مشاعره 225
دیشب به سرزلفش گفتم دل من اینجاست؟
گفتاهمه شب اینجا جمعند پریشان ها
مفتون
=
آنسان که می خواهد دلت بامن بگو ,آری
من دوست دارم حرف دل رابرزبان ای دوست
محمدعلی بهمنی
=
ترک هواست کشتی دریای معرفت
عارف به ذات شو نه به دلق قلندری
سعدی
=
یارمن یارکسی گشته ودلدارکسی
چه شدی گرنشدی یارکسی یارکسی
سحاب اصفهانی
=
یارنسازد به ما ,کاش گذاریم باز
ماغم اورابه او ,اودل مارابه ما
شاهپورتهرانی
=
آن سرو که گویند به بالای توماند
هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
سعدی
=
دیشب که پا به چشم ترما گذاشتی
پاچون حباب برسردریاگذاشتی
حالت
=
یارهگذرمورچگان است به گلبرگ
یابرسمن تازه بنفشه بدمیدست
امیر معزی
=
تسلی دل خود می دهم به ملک محبت
گهی به دانه اشکی گهی به شعله ی آهی
فروغی بسطامی
=
یاری اندرکس نمی بینیم یاران راچه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران راچه شد؟
حافظ
=
گردآوری: م.الف زائر