شعرونثر سعدی

 

 

 شعرونثر سعدی  

 

بسیار گفته اند و شنیده ایم که سعدی، بهترین عاشقانه سرای غزل پارسی است و حافظ، بهترین عارفانه سرای  این سرزمین. من اصولاً با این تقسیم بندی موافق نیستم و احساس می کنم آنچه بزرگان اهل نقد و نقادی را به این  سمت برده و به این نتیجه گیری رسانده، کاربرد نمادهای فراوان در غزل حافظ و بیان نسبتاً مستقیم اشعار سعدی بوده است.  

 البته، می توان گفت سعدی در تمام غزلهایش، با نگاهی عارفانه به اطراف می نگریسته است وقتی هم ذهن شاعر برای ما شفاف نباشد - که قطعاً نیست- نمی توانیم به استعاره مند بودن شعر او پی ببریم.
اما آنچه مسلم است، سعدی در تغزل خویش بسیار عمیق تر از آن چیزی است که در سنت ادبی ما به عاشقان نسبت داده می شده است. برای مثال، این دو بیت را با هم مقایسه کنید:
نظامی در گفتگوی مشهور و کم نظیر «خسرو و فرهاد» از قول فرهاد، مرگ را با پایان عشق معرفی می کند:
بگفتا: دل زمهرش کی کنی پاک
بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک
اما سعدی را حال و روز دگر است که می گوید:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به صبح روز قیامت که سر زخاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
به خواب عافیت آن دم به بوی موی تو باشم
اما از این گذشته، ادبیات عاشقانه سعدی در تمام طول حکومت شعر عراقی بر شعر فارسی یک استثناست.بسیار از «سهل ممتنع» بودن شعر سعدی شنیده اید، اما من معتقدم او به گونه ای پنهان در نقاط متعددی، از تفکری شبه کودکانه بهره می گیرد و از تکنیک دشوار «تجاهل» در شعر کاملاً جدی خود استفاده می کند. این پدیده، آن زمان پررنگتر می شود که رابطه جملات وی نیز به کمک این اتفاق می آیند:
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلا نرسیده
این تکنیک در این بیت آن قدر به وضوح به چشم می خورد که در دو بیت به آن اشاره می کند:
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
از سوی دیگر، برخورد استثنایی و هنجارگریز سعدی با بسیاری از صنایع بدیع شعر فارسی در کنار این برخوردهای ساده و دلنشین با زبان، کار سعدی را پیچیده تر از آن می کند که در نگاه اول به نظر می رسد. در این میان، مهمترین نفش را «تشبیه» ایفا می کند.در تقسیمات سنتی «تشبیه»، بالاترین مرحله آن این همانی «مشبه» و «مشبه به» نام گرفته است.
اما سعدی به وضوح این سقف را می شکند و از این هم بالاتر می رود:
به زیورها بیارایند وقتی خوب رویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
حافظ با بهره بردن از همین تجربه است که حدود صد سال بعد در بیتی شاهکار می سراید:
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویت
که باشد مه که بنماید زطاق آسمان ابر
ویا:
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابر
وولی هر گاه هم که سعدی ناچار به همین سقف قناعت می کند، معمولاً با دلنوازترین و نوآورترین تشبیه ها روبروییم.
بیتهایی ماندگار و زبانزد از سعدی با بهره گیری از این روش سروده شده اند:
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
در این جا، ارتباط معشوق مهجور و جان انسان در همان سقف این همانی باقی مانده است، اما شاعر اجازه نداده است که شعرش در جایگاه یک شعر معمولی تجلی یابد و برای بالاتر رفتن، مقدمات لازم را تدارک دیده است.
اما مهمترین اتفاق در شعر سعدی و در بهره بردن از این تکنیک، حضور اسلوب معادله های توانا و بدیع است:
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
از آشنایی بی بدیل سعدی با واژه آرایی در این بیت که بگذریم، با ارتباطی شگفت روبه روییم. وقتی در انتهای مصرع نخست توقف می کنیم، از خود می پرسیم: «مگر چه خبری آمده که جراحت جدایی را خراب تر کرده است؟» اما وقتی به مصرع دوم می رسیم، می فهمیم که محتوای خبر اهمیتی نداشته و این ذات خبر است که این بلا را بر سر راوی آورده است.
در این میان، نباید از کنار ترکیب مؤثر و استثنایی «خیال آب روشن» به سادگی گذشت. «خیال» به ذات چندان روشن نیست، اما با زمینه سازی سعدی به راحتی به فعل کاملاً شفاف «نمایی» می رسد.
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق در پوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
تو صاحب منصبی جانا، به مسکینان نیندیشی
تو خواب آلوده ای، بر چشم بیداران نبخشایی
این دو بیت واقعاً با مصاریع زوج خود با بهترینهای هزار سال شعر پارسی پهلو می زنند.
پیش از سعدی هیچ جا به خاطر ندارم آفتاب از جام و حور از جامه پیدا باشد. همچنین، بدیع است کسی این گونه بیداری را به سخره گرفته باشد.
اما این ادای دین مختصر به آستان حضرت سعدی را با نگاه به بیتی، به پایان می برم که چند ماهی است ذهنم را عجیب درگیر خود کرده است. به عقیده من این بیت هم به گونه ای زیرکانه و بسیار جذاب از همین اسلوب معادله سازی سعدی بهره گرفته است.
با این تفاوت که اجزای متفاوتی از جملات هر دو مصرع به گونه ای زیرکانه با قرینه معنوی حذف شده اند و حداکثر سخن، در حداقل کلمات گفته شده است. آن بیت را حتماً شنیده اید:
سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
این مؤلفه ها تنها گوشه ای از دلایلی است که سبب شده غزل امروز هم را متأثر از سعدی بدانند و نگاهی تطبیقی می تواند این حضور را به عینه نشان دهد.

محمدرضا شالبافان
روزنامه قدس
   

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:45 http://parande-man.blogsky.com/

سلام دوست گرامی

بهره ی بسیاری از این مقاله بردم و اما منظور این مصرع را متوجه نشدم
تو خواب آلوده ای ، بر چشم بیداران نبخشایی

باعث افتخار من است که مطلب وبلاگم را در پیوندهای روزانه قرار می دهید.

پدرم هم با سلام ، عید غدیر را خدمت شما تبریک می گویند.
موفق و سلامت باشید
در پناه حق

باسلام . دقت شما درمطالب قابل توجه است . منظور عدم پاسخ معشوق به چشمان مشتاق عاشقان است . موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد