مشاعره 210


مشاعره 210
باچنین زلف و رخش بادانظربازی حرام
هرکه روی یاسمین وجعدسنبل بایدش
حافظ
=
شب که سروقامت او شمع این کاشانه بود
تاسحرگه برگزیزان پرپروانه بود
صائب
=
دوش وقت سحر ازغصه نجاتم دادند
واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
حافظ
=
دولت عشق وجنون آسان نمی آید به دست
کام بخشی بین که هم آن وهم این داریم ما
نواب صفا
=
آن دم که کارگاه ازل گرم خلق بود
بستند برولای علی تاروپودما
ناشناس
=
آن دیده که بامهربه سویم نگران بود
دیدم که نهانی نظرش بادگران بود
سیمین بهبهانی
=
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسیدخداراکه به پروانه کیست ؟
حافظ
=
تانهادی گنج رازعشق خوددرخاک ما
قد سیان راملتمس  تشریف انسان گشتن است
هوشنگ ابتهاج
=
تانهادیم سراندرقدم پیرمغان
پای برفرق جم وافسر دارازده ایم
هماشیرازی
=
مشاطه رازطره ی او دست کوته است
جعدبنفشه رانزندباغبان گرد
شاهی سبزواری
=

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد