754 «لا یفوز بالجنّة إلّا من حسنت سریرته و خلصت نیّته»
ببهشت نمىرسد مگر کسى که
نیکو نهاد و پاک نیّت باشد
کسى را که پاکیزه باشد نهاد
ورا حسن نیّت خدا نیز داد،
بود جاى او بىشک اندر بهشت
نه کس بدرود غیر تخمى که کشت
755 «لا تقوم حلاوة اللّذة بمرارة الأفات»
شیرینى لذّت بتلخى آفات نمىارزد
به شیرینی لذت ای کامیاب
منه پاى بیرون ز راه صواب
که شیرینى لذّت دنیوى،
نیرزد بناکامى اخروى
=
756 «لا یدرک أحد ما یرید من الأخرة إلا بترک ما یشتهى من الدّنیا»
هیچکس بدانچه در آخرت دوست دارد نمىرسد، مگر آنکه آنچه
را در این دنیا مورد پسند او است واگذارد
نخواهى رسیدن بمقصود خویش
تو در آن سراى، اى پسندیده کیش
مگر آنچه محبوب باشد تو را،
ز دنیا کنى بهر عقبى رها
==
گردآوری : م.الف رائر
757 «لا خیر فى قلب لا یخشع و عین لا تدمع و علم لا ینفع»
در دلى که طاعت نباشد و چشمى
که نگرید و دانشى که سودى ندهد، خیرى نیست
چو چشمى نگرید براه خدا،
دل سخت و عارى ز نور صفا،
دگر دانشى کاندر آن سود نیست،
بگو بهره و خیر این هر سه چیست
758 «لا غنى مع سوء تدبیر»
با سوء تدبیر توانگرى وجود نخواهد داشت
نباشد چو تدبیر و عقل معاش
بجائى نخواهد رسیدن تلاش
، توانگر نخواهى شدن هیچگه
بعزّ قناعت نیابى چو ره
==
759 «لا فقر مع حسن تدبیر»
با حسن تدبیر نادارى در میان نخواهد بود
ترا حسن تدبیر باشد اگر،
چه غم باشدت اى برادر دگر
توانگر شوى گر تو باشى فقیر
برو دست درماندگان را بگیر
=
760 «لا تتکلّم بکلّ ما تعلم فکفى بذلک جهلا»
آنچه را مىدانى مگو زیرا براى نادانى همین بس است.
مگوى آنچه خوانىّ و دانى تمام
بدانش پژوهى تو کن اهتمام
که باشد بجهل تو این خود گواه
مبادا شود کارت از آن تباه
=
761 «لا تستحى من اعطاء القلیل فانّ الحرمان اقلّ منه»
از بخشیدن چیز اندک شرم مدار زیرا نا امید کردن
از آن کمتر است
مکن شرم، عطاى تو گر کم بود
که گل را طراوت ز شبنم بود
، بود اندک از هیچ بهتر بسى
خجل نیست از بخشش خود کسى
=
762 «لا یستحقّ اسم الکرم الّا من بدء بنواله قبل سؤاله»
جز آن کس که پیش از خواهش بخشش کند، کسى
شایسته نام کرم نیست
نباشد سزاوار نام کرم
جز آن کس که در بذل بسیار و کم
، ببخشد بمحتاج پیش از سؤال
، نباشد برش خوار چیزى، چو مال
==
گردآوری : م.الف زائر
763 «لا تردّن السّائل و ان اسرف»
سائل را مران اگر چه اندازه نگه ندارد
مران از در خویشتن سائلى
ور اسراف ورزد، مگو باطلى
گر او را دهى چیزى اى نیک خو،
نباشد به از قیمت آبرو
==
764 «لا تذکر الموتى بسوء فکفى بذلک اثما»
مردگان را ببدى یاد مکن زیرا براى گناه
همین بس است
بزشتى مکن یاد از آن که مرد
که او خوب و بد همره خویش برد
همینت کفایت کند بر گناه
بغیبت مکن نامهات را سیاه
==
765 «لا تفرحنّ بسقطة غیرک فانّک لا تدرى
ما یحدث بک الزّمان»
از در افتادن و لغزش کسى شادمان مشو، زیرا
نمىدانى که روزگار براى خودت چه پیش مىآورد
ز افتادن کس مشو شادمان
چه دانى که فردا چه زاید زمان
نباشد بتر کس ز بد خواه خلق
بترس اى بد اندیش از آه خلق
==
گردآوری: م .الف زائر
766 «لا تسىء الخطاب فیسوءک نکیر الجواب»
کسى را ببدى خطاب مکن زیرا جواب زشت
تو را ناپسند خواهد آمد
بزشتى مکن هیچکس را خطاب
کزو زشت خواهى شنیدن جواب
نخواهى تو گر رنجه انگشت خویش،
مزن بر سر هیچکس مشت خویش
=
767 «لا ترغب فیما یفنى و خذ من الفناء للبقاء»
چیزى را که نابودى پذیرد مخواه و از دنیاى فانى
براى سراى باقى توشه برگیر
بچیزى که فانى است کمتر گراى
شود آماده از بهر دیگر سراى
تو زاد سفر را فراهم نماى
ز فانى بگیر و بباقى فزاى
768 «لا تستکثرنّ الکثیر من نوالک فانّک اکثر منه»
بخشش زیاد خود را بزرگ مشمار، زیرا
خود از آن بزرگترى
عطاى تو بسیار باشد اگر،
بچشم حقارت تو در آن نگر
تو والاترى از عطاى عظیم
برو قدر خود را بدان اى کریم
=
گردآوری : م.الف زائر
فصل نوزدهم کلماتى که با «ما، م» آغاز مى شوند
769 «ما اقبح البخل مع الإکثار»
بخل در حال توانگرى خیلى زشت است
توانگر چو امساک ورزد خطا است
بغایت نکوهیده و نابجا است
ورا بذل و بخشش پسندیده تر
قناعت به درویش زیبنده تر
770 «ما اقبح العقوبة مع الاعتذار»
وقتى گناهکار پوزش مىطلبد
گنهکار چون پوزش آرد بکار،
ز کردار خود باشد او شرمسار،
چه زشت است کیفر کشیدن از او
بود عفو او قیمت آبرو
==
771 «ما ابعد الخیر ممّن همته بطنه و فرجه»
کسى که همّتش در سیر کردن شکمش و
آرام ساختن شهوتش باشد خیلى از خیر بدور است
ترا همّت ار شهوت و خوردن است
نه این زندگانى به از مردن است
، چه دور است خیر از تو اى چارپا
چو مردى چه دارى که ماند بجا
==
772 «ما احسن بالإنسان ان یقنع بالقلیل
و یجود بالجزیل»
چقدر خوب است که انسان به کم
بسازد و زیاد ببخشد
خوش آن کاو بسازد به کم در جهان
بود از قناعت بسى شادمان
ببذل و به بخشش گشاید چو دست،
بمحتاج و مسکین دهد هر چه هست
773 «ما أمن عذاب اللّه من لم یامن النّاس شرّه»
کسى که مردم از شرّش مصون نباشند از
عذاب خدا ایمن نیست
نباشد مصون از عذاب خداى،
هر آن کس که شیطان شدش رهنماى
کسى نیست ایمن از آزار او
سر بار مردم بود بار او
774 «ما کذب عاقل و لا زنى مؤمن»
هیچ عاقلى دروغ نمىگوید و هیچ
مؤمنى زنا نمىکند
نگردد خردمند گرد دروغ
چراغ دروغ است بس بىفروغ
نه مؤمن زنا میکند اى رفیق
نه این است آئین اهل طریق
==
775 «ما شاع الذّکر بمثل البذل»
هیچ چیزى مانند بخشش انسان
را بلند آوازه نمى کند
چو خواهى که نام تو گردد بلند،
بهر جا شوى شهره و ارجمند،
در این ره چو بخشش ترا یار نیست
خنک آنکه جز بخششش کار نیست
=
776 «ما حصل الاجر بمثل الصّبر»
هیچ چیزى مانند صبر تحصیل اجر نمى کند
چو خواهى باجر فراوان رسى
بدین آرزو کى تو آسان رسى
بهین شیوه صبر و تحمّل بود
بهر کار نیکو، تأمّل بود
===
777 «ما اذلّ النّفس کالحرص و
لا شان العرض کالبخل»
هیچ چیزى مانند طمع انسان را خوار نمى کند
و مانندامساک و بخل به آبرو صدمه نمىزند
کند نفس امّاره را آز، خوار
بتر نیست از آن در این رهگذار
نه چون بخل چیزى برد آبرو
مبادا کسى را چنین خلق و خو
===
778 «ما ادرک المجد من فاته الجدّ»
کسى که از سعى و کوشش باز ایستد
به بزرگى نرسد
چو خواهى رسیدن بعزّ و شرف
ترا درّ مقصود آید بکف،
میاساى از کار و کوشش دمى
که سعى است سرمایه آدمى
==
779 «ما عقل من طال امله»
کسى که آرزویش دراز باشد
خردمند نیست
کسى را که باشد دراز آرزو،
نباشد خردمند و فرزانه او
چو بر آرزو تکیه کردن خطا است
عمل برترین رهبر و رهنما است
780 «ما عقل من عدا طوره»
کسى که از مرز خودش تجاوز کند
خردمند نیست
چو از مرز خود پاى بیرون نهى
قدم بر سر نار گلگون نهى
، ترا از خرد هیچ سرمایه نیست
که عاقل بغفلت بدین پایه نیست
===