مشاعره 252


مشاعره 252

نقش لب تو ازرشکر وپسته بسته اند

زلف ورخت زنسترن ولاله بسته اند

اوحدی مراغه ای 

=

در آن گلشن که دارد جلوه ی طاووس  هرزاغی

همان بهترکه زیربال وپرباشد سربلبل 

صائب تبریزی 

=

لب عیسی صفتش مرده به دم زنده کند

گرپرد باپرجان جانب کیوان رسدش 

مولوی 

=

شبنمبه آفتاب رسید ازفتادگی 

بنکرکه ازکجابه کجامی توان شدن

صائب 

=

نقش ونگارکعبه نه مقصود شوق ماست

نقشی بلند ترزده ایم آن نگار  کو ؟

هوشنگ ابتهاج- سایه 

=

وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم 

 که درطریقت ماکافری ست رنجیدن

حافظ

=

نقطه هائی که دراین دایره گرد آمده اند

همه حیرت زده ی گوشه ی این پرگارند

صائب 

=

در آن مبین توکه شوراست  آ ب دیده ی عاشق 

که پرورش جزازاین آب نیست مهرگیارا

امیرخسرو دهلوی 

=

آن کس که زشهر آشنائی است 

داند که متاع ما کجائی است 

عبیدزاکانی 

=

توانگرا درزحمت به روی درویشان 

مبند ,  ورتو به بندی خدای بگشاید

سعدی 


=

گردآوری : م.الف زائر




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد