مولاعلی قسیم الناروالجنه




تقسیم کننده بهشت و جهنم کیست؟


فضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال کرد یابن رسول الله به چه دلیل على بن ابیطالب (علیه السلام ) قسیم الجنه و النار تقسیم کننده بهشت و جهنم شده است ؟حضرت فرمودند: به سبب اینکه محبت به آن حضرت عین ایمان است و عداوت با او کفر است و تحقیقا بهشت فقط براى اهل ایمان آفریده شده است و جهنم صرفا براى اهل کفر؛ بدین علت قسمت کننده بهشت و جهنم است و کسى داخل بهشت نمى شود الا با محبت او و کسى داخل در جهنم نشود الا کسانى که دشمنى با آن حضرت را داشته باشند.مفضل عرض کرد: اى پسر رسول خدا: بنابراین انبیاء و اوصیاى آنان هم على (علیه السلام ) را دوست داشته اند و دشمنانش را مبغوض ‍ مى داشته اند؟!فقال نعم . قلت : فکیف ذلک ؟!امام فرمود: آرى ، مفضل عرض کرد: چگونه است آن مطلب ؟!حضرت فرمود: آیا ندانسته اى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در روز خیبر فرمود: هر آینه حتما من پرچم و لواى جنگ را فردا به مردى مى سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. و او از میدان کار زار بر نمى گردد مگر اینکه خداوند بدست او فتح و ظفر را نصیب خواهد نمود. عرض کرد: بلى ، امام فرمود: آیا ندانسته اى که چون یک پرنده بریان براى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آوردند آن حضرت به خداوند عرض کرد: بار پروردگارا! محبوب ترین مخلوقات خود را بیاور تا او با من از این پرنده بخورد و مقصود از احب خلق اله على (علیه السلام ) بود.
عرض کرد: بلى ، امام فرمود: ایا ممکن است که انبیاى خداوند و اوصیاى آنها دوست نداشته باشند مردى را که خدا و رسولش او را دوست داشته باشند و وى نیز خدا و رسولش را دوست داشته باشد؟ گفتم : نه .حضرت فرمود: آیا ممکن است که مؤ منین از امت هایى باشند که حبیب خدا و حبیب رسولش و حبیب پیمبرانش را دوست نداشته باشند؟گفتم : نه .حضرت فرمود: بنابراین ثابت شد که تمامى پیامبران خدا و مرسلین از آنها تمامى مومنان ، محبت و دوستدار على بن ابیطالب (علیه السلام ) هستند.
و همچنین ثابت شد که تمامى مخالفین آنها دشمن او و دشمن تمامى دوستداران و اهل محبت او مى باشند. گفتم : آرى .حضرت فرمود: بنابراین داخل در بهشت نمى شود مگر کسى که على (علیه السلام ) را دوست بدارد خواه از پیشینیان باشد و خواه از پسینیان ؛ پس روى این استدلال على (علیه السلام ) قسمت کننده بهشت و جهنم است .مفضل در اینجا عرض کرد: اندوه و غصه را از من گرفتى خداوند غصه و اندوهت را بزدایت .امام سپس فرمود: اى مفضل این مطلب را بگیر، زیرا آن از علوم مخزون و مکنون و پنهان است که کسى را بدان دسترسى نیست .


امام جواد(ع)؛مولود مبارک

عمر امام رضا(ع) به چهل و هفت سال رسیده بود و هنوز امام نهم متولد نشده بود، مسأله جانشینی امام رضا(ع) اصحاب و شیعیان حضرت(ع) را متأثر کرده بود، این اندوه زمانی به فزونی رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلایل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به امام رضا(ع)، قائل به غیبت امام کاظم(ع) شده بودند و در تبلیغات خویش عدم داشتن فرزند پسر از سوی امام رضا(ع) را دلیل بر ادعای موهم خود می‌دانستند تا جایی که یکی از همین افراد در نامه‌ای خطاب به حضرت نوشت: چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری !ثامن الحجج(ع) در پاسخ فرمودند:« تو از کجا می‌دانی که فرزندی ندارم، به خدا سوگند روزها و شب‌ها سپری نمی‌شود مگر اینکه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد.» دهم رجب سال ۱۹۵ هجری امام جواد(ع) متولد شد.« على بن اسباط در احوال آن امام مى‌گوید: وقتى امام جواد(ع) بیرون آمد، من به قیافه و قد و قامت آن حضرت نگاه مى‌کردم تا وقتى که به مصر رسیدم، بتوانم او را توصیف کنم و هنگامى که حضرت نشست، فرمود: اى على! خداوند کما اینکه درباره نبوت، احتجاج و استدلال کرده، در مورد امامت نیز چنین کرده است.خداوند مى‌فرماید: «وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا» و همچنین مى‌فرماید: «وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ» وَ «بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» پس فرقى نمى‌کند ممکن است که خداوند به یکى در کودکى حکمت عطا کند و به دیگرى در چهل سالگى».ابن اسباط و عبّاد مى‌گویند: در منا خدمت امام رضا(ع) بودیم که امام جواد را-در حالى که خردسال بود- آوردند، عرض کردیم: این همان مولود مبارک است؟ فرمود: آرى! همان مولود مبارک است که در اسلام با برکت‌تر از او زاده نشده است.


آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام

باز آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:
« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.
حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد