُ  بیت24

در خمریه  ابن فارض به اصطلاحات فلسفی و اندیشه‏های حکمت آمیز بسیاری بر می‏خوریم به عبارتی شاعر از اصطلاحات فلسفی و اندیشه‏های کلامی کمک می‏گیرد تا قدیمی بودن عشق و بادة معرفت را به تأیید خواننده یا شنونده برساند در حالی که  حافظ در ساقی نامه از این اصطلاحات نظری بهره نمی‏گیرد.
برای نمونه می‏توان ابیات زیر را نقل کرد :
 و قامَت بِها الاشیـاءُ ثُـمَّ لِحِکمهٍ                بِها احتَجَبَت عَن کُلّ مَن لا لَهُ فَهمُ          بیت25
 و هامَت بها رُوحی بِحَیثُ تمازُجَاً            اِتّحاداً و لا جِـرمٌ تَـخَلَّلَهُ جـِرمُ                     بیت26

ابن فارض شناخت و توصیف باده محبت را تنها از آن خود می‏داند و با تفاخری شاعرانه و عالمانه خود را شایسته توصیف آن می‏خواند :
 یَقُولونَ لِی صِفها و اَنتَ بِوَصفِها                  خَبیرٌ اَجَل عِندی بِاَوصافِها عِـلمُ           بیت21
ازبیت فوق چنین بر می‏آید که :
ابن فارض خمریه مزبور را به سفارش دیگری سروده است و دیگر آن که ابن فارض اولین کسی است که باده را در معنای رمزی بر مذاق اهل دل سروده است و پیش از او اگر خمریه‏ای بوده‏ است فقط وصف باده انگوری بوده‏است ،همچون خمریه‏های ابونواس ، ابن‏معتز و ... . امّا حافظ چنین ادعایی ندارد. حافظ با تمام وجود آماده سر کشیدن بادة عشق است و هر لحظه ساقی را طلب می‏کند تا او را به مستی برساند ، امّا ابن فارض توصیه‏ای به سرکشیدن بادة عشق ندارد و از آن به نگاهی بسنده می‏کند. در هیچ بیتی از ابیات ابن فارض ، مخاطب دعوت به خوردن باده نمی‏شود بلکه تنها آشنا ساختن شامه را به رایحه باده کافی می‏داند ، و این خود تفاوتی اساسی بین مسلک عشق با دیگر مسلکهاست. برخی عشق را از دور می‏پسندند و برخی یکی شدن و فنای در عشق را توصیه می‏کنند.
 بادة محبت  ابن فارض و رایحه خوش و تلالوی درخشان آن خواهنده را به سوی خود هدایت می‏کند و در این توصیف ابن فارض از صورت‏های خیال مدد می‏جوید. امّا در شعر حافظ از این خصیصه باده خبری نیست در عوض حافظ راهنمایی و رهنمونی باده عشق را به سالکان طریق در کشف و شهود ذکر می‏کند.
وَلَولا شَذَاها مَا اهــتَدَیتُ لِحــانِها           وَلَولا سَناها ما تَصَوَّرها الوهمُ   بیت3
وَلَو خُضِبَت مِن کَأسِها کَفُّ لامِسٍ        لَما ضَلَّ فِی لَیلٍ و فی یَده النَّجمُ  بیت13

از این قرار است ابیات 2 / 18 / 31 از خمریه ابن فارض.
 ابن فارض در آغاز خود را مست باده معرفی می‏کند و آنچه را که از این مستی به کف آورده ، به صورت گزارش یکنواخت به مخاطب ارائه می‏دهد. در حالی که حافظ از ساقی طلب باده می‏کند و قرینه‏ای و نشانی در سرمستی حافظ نیست و با توجه به ویژگی‏هایی که حافظ برای باده محبت نقل می‏کند و کاربردی که جملات امری در معانی ثانوی دارند ، می‏توان یقین کرد که حافظ از باده معرفت بهره‏مند شده است که چنین در قالب جملات امری مخاطب را به شوق وا‏می‏دارد. امّا آنچه هست کلام او صراحت کلام ابن فارض را در این خصوص ندارد.
 ابن فارض به صراحت و با استفاده از ابزارهای متنوع خیال آسمانی بودن باده خود را ابراز می‏دارد امّا آن گونه که از سبک حافظ انتظار می‏رود ، صراحت و روشنی در این خصوص وجود ندارد ولی صفاتی که حافظ بر می‏شمرد ، صفاتی است که آن باده را از باده انگوری امتیاز می‏دهد ، امتیازی با چاشنی ایهام‏های لطیف.
 در ساقی نامه حافظ تلمیح به شخصیت‏های اساطیری ایران به خصوص خسرو ، کاووس و جمشید به چشم می‏خورد و همین اسامی چیستی باده معرفت را دو سویه می‏سازد همچنین برخی از وقایع و شخصیت‏های تاریخی را نیز در شعر حافظ می‏بینیم در حالی که خمریه ابن فارض از این خصیصه تهی است. در ساقی نامه حافظ مژده بیت اشاره و تلمیح به موضوع یاد شده داریم و این خود با توجه به تعداد ابیات ساقی نامه قابل توجه است. علی الخصوص تلمیحات یاد شده به توصیف دقیق‏تر باده و تأثیر و جایگاه آدمی در روزگار کمک بسیار می‏کنند.
 همان منزل است این جهان خراب           که دیده است ایـوان افـراسیاب 
   بیت10
 کجـارای پیـران لشکر کشش                کجا شیده آن ترک خنجر کشش       بیت11
همان مرحله است این بیابان دور          که گم شد درولشکر سلم و تور        بیت13
به جـای سـکندر بمان سال‏ها              به دانا دلـی کشف کن حال‏ها           بیت40
هدف از تکرار این ابزار تأکید و تفهیم است. تکرار ضرب آهنگی است که بر جان و روح اثر می‏گذارد و به همین خاطر در شعر حافظ تکرار بیت و واژه و ترکیب و موضوع به چشم می‏خورد امّا در شعر ابن فارض چنین تکراری وجود ندارد.
از این قرار است :
 بیا ساقی آن می که عکسش زجام              به کیخسرو و جم فرستد پیـام       بیت3
 بیا ساقی آن می که عکسش زجام              به کیخسرو و جم فرستد پیـام         بیت3
بده سـاقی آن مـی کزو جـام جـم                  زند لاف بینـایی انـدر عـدم             بیت7

هارمونی و تناسب و انسجام ابیات خمریه ابن فارض به اقتضای طبیعت قصیده بیشتر از ساقی نامه حافظ است ؛ تمام سخن ابن فارض از می و شگفت کاریهای آن است ولی کلام حافظ تمامی ارتباط مستقیم با می ندارد. حافظ چون مستان پراکنده گفته است و از هر دَری دُری سفته است. نا گفته نماند ذکر پراکنده از سبو ، صبوحی ، ساقی ، جام ، مغنّی ، عُدر روزگار و ... از ویژگی‏های خمریات و ساقی نامه است ولی در کل چرخش ابیات و مضامین بر حول محور باده در شعر ابن فارض ، چرخشی موزیکال و هماهنگ است.

پای نوشت‏ها و مآخذ

1 ـ فرهنگ اصطلاحات ادبی ، سیما داد ، چاپ دوم ، تهران ، انتشارات مروارید ، 1375 ، ص185 .
2 ـ تاریخ ادبیات عرب ، تألیف ج.م.عبدالجلیل ، ترجمه آذرتاش آذرنوش ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، 1363 ، ص 113 .
3 ـ تاریخ ادبیات زبان عربی ، تألیف حناء الفاخوری ، ترجمه عبدالمحمد آیتی ، چاپ چهارم ، انتشارات توس ، 1378 ، ص 296 .
4 ـ مطلع شعر رودکی ( مادر می را بکرد باید قربان بچه او را گرفت و کرد به زندان) ر.ک : اشعار رودکی ، به کوشش خلیل خطیب رهبر ، چاپ پنجم ، انتشارات صفی علیشاه ، 1369 ، ص 27 .
5 ـ تذکره میخانه ، تألیف ملا عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی ، تصحیح احمد گلچین معانی ، چاپ پنجم، انتشارات اقبال ، 1367 ، ص 10 ـ 11 .
6 ـ تاریخ ادبیات عرب ، تألیف ج.م.عبدالجلیل ، ص 198 .
7 ـ متن برگرفته از : شرح دیوان ابن فارض ، شیخ حسن البورینی و عبدالغنی النابلی ، دارالتراث بیروت ، مصر ، صص 174 ـ 196 .
8 ـمتن برگرفته از : دیوان حافظ ، به تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی ، چاپ چهارم ، انتشارات زوار ، 1362 .
9 ـ حافظ نامه ، تألیف بهادالدین خرمشاهی ، چاپ پنجم ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1373 ، جلد اول ، ص 345 ـ 346 .
10 ـ جیمز جویس ایرلندی می‏گوید : شناخت ما از زیبایی بر اساس سه مشخصه استوار است : هماهنگی ، انسجام و ویژگی . هماهنگی (هارمونی) نسبت و نیز رابطه‏های موجود میان اجزا می‏باشد که در ارتباط با انسجام  کل اثر هنری عملی اساسی است. انسجام (همگرایی) یعنی داشتن وحدت ترکیبی و ضروریات. مشخصه (ویژگی) :هر اثر زیبا ویژگی‏های خاص خود را داراست و قابل تشبیه به فرآورده‏های تولید جمعی نیست ؛ ویژگی یعنی داشتن چیستی یا همان  « آن » در ادب فارسی. [ گفتاری در باب هنر (زیبایی شناسی) ، عبدالحسینی فرزاد ، مجله رشد ادب فارسی ، شماره 28 ، بهار 71 ، صفحات 16 ـ 20 ]
11 ـ جایی نیز به جنبه عرفانی بیت اشاره دارد. ر.ک : لوامع و لوایح ، عبدالرحمن جامی ، چاپ اول ، انتشارات فرهنگ ایران زمین ، 1360 ، صص 159 ـ 160 .
12 ـ چو نقش غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کرده‏ایم و مداوا مقرر است [ دیوان حافظ ، تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی ، ص 28 ]
13 ـ  ر.ک : لوامع و لوایح ، ص 158 .
14 ـ  اصول را حکما از نبض فراگرفته‏اند و آن را ضرب القدیم  نام نهاده‏اند. اصل در موسیقی آن است که نطق و ضرب و زمان موافق باشد و زمان آن میان دو ضرب واقع شود و دریافتن مقدار زمان که  « بین الضربین » است و نگاه داشتن قانون آن امری است ذاتی و حیاتی و جبلی. اصول همان رِنگ اصولی است که بسیار مفصل بوده است. امّا امروز فقط قسمتی از آن در شور باقی است. سعدی گوید :
    به دوستی تو که ز دست تو ضربت شمشیر چنان موافق طبع افتدم که ضرب اصول
[ ر.ک : تاریخ موسیقی ایران ، تألیف حسن مشحون ، چاپ اول ، چاپخانه فرح ، 1373 ، جلد اول ، ص 342 ـ 343  /  369 ـ 370 .
15 ـ  تکرار اسامی اساطیری  کیخسرو و جمشید حاوی نکتة ظریفی در ارتباط با باده و شراب است و آن این که جمشید کاشف باده و جام است و کیخسرو دارندة جام و انسان آرمانی حماسه است. کیخسرو همان است که پیش از فرا رسیدن اجل معهود ، مرگ را در آغوش گرفت و روزگار و عالم فانی را به صاحبانش سپرد و در عوض به جامی دست یافت که حقایق نهان از دسترس عوام را به روشنی می‏نمود. کیخسرو و جمشید از شاهان اساطیر ملی ایران هستند که حافظ از میان دیگر شاهان اساطیری به آنها تعلق خاطر داشته است.

نظرات 2 + ارسال نظر
زیتون (تغذیه اعصاب وروان شناسی) پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:47 http://zatun1000.persianblog.ir

سلام وتشکرازراهنمائی اتان من شعراستادراازسبزانلاین کپی پیست کردم واشکالات شعری اش رامتوجه شدم ولی نتوانستم اصلاح کنم یغنی مشخص است وزن وقافیه اشکال دارداما به متن اصلی دسترسی نداشتم اصلاح کنم

باسلام . شعر راتصحیح می کنم ومی فرستم . هرطورخواستید عمل کنید.

زیتون (تغذیه اعصاب وروان شناسی) پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:33 http://zatun1000.persianblog.ir

باتشکراززحماتتون
لینکش دادم

باسلام .تشکر فراوان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد