مشاعره 240
آن غنچه نشکفته که پرورده من بود
بشکفت عنانش به کف خاروخس افتاد
کلانتری (پیروز)
=
دامن حسنش بود ازدامن گل پاکتر
دست گلچین هوس دوراست ازدامان او
کریم تمکین
=
وفابه وعده نکرازهزاریک آری
هزاروعده خوبان یکی وفانکند
فرخ خراسانی
=
دامن خویش زخون مژه گلشن کردم
ازفراق تو چه گل هاکه به دامن کردم
میرمشتاق اصفهانی
=
معلما سخن از عشق گو که مرغ دلم
طفیل سوره ی یوسف بخواند قران را
بیدل کرمانشاهی
=
آن فتنه که چون جلوه مهتاب تنی داشت
نازک ترازاندیشه یمن پیرهنی داشت
نیازکرمانی
=
تن نردبان جان بلند آشیان بود
بربام چرخ باید ازاین نردبان گذشت
کاظم رجوی
=
تنورلاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت وگل به جوش آمد
حافظ
=
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته رادل می شود خون تالبی خندان کند
صائب
=
دامن دوست به دست آر وزدشمن بگسل
مردیزد ان شود وفارغ گذرازاهرمنان
حافظ
=
گردآوری: م. الف زائر