هزارگوهر - کلمات گهربارمولا علی ع..از251 تا300


251 «اِنَّ اَهلَ النّارِ کُلُّ کَفورِِ مَکورِِ»

براستى هر کافر حیله‏ گرى اهل دوزخ است


هر آن کافر دون حیلت شعار،



بتحقیق باشد ز اصحاب نار


بر او مکر او باز گردد همى‏


نیاساید اندر جهنّم دمى‏
=
252 «اِنَّ الفَقرَ مَذَلَّةُُ لِلنّفسِ مَدهَشَةُُ
 لِلعَقلِ جالِبِ لِلهُمومُ»


به راستى نادارى موجب خوارى انسان و سرگردانى

عقل و جلب غمها و اندوه‏ ها است



مذلّت بود فقر، بر آدمى

بود جالب و جاذب هر غمى

بحیرت فتد عقل مرد فقیر

‏ نباشد مر او را کسى دستگیر

==


253 «اِنَّ الأَتقیاءَ کُلُّ سَخىِِّ مُتَعَفِّفِِ مُحسِّنِِ»

 براستى که هر انسان بخشنده پاکدامن نیکوکارى، از

 پرهیزکاران است


    نکوکار پاک سخاوت شعار،

    نباشد بجز شخص پرهیزکار


 ز اکسیر تقوى و پاکى وجود

،
شود زرّ خالص مس هر وجود

==

254 «انّ اعجل العقوبة عقوبة البغى»

 براستى که زود رس‏ترین کیفرها جزاى

 ستمکارى است


    بتعجیل، چون کیفر ظلم نیست

    نکوهیده‏ تر از ستمکار کیست


در افتد بسر ظالم زشتکار

بر او لعنت از جانب کردگار
==

255 «انّ اهنأ النّاس عیشا من کان بما قسم اللّه له راضیا»

براستى گواراترین زندگى از آن کسى است

که بقسمت خدا راضى باشد



    گواراتر از عیش آن کس مجو

    که پاکیزه باشد و را خلق و خو


 بود راضى از قسم پروردگار


 نباشد مرا او را بجز شکر کار
=


256 «انّ اللّه سبحانه یحبّ المتعفّف الحیّى التّقى الرّاضى»

 براستى که خداوند پاک هر مؤمن پاکدامن با شرم

 پارسائى را که بقضاى الهى راضى باشد دوست دارد


    هر آن پاک با شرم پرهیزکار،

    که راضى بود او ز پروردگار،
 عزیز است نزد جهان آفرین‏

 بود او بجنّت به نیکان قرین‏

=

257 «انّ الحازم من لا یغترّ بالخدع»


 براستى دور اندیش کسى است که

فریب پذیر نباشد


    بود حازم آن کس ز روى یقین،


    که باشد بهر چیز او تیز بین‏


 
نگردد گرفتار دام فریب‏

نیفتد برون از طریق شکیب‏

==
258 «انّ کلام الحکیم اذا کان صوابا کان دوا و اذا کان خطاء کان داء»


 
براستى وقتى سخن شخص حکیم درست باشد، دوا

و شفا است و چون درست نباشد، درد است


    کلام حکیمان بود گر درست،

    بتحقیق آرامش جان تو است‏
 دوا باشد، امّا چو باشد خطا

،
 بتر نیست از آن ترا درد و داء

==


259 «انّ النّفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها»

براستى نفس آدمى گوهر گرانبهائى است. هر کس

حفظش کند، بلندش سازد و هر کس رهایش

 نماید، آنرا بیفکند
    بود نفس چون گوهرى پر بها


    نگه داردش کس چو از هر خطاء
بیفرازدش، ور رها سازدش

،
 بنابودى و خوارى اندازدش‏

260 «انّ انصح النّاس انصحهم لنفسه و اطوعهم لربّه»

 براستى پند دهنده‏ ترین مردم کسى است که بیشتر

 از همه نفس خودش را اندرز دهد و زیادتر از دیگران

فرمانبردار خدا باشد


    نباشد از آن پندگوتر کسى،

    که بر خود نصیحت کند او بسى‏


 بود پیرو امر پروردگار
 در این ره نباشد چنو، پایدار

==

261 «انّ قدر السّؤال اکثر من قیمة النّوال فلا تستکثروا ما

 اعطیتموه فانّه لن یوازى قدر السّؤال»


ارزش خواستن بیش از دادن است، پس آنچه را

مى‏ بخشید بزرگ مشمارید، زیرا با ارزش

خواستن برابر نیست


    برو بخشش خویش کوچک شمار

    ز منّت گذارى بدان، شرم دار


عطاى تو هر چند باشد عظیم،


 نباشد بقدر سؤال اى کریم‏

==


262 «انّ مثل الدّنیا و الأخرة کرجل له امراتان

 اذا رضى احداهما اسخط الأخرى»

براستى مثل دنیا و آخرت مانند مردى است

که دو زن دارد چون یکى را راضى کند، دیگرى

 بخشم آید


    کسى را که باشد بمنزل دو زن

    چو راضى نماید یکى زان دو تن،
، شود دیگرى زین سبب خشمگین

 بود کار دنیا و عقبى چنین‏

==

263 «انّ التّقوى عصمة لک فى حیاتک و زلفى لک بعد مماتک»


 براستى که پرهیزکارى در زمان حیاتت نگهبان تو است

و بعد از مرگت موجب نزدیکیت بخدا است
    نباشد ز تقوى پسندیده‏تر

    نه از پارسا مرد، بگزیده‏تر


 بود او نگهبانت اندر حیات

از آن است قرب تو بعد از ممات‏

=

264 «انّ أفضل النّاس من حلم عن قدرة و زهد

عن غنیة و انصف عن قوّة»

 براستى بالاتر از همه کسى است که وقت

توانائى بردبارى کند، و با وجود توانگرى از دنیا بگریزد، و

 با داشتن زور منصف باشد


    بقدرت، چو باشد کسى بردبار

    ز دنیا بود با غنى، برکنار،
، گراید بعدل و بانصاف و داد

،
 نباشد چنو بنده ‏اى نیک و راد

===

265 «انّک ان اقبلت على الدّنیا ادبرت»

 براستى اگر تو بسوى دنیا روى آورى، او از

تو روى بگرداند.
    بدنیاى فانى چو روى آورى،


    نباشد مر او را سر یاورى‏
کند برتوباکینه وقهر پشت

 
مکن رنجه، با آهنین پنجه مشت‏

==

266 «انّک ان ادبرت عن الدّنیا اقبلت»

 براستى اگر تو از دنیا رویگردان باشى، او بسوى

 تو روى آورد


    شوى رویگردان چو از این جهان

    بود کوششت در پى ترک آن
، شتابد بسوى تو دنیاى پست‏،

 دهد بر تو از نعمت او آنچه هست‏
=

267 «انّک مقوّم بادبک فزیّنه بالحلم»

 ارزش تو بادب تو است، پس آنرا بزیور حلم

 و بردبارى بیاراى



   ترا قدر و قیمت بود از ادب،


    ادب بى ‏نیازت کند از نسب‏


بیاراى آن را تو با زیب حلم‏


 که جانت شود روشن از نور علم‏

=


268 «انّک لن یغنى عنک بعد الموت الّا صالح

 عمل قدّمته فتزوّد من صالح العمل»

براستى پس از مرگ چیزى جز عمل خوبى که پیش

فرستاده ‏اى ترا بى‏نیاز نمى‏کند، لذا از عمل

صالح توشه بیندوز
    برو توشه برگیر از کار نیک

    که فردا خرند از تو کردار نیک‏


 چه سازد بمحشر تو را بى‏ نیاز
نباشد اگر نیکیت چاره ‏ساز

==

269 «انّک ان اطعت هواک اصمّک و اعماک و افسد منقلبک و ارداک»


براستى اگر پیرو هواى نفست باشى او تو را

کور و کر کند و بهلاکت رساند

و آخرتت را تباه سازد


    شوى بنده خواهش نفس اگر

    بتحقیق سازد تو را کور و کر
 

، تو را او بخاک هلاک افکندهمانت به عقبى سیه رو کند

270 «انّک ان اطعت الله سبحانه نجّاک و اصلح مثواک»


 براستى اگر خداى پاک را فرمان برى، ترا نجات دهد

 و جایگاهت را در آخرت پاکیزه سازد


    خداى جهان را چو طاعت کنى،

    عبادت بهر وقت و ساعت کنى،


 کند رستگارت بهر دو سراى‏


بجنّت کند بر تو پاکیزه جاى‏

=



271 «انّک ان تواضعت رفعک الله. انّک ان تکبّرت وضعک اللّه»

براستى اگر فروتن باشى خدا سر بلندت سازد

و اگر تکبّر کنى تو را فرو افکند و خوار دارد.


    گر افتادگى پیشه باشد تو را

    کند سرفراز جهانت خدا


 گرت نخوت و عجب باشد شعار،



خداى بزرگت کند خوار و زار


==

272 «انّک لست بسابق اجلک و لا بمرزوق ما لیس


لک فلما ذا تشقى نفسک یا شقى»


البتّه تو از اجلت پیش نمى‏افتى و بدانچه روزیت نیست

 نمى‏رسى، پس اى بیچاره چرا خودت

 را بدبخت میکنى



    نمانى، چو آید تو را پیش، مرگ

    نباشد تو را رزق، هر زاد و برگ‏


 بخود کارها را چو گیرى تو سخت،



 کنى خویش را عاقبت تیره بخت‏

=

273 «انّک ان سالمت اللّه سبحانه سلمت و فزت»

 براستى اگر با خداى پاک آشتى کنى سالم مى‏مانى

و رستگار مى‏شوى


    ترا باشد ار آشتى با خداى،

    نگردى تو از عهد و پیمان جداى،


 بفیض سلامت تو حائز شوى‏



 بدنیا و عقبى تو فائز شوى‏


==




274 «انّکم ان اغتررتم بالأمال تخرمتکم بوادر الآجال

و قد فاتتکم الأعمال»

 البتّه اگر شما فریفته آرزوها شوید اجلهاى ناگهانى

 شما را هلاک سازد و فرصت عمل از

دست شما بیرون شود


    فریبد شما را اگر آرزو،

    اجل همچنان گرگ درنده خو،


 دهد خرمن عمرتان را بباد


برد جمله اعمالتان را زیاد


=



275 «انّکم مؤاخذون باقوالکم فلا تقولوا الّا خیرا»


 البتّه شما در برابر گفته ‏هایتان مورد بازخواست

 قرار مى‏گیرید، پس جز خوب نگوئید.



    نباشد کس ایمن ز گفتار خویش

    نه از کار و کردار و رفتار خویش‏


ز گفتار بد او شود باز خواست‏


خنک آنکه جز خیر و نیکى نخواست‏


=



276 «انّکم الى اجراء ما اعطیتم اشدّ حاجة


من السّائل الى ما اخذ منکم»



 شما بپاداش چیزى که عطا مى‏کنید بیشتر نیازمندید

تا سائل بخود آن چیز


    کنى سائلى را چو حاجت روا،

    دهى هر چه خواهد براه خدا،


 نیازت بپاداش آن کار خیر،


 بود بیشتر ز آن که دادى بغیر


==



277 «انّکم ان ملّکتم شهواتکم نزت


بکم الى الاشر و الغوایة»


براستى اگر خواهشهاى نفس بر شما غالب

گردد، شما را بسوى کفران نعمت

 و گمراهى بکشاند


    چو در بند شهوت بود کس اسیر

    در افتد ز اوج نزاهت بزیر


سرانجام کارش بکفران کشد


بگمراهى، از کید شیطان کشد


==



278 «انّکم ان رضیتم بالقضاء طابت عیشتکم و فزتم بالغناء»


براستى اگر بقضاى الهى راضى باشید زندگانى

بر شما گوارا مى‏گردد و توانگر خواهید شد


    چو خشنود باشد کسى از قضا

    رضا باشد او بر رضاى خدا،


ء شود کامش از زندگانى روا


 توانگر شود گر بود بینوا


=



279 «انّکم الى اکتساب الأدب احوج منکم


الى اکتساب الذّهب و الفضّة»



براستى شما بکسب ادب و دانش بیشتر از

بدست آوردن طلا و نقره نیاز دارید



    تو را بیشتر باشد از سیم و زر


    به علم و ادب احتیاج اى پسر



 چو علم و ادب را نباشد زوال‏


 ولى تکیه نتوان نمودن بمال‏


==



280 «ایّاک و ادمان الشّبع فانّه یهیّج الاسقام و العلل»


 از همیشه سیر بودن بپرهیز زیرا آن موجب

 بیماریها و ناراحتى‏هاست.


    چو بسیار خوردن بود پیشه‏ ات

    نباشد بجز سیرى اندیشه‏ ات


، سرانجام افتى برنج و بدرد


، ز بیمار بودن شوى روى زرد


=



281 «ایّاک و کثرة الکلام فانّه یکثر الزّلل و یورث الملل»


 پرگوئى مکن زیرا پر گوئى لغزش‏ها را مى‏افزاید

و دلتنگى‏ها را باعث مى‏شود



    سخن گر چه باشد چو آب زلال


    ز پر گفتن و یاوه خیزد ملال‏


، به لغزش قرین است بسیار گوى‏


مر او را بود آبرو، آب جوى‏




282 «ایّاک و مصادقة الفاجر فانّه


یبیع مصادقة بالتّافه المختقر»



 با بد کار دوستى مکن زیرا او دوستش را

به اندک چیزى مى‏فروشد


    مشو یار بد کار اى هوشمند

    نخواهى گر افتادن اندر گزند


که بفروشدت او باندک بها


 کند بر تو در روز تنگى قفا


==




283 «ایّاک و ما یستهجن من الکلام فانّه یحبس


علیک اللّئام و ینفر عنک الکرام»


از زشتگوئى بپرهیز زیرا افراد پست را بتو نزدیک میکند

و بزرگان را از تو دور مى‏سازد.


    بود زشتگوئى تو را ننگ و عار

    کنند از تو آزاد مردان فرار


 لئیمان بگرد تو گردند گرد


بپرهیز جان من از این شگرد


==




284 «ایّاک و البطنة فمن لزمها کثرت اسقامه و فسدت احلامه»

زیاد مخور زیرا درد آدم پرخور بسیار و

خوابهایش پریشان است


    چو باشد ترا سیر خوردن شعار،

    شوى از سلامت بسى بر کنار


 پریشان شود خوابهایت تمام‏


 در افتى برنج و تعب و السّلام‏


==



285 «ایّاک و مصادقة الکذّاب فإنّه یقرّب


منک البعید و یبعّد منک القریب»



 با دروغگو دوستى مکن زیرا دور را بتو نزدیک

و نزدیک را بتو دور نشان مى‏دهد



    مبادا شود کاذبت یار و دوست

    که با خوى بد برکند از تو پوست‏


کند بر تو نزدیک او راه دور


 کند دور نزدیک، آن بى‏شعور

==




286 «ایّاک و صحبة من الهاک و اغراک


فانّه یخذلک و یوبقک»



 با کسى که ترا ببازى مى‏گیرد و مى‏فریبد همنشینى

مکن زیرا تو را بخوارى و هلاکت مى‏ کشاند



    چو خواند تو را کس ببازیگرى،


    همه کارها گیرد او سرسرى،



 کشاند تو را او بخاک هلاک‏



 از او باش اى بیخبر بیمناک‏


=

287 «ایّاک ان تسلف المعصیة و تسوّف


بالتّوبة فتعظم لک العقوبة»



 گناه را پیش مفرست و توبه را پس مینداز تا

کیفر گناه بر تو گران آید


    مبادا فرستى گنه را تو پیش


    برى توبه را نیز از یاد خویش‏


 شود بر تو سنگین جزاى گناه‏


 بروز قیامت شوى رو سیاه‏


==

288 «ایّاک ان ترضى عن نفسک فیکثر السّاخط علیک»


 خود پسند مباش زیرا عدّه زیادى نسبت

بتو خشمگین میشوند.



    مبادا شوى هیچگه خود پسند

    که از خود پسندى در افتى به بند


شود خشمگین بر تو خلق زیاد


 همه دوستانت برندت زیاد


==


289 «ایّاک و مصادقة البخیل فانّه یقعد


عنک احوج ما تکون الیه»



 از دوستى با بخیل بپرهیز زیرا وقتى نهایت احتیاج

را باو دارى از تو کنار مى‏کشد

    بپرهیز از دوستىّ بخیل

    و گر خواهى از من برادر دلیل


 چو باشى باو هر چه محتاج‏تر،


، گریزان شود از تو آن بد گهر


==



290 «ایّاک ان تعتمد على اللّئیم


فانّه یخذل من اعتمد علیه»



به نا کس اعتماد مکن زیرا کسى را که باو تکیه

کند خوار مى‏سازد


==

    کجا تکیه کردن بدو نان سزاست


    ز نا کس بجز زشت و بد برنخاست‏


، چو بر او تو روزى کنى اعتماد،



 کند خوارت آن ناکس بد نهاد


==


291 «ایّاک و النّمیمة فانّها تزرع الضّغینة


و تبعّد عن اللّه و النّاس»



سخن چینى مکن، زیرا آن کار تخم کینه را

در دلها مى‏کارد و انسان را از خدا و خلق دور میکند



    سخن چین بدل تخم کین کاردت

    ز هر کس که خواهد بخشم آردت‏


کند دشمن خلقت آن نابکار


 تو را دور سازد ز پروردگار


===




292 «ایّاک و الفرقة فانّ الشّاذّ من النّاس للشّیطان»

از جمعیّت جدا مباش زیرا شخص تنها مانده

در معرض خطر شیطان است

    ز جمعیّت حقّ چو گشتى جدا،


    نباشى تو از دام شیطان رها



 چو دست خدا با جماعت بود،

چه بیم ار ترا نى شجاعت بود

293 «ایّاک و المکر فانّ المکر لخلق ذمیم»

 از مکر بپرهیز زیرا خوى زشتى است.

    تو مکر و خدیعت میاور بکار


    ز ناراستى جان من شرم دار




 میندیش بد تا نبینى تو بد


که جز کشته خویش کس ندرود



==


294 «ایّاک و العجل فانّه مقرون بالعثار»

 از شتاب بپرهیز زیرا آن به لغزش نزدیک است

    بود کار شیطان ملعون شتاب

    منه گام اندر ره ناصواب‏

 شتابت کند کار یکسر خراب‏


ترا در نظر آب آید سراب‏


==

295 «ایّاک و الاعجاب و حبّ الاطراء فانّ


ذلک من اوثق فرص الشّیطان»


 از خودپسندى و تمایل بستایش زیاد بپرهیز، زیرا

این از استوارترین فرصتهاى شیطان است



    ترا خود پسندى سزاوار نیست


    بتر ز آن بدنیا دگر کار نیست‏


ستایش کند گمرهت هر چه بیش‏



 تو در راه شیطان منه گام خویش‏


=



296 «ایّاک و مستهجن الکلام فانّه یوغّر القلوب»


 از سخن زشت بپرهیز، زیرا دلها را به کینه مى‏آورد


    بزشتى میالاى هرگز دهان

    به بیهوده گفتن تو مگشا زبان


 کز آن آتش کینه روشن شود


‏ ترا خلق بسیار دشمن شود

297 «ایّاک و مذموم اللّجاج فانّه یثیر الحروب»


از زشتى ستیزه بپرهیز، زیرا فروزنده

آتش جنگ‏ها است



    برو تا توانى لجاجت مکن

    تو در آنچه گوئى سماجت مکن‏


 کز آن آتش جنگ روشن شود


 تو را دوست یکباره دشمن شود


===





298 «ایّاک و البغى فانّه یعجّل الصّرعة و یحلّ بالعامل به العبر»



ستم مکن زیرا ستم در افتادن را نزدیک میکند

و ظالم را مورد عبرت دیگران قرار مى‏ دهد


    نخواهى شد ار عبرت اى باخرد،

    ترا دورى از ظلم و عدوان سزد


 بود کوته عمر ستمکار دون‏


نپائیده دیرى، شود سرنگون‏


=



299 «ایّاک و الظّلم فانّه اکبر المعاصى و انّ الظّالم


لمعاقب یوم القیامة بظلمه»


ستمکار مباش زیرا ظلم از بزرگترین گناهان است

و ظالم روز رستاخیز نزد خدا مورد بازخواست

 قرار مى‏ گیرد


    گناهى بزرگ است ظلم و ستم

    گریزان شود از آن، نبینى تو غم


 ستمکار بد گوهر بیحیا،


‏ سزا دید خواهد بروز جزا

300 «ایّاک ان تعجب بنفسک فیظهر علیک النّقص و الشّنأن»



 خود پسند مباش که آن نقص و عیب ترا آشکار سازد

و دشمنى ‏ها را نسبت بتو برانگیزد


    نباشد کسى بدتر از خودپسند

    که او نیست اندر امان از گزند


 هویدا شود عیب آن خودستا


بود دشمن جمله خلق خدا


==

گردآوری : م .الف زائر


=


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد