کتاب هزارگوهر . کلمات گهربارمولاعلی ع - ازشماره 301 تا ...



301 «ایّاک و النّفاق فإنّ ذا الوجهین لا یکون وجیها عند اللّه»

 منافق مباش زیرا آدم دو رو نزد خدا آبروئى ندارد


    مگرد اى پسر هیچ گرد نفاق

    برو تا توانى براه وفاق

 نباشد بتر کس ز شخص دو رو

‏ ندارد بنزد خدا آبرو


==

302 «ایّاک و الملق، فانّ الملق لیس من خلائق الأیمان»

 از چاپلوسى بپرهیز زیرا تملّق شیوه

مردم با ایمان نیست


    ترا باید از چاپلوسى حذر

    مکن تا توانى از این ره،

 کس ار پیرو راه ایمان بود

 گذر از این خصلت بد گریزان بود


= =

303 «ایّاک و الغدر فانّه اقبح الخیانة

و انّ الغدور لمهان عند اللّه»


پیمان شکن مباش که آن از بدترین خیانتها است

 و پیمان شکن بخاطر بی وفائیش

نزد خدا خوار است
  

 ز پیمان شکستن، بتر کار نیست

    چو غدار، پیش خدا خوار نیست‏

 میندیش مکر و مشو بیوفا

نخواهى تو گر، قهر و خشم خدا
==

==

304 «ایّاک و الجور فانّ الله لا یریح الجائر رائحة الجنّة»

ستمکار مباش زیرا خداوند بوى بهشت را

بمشام ستمکار نمى‏ رساند


    بیا تا توانى ستمگر مباش

    تو تخم بدى را بهر سو مپاش‏

 خدا کى گذارد نسیم بهشت،

رسد بر مشام ستمکار زشت‏

==

305 «ایّاک و الشّک فانّه یفسد الدّین و یبطل الیقین»

از شکّ بپرهیز، زیرا دین را تباه و یقین را نابود مى‏سازد


    حذر باید از شکّ و تردید راى

    که فاسد کند دینت اى پارساى‏

 یقین ترا نیز زایل کند

صحیح ترا نیز باطل کند
=


306 «ایّاک و المجاهرة بالفجور فانّه من اشدّ الماثم»


آشکارا گناه مکن زیرا آن از سخت‏ترین گناهان است.


    مگرد آشکارا بگرد گنه

    کز آن روزگار تو گردد سیه

 بتر نیست ز ان هیچ جرم دگر

‏ ترا دورى از آن پسندیده‏ تر

==

307«ایّاک و مصاحبة اهل الفسوق فانّ الرّاضى بفعل قوم کالدّاخل معهم»


 با گنهکاران همنشینى مکن زیرا هر کس از کار گروهى

راضى باشد مانند کسى است

 که داخل آن گروه است.



   مشو همدم اهل فسق و فجور

    چو گردى، شوى از ره راست دور
 

چو باشى به اعمال قومى رضا،

شریکى، کنند ار بد و ناسزا

==

308 «ایّاک ان تذکر من الکلام مضحکا و ان حکیته عن غیرک»


سخنان خنده آور مگو اگر چه از قول دیگرى نقل کنى.


    به بیهوده مشکن تو قدر سخن

    بیندیش و میگوى، یا دم مزن‏
 ز مضحک مبادا حکایت کنى‏

 و گر خود نگویى روایت کنى‏

==

309 «ایّاک و الإصرار فانّه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم»

 در ارتکاب گناه اصرار مورزید زیرا اصرار در گناه از

 بزرگترین گناهان و بالاترین جرائم است.


    ز اصرار در جرم اندیشه کن

    بیا طاعت و بندگى پیشه کن‏


که اصرار اندر گنه اى جسور

،
 بود بدترین جرم و فسق و فجور

==

310 «ایّاک ان تسى‏ء الظّنّ فانّ سوء الظّنّ

 یفسد العبادة و یعظّم الوزر»


 
بد گمان مباش زیرا بدگمانى عبادت را تباه مى‏سازد

 و گناه را بزرگ میکند.

    نباشد بتر ز آدم بد گمان

    که از بد گمان کس ندارد امان


 کند بد گمانى عبادت تباه

‏ فزاید بمیزان جرم و گناه‏

==

311 «ایّاک و المنّ بالمعروف فانّ الامتنان یکدّر الاحسان»

 بخاطر نیکى بر کسى منّت مگذار زیرا منّت

گذاشتن نیکى را تباه میکند.


    به نیکى، نمى‏باش منّت گذار

    که با دست خود مى‏برى اجر کار

 ز منّت شود کار نیکو خراب

 چنان کاب ناگه نماند سراب‏

==

312 «ایّاک و مصاحبة الأشرار فانّهم

یمنّون علیک بالسّلامة»


با بدان همدم مباش زیرا چون از دستشان

 آسوده باشى بر تو منّت مى‏گذارند.


    ز اشرار پیوسته کن احتراز

    مبادت بدین قوم هرگز نیاز


که چون باشى ایمن ز آزارشان

،
 گذارند منّت بدین کارشان‏


==

313 «ایّاک و الغیبة فإنّها تمقتک الى النّاس»

 از غیبت گریزان باش زیرا مردم را

بدشمنى با تو برمى‏انگیزد.


    بغیبت میازار جان کسى

    که دشمن شود با تو مردم بسى‏

 کسانى که غایب ز پیش تواند

،
 چرا جمله آماج نیش تواند

==

314 «ایّاک و مصادقة الأحمق فانّه یرید ان ینفعک فیضرّک»

 از دوستى با ابله بپرهیز زیرا او مى ‏خواهد بتو

سود برساند ولى ضرر مى‏زند.


    مکن همنشینى تو با ابلهان

    مبادا تو را تیره گردد روان‏

 چو باشد پى سودت آن بیخرد، ز نادانى آنگه ضررها زند

=

315 «ایّاک و الغضب فاوّله جنون و اخره ندم»

 از خشم دورى گزین که آغازش دیوانگى

و فرجامش پشیمانى است.
    بود اوّل خشم بى‏شک جنون
    نگردد بگرد غضب جز زبون‏

 پشیمانى آرد سرانجام کار چو آن میوه تلخ آرد ببار

==


316 «ایّاک و معاشرة مبتغى عیوب النّاس فانّهم

لم یسلم مصاحبهم منهم»

با جویندگان عیوب مردم دوستى مکن زیرا

همنشین این اشخاص از شرّشان ایمن نیست


    چو کس در پى عیب مردم بود،

    از او دور شو، کاو چو کژدم بود

 
سلامت نماند از او یار اوچه زشت است کالاى بازار او


==

317 «ایّاک و حبّ الدّنیا فانّها رأس کل خطیئة و معدن کلّ بلیّة»


بدنیا دل مبند زیرا دنیا دوستى ریشه

و منشاء هر خطا و سرچشمه هر گرفتارى و بلا است


    چو باشى بدنیا بسى پاى بند،

    رسد بر تو از آن فراوان گزند
 بود ریشه هر گناه و بلا

،
 ز دل بستگى‏ها به دار فنا


==

318 «ایّاک و المکر فانّ المکر لخلق ذمیم»


 از مکر و خدعه بپرهیز، زیرا خوى زشتى است


    مکن خدعه را پیشه، اى حیله‏ گر

    بزشتى چنو نیست خوى دگر
ندانى سرانجام مکّار چیست‏

 ندانى بر او زار باید گریست‏


==

319 «ایّاک و معاشرة الأشرار فانّهم کالنّار مباشرتها تحرق»


 با بدان همنشینى مکن زیرا آنان مانند آتشند

که نزدیکى بدان سوزنده است.


    ز اشرار پیوسته دورى گزین

    مشو با بدان هیچگه همنشین‏


که چون سوى آتش روى پیشتر


،
بسوزد ترا شعله‏ اش بیشتر

==

320 «ایّاک و الهذر فمن کثرت کلامه کثرت اثامه»

 هرزه‏ گو مباش زیرا هر کس بیشتر بگوید
گناهانش هم بیشتر مى‏شود
 


  ترا باید از هرزه گوئى حذر

    مکن خسته خود را در این رهگذر

 کلام تو چون گردد از حدّ برون


،
 گناه تو ز آن نیز گردد فزون‏

==

321 «ایّاک و الثّقة بالأمال فانّها من شیم الحمقى»

 بر آرزوها تکیه مکن که این کار شیوه

ابلهان است


    مکن تکیه بر آرزوهاى خویش

    بیا جان من در عمل کوش بیش‏

 که آن شیوه شخص نادان بود رسیدن بدانها نه آسان بود

==


322 «باکروا فالبرکة فى المباکرة و شاوروا

فالنّجح فى المشاورة»


 
سحر خیز باشید که برکت در سحر خیزى است. و

در کارها مشورت کنید که رستگارى

در مشورت است

    سحر خیز، خواهد شدن کامیاب

    مخسبید تا سر زند آفتاب‏


نجات تو در امر شورى بود

 ترا ز آن چرا ترس و پروا بود

==

323 «بحسن العمل تجنى ثمرة العلم لا بحسن القول»
بار درخت دانش کردار نیک است نه گفتار نیک

    عمل میوه باغ دانش بود

    ترا باید این سو گرایش بود


نیاید بسامان ز گفتار، کار
 عمل باید اى مرد نیکو شعار

==

324 «بقدر علوّ الرّفعة یکون نکایة الوقعة»
 گزند حادثه باندازه بلندى رتبه است (هر چه

مسئولیت بیشتر باشد خطر زیادتر است)


    ترا گر بود رتبت ارجمند،
    فزونتر رسد بر تو رنج و گزند


 و گر باشد آسایشت آرزو،

 ز گمنامى آنرا تو کن جستجو

==

325 «برکة المال فى الصّدقة»

برکت مال در صدقه است.

    تو را صدقه اموال افزون کند

    گرفتارى از خانه بیرون کند

اگر باغبان فضله رز برد، از آن بیش انگور شیرین خورد

==

326 «بالإحسان یسترقّ الرّقاب. بالإفضال تستر العیوب»

 گردنها با نیکى ببند کشیده میشوند. بخشش

عیب‏ها را مى‏پوشد.


    باحسان توانى کشیدن ببند

    ز مخلوق، گردن تو اى هوشمند

 شود عیبهایت ببخشش نهان‏

 بمدحت گشایند مردم زبان‏

==

327 «بذل الوجه الى اللّئام الموت الأکبر»

 بزرگترین مرگ آبرو پیش ناکسان ریختن است.

    ترا آگه از موت اکبر کنم

    توانم اگر، دفع این شر کنم


 بر ناکسان، ریختن آبروى،
‏ بود بدترین مردن اى نیکخوى‏


===

328 «بالورع یتزکّى المؤمن»

مؤمن با پارسائى بتزکیه نفس

نایل مى‏گردد.


    بود مرد مؤمن اگر پارسا،

    کند حبّ دنیاى فانى رها

بتهذیب اخلاق نایل شود
، بایمان و اسلام، کامل شود

==

329 «بالجود یبتنى المجد و یجلب الحمد. بالإطماع تذلّ رقاب الرّجال»

بزرگوارى و جلب ستایش مردم به بخشندگى است. با

طمع گردن مردان به بند خوارى

کشیده مى‏شود
    بزرگى بجود و سخاوت بود

    ستایش سخا پیشه ‏گان را سزد

 ز حرص و طمع گردن آزمند،
 در آید بخوارىّ و خفّت به بند

==



330 «بالقناعة یکون العزّ»

 عزّت در قناعت است.


    چو خواهى ترا عزّت و آبروى

    نباشد هدر، همچنان آب جوى
، برو جان من با قناعت بساز‏ مشو هیچگه بنده حرص و آز

=

331 «برّ الرّجل ذوى رحمه صدقة»

نیکى نسبت بخویشاوندان

در شمار صدقه است


    چو پیوند خویشى رعایت کنى

    تو ارحام خود را کفایت کنى

، بهین صدقه را کرده باشى ادا، چنین است راه رضاى خدا

==

332 «بالإیمان یرتقى الى ذروة السّعادة و نهایة الحبور»


 با ایمان انسان به بلندترین پایه نیک بختى

و نهایت شادمانى مى‏رسد


    ز ایمان به اوج سعادت رسى
    بعزّ و بقدر و سیادت رسى

ز شادىّ کامل شوى بهره ‏ور‏ ز فرمان یزدان نپیچى تو سر

=

333 «بالتّعب الشّدید تدرک الدّرجات

 الرّفیعة و الرّاحة الدّائمة»

 با رنج شدید انسان بمراتب بالا و آسایش

همیشگى مى‏رسد


    بسعى فراوان و رنج و گزند

    زنى تکیه بر پایگاهى بلند
، به آسایش جاودانى رسى‏ به لذّت تو در زندگانى رسى‏

===


334 «بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقین. بالمعصیة

 توصّد النّار للغاوین»

با طاعت خدا بهشت بپرهیزکاران نزدیک مى‏ گردد. با

نافرمانى آتش دوزخ براى گمراهان

برافروخته مى‏شود

    کند طاعت حقّ، چو پرهیزکار،

    بهشت آید او را بقرب و جوار

 بدوزخ فروزان شود از گناه، بسى آتش از بهر گم کرده راه‏

==

335 «بقدر اللّذة یکون التّغصیص. بقدر السّرور یکون التّنغیص»

 دل تنگى باندازه لذّت است. دل شکستگى

باندازه شادمانى است


    بهر کار لذّت تو را بیش بود،

    سر انجام رنج و غمت را فزود

 چو باشى فراوان تو مسرور و شاد، ز آزردگى رفت خواهد بباد

==

336 «بفضل الرّسول یستدلّ على عقل المرسل»


 از فضل و دانش فرستاده بمیزان خرد

 فرستنده پى برده مى‏شود
    پیام آوران را سزد عقل و هوش

    نه هر گفته ‏اى را توان کرد گوش

 چو باشد فرستاده نادان و پست،‏ بعقل فرستنده آرد شکست‏
==

337 «بحسن النّیات تنجح المطالب»

 انسان با حسن نیّت به خواسته ‏هاى

خود مى‏رسد

    ترا چون بدل حسن نیّت بود،

    گرت پاک و نیکو سجیّت بود

 به آمال خود زود خواهى رسید
، سعادت بسوى تو خواهد دوید

=

338 «بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. بالفکر یتجلّى غیاهب الامور»


 آینده نگرى تو را از هلاکت ایمن دارد. با فکر تاریکى‏ هاى

امور روشن مى‏شود


    کنى چون نظر سوى پایان کار

    شوى از هلاک و خطر برکنار


، ز فکرت شود عقده کارها،
 ز هم باز و روشن شود تارها
==

339 «بعد الاحمق خیر من قربه و سکوته خیر من نطقه»

 دورى از احمق بهتر از نزدیکى به او است و

خاموشى وى به از سخن
گفتنش میباشد.


    ز احمق گریزان شدن بهتر است

    بقرب اندرش جمله شور و شر است
 سکوتش بود بهتر از نطق او‏ تو با وى مکن هیچگه گفتگو

==

340 «بالطّاعة یکون الفوز. بالمعصیة تکون الشّقاء»
 رستگارى در فرمانبردارى خدا است. نافرمانى

خدا مایه بدبختى است


    ترا رستگارى به طاعت بود

    غناى تو اندر قناعت بود

 تو را تیره بختى، بود از گناه‏ گنه روزگار تو سازد سیاه‏

==

341 «بالصّدقة تفسح الاجال»

 مرگ‏هاى ناگهانى با صدقه زائل مى‏شود

    تصدّق کند دفع و رفع بلا

    نباشى تو هرگز بدان مبتلا

شوى ایمن از مردن ناگهان‏
 چه خواهى تو بهتر ز امن و امان‏

==

342 «بالعفو تستنزل الرّحمة. بالعقل کمال النّفس»
 رحمت خدا با عفو و گذشت بر بنده فرود آید، کمال

نفس بعقل است


    چو گیرى ره عفو و اغماض پیش

    ترا رحمت حقّ رسد هر چه بیش

، ترا نفس کامل شود از خرد‏ خردمند کى در ره کج رود
==


343 «بکثرة التّواضع یستدلّ على تکامل

الشّرف. بکثرة التکبّر یکون التّلف»

 با فروتنى زیاد انسان بکمال شرف رهبرى
مى‏ شود. غرور بسیار موجب نابودى است


    تواضع شود چون ترا بیشتر

    براه شرافت روى پیشتر

، تو را چون تکبّر فزونتر شود،بنابودیت زود، منجر شود

==

344 «بالإحسان تملک القلوب. بالسّخاء تستر العیوب»

با نیکى بر دلها حکومت میکنى. با بخشش عیبها

 پوشیده مى‏شود

    چو احسان و نیکى بهر جا کنى،

    توانى حکومت به دلها کنى‏

 سخاوت کند عیبهایت نهان‏
 چه زیبنده ‏تر بهر انسان از آن‏
=
345 «بترک ما لا یعینک یتمّ لک العقل»
 با ترک آنچه برایت بکار نیاید عقل تو بکمال مى‏رسد

    به چیزى تو را گر نباشد نیاز،

    کنى کوته از آن اگر دست آز،
 شوى بهره ‏ور از کمال خردخدایت هر آن چیز خواهى دهد

= =

346 «بالعافیة توجد لذّة الحیوة»

 لذّت زندگى در تندرستى است

    چو خواهى تو از زندگانىّ خویش،

    برى بهره و کام خود هر چه بیش،


برو در سلامت تو آنرا بجوى‏

ببر تا توانى از این صحنه گوى‏

347 «بالبکاء من خشیة اللّه تمحص الذّنوب»

با گریستن از بیم خدا گناهان برطرف مى‏شود.

    چو از خوف ایزد تو گریان شوى

    بدرگاه او زار و نالان شوى،

، گناه تو بخشد خداى کریم‏ مکن معصیت بیشتر، اى اثیم‏

=

348 «بالتّوبة تکفّر الذّنوب»

 توبه گناهان را مى‏ پوشاند

    کند توبه ‏ات پاک از هر گنه

شود زایلت زنگ قلب سیه

 تو از رحمت حق مشو نا امید
 که مأیوس کافر شود اى سعید

==

349 «بلاء الرّجل فى طاعة الطّمع و الامل»

 گرفتارى انسان از پیروى آز و آرزو است


    تو را طاعت دیو منحوس آز،

    دگر آرزوهاى دور و دراز

 بدام بلا افکند عاقبت‏
، منغص کند مر تو را عافیت‏

350 «بقیّة السّیف انمى عددا و اکثر ولدا»

 باقى ماندگان از جنگ و جهاد تعداد اولادشان

رو بفزونى است (خدا بنسل آنان برکت مى‏دهد)


    چو از جنگ یابند خلقى نجات

    بر آنها شود بارورتر، حیات‏


، شود بیش هر روز تعدادشان

 بیفزاید ایزد به اولادشان‏
==

گردآوری : م. الف ز ائر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد