مشاعره 236
تن خو به قفس دارد جان زاده پرواز است
آن ماهی تنگ آب وین ماهی دریائی ست
محمدعلی بهمنی
=
تندخویان رانباشد جزکدورت حاصلی
نیست درکف غیرخاک ازتندی خود بادرا
واعظ قزوینی
=
آن صید تیرخورده ازباغ رفته ام
کزخون نوشته ام به چمن یادگارخویش
عمادخراسانی
=
شب مهتاب به یاد رخ همچون قمرت
دررصدخانه ی دل محوتماشای مهیم
عبدالعلی ادیب
=
معتقد گردم و پابند زحسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
عمادخراسانی
=
داستان عشق رابازیگران دیگر شدند
حالیا این قصه راشیرین توئی فرهاد من
محمدقهرمان
=
نعمتی کز حسن داری ازپی شکرانه اش
بانگاه لطفق مارانیز انعامی بده
احمدنیکونژاد (فاضل )
=
هرچه تعمیرکنم دل , کندش عشق خراب
خودبفرمادگر آبادکنم یانکنم
وصال شیرازی
=
معراج من است این که چو منصور برآیم
باقول اناالحق به سردار دگر هیچ
صحبت لاری
=
هرچه جز دوست گزیدیم ندامت هاداشت
تاتو اندرز چه گیری زپشیمانی ما
خانم زرین تاج خضرائی
=
گردآوری : م الف زائر