مشاعره 105


مشاعره 105


توخوب مطلقی من خوبهاراباتومی سنجم

بدینسان بعدازاین خوبی عیاری تازه خواهی یافت

حسین منزوی

=

توخویش رامکن ازقتلِ چون منی بدنام

وگرنه مرگ من اززندگی بود خوشتـــر

طوفان مازندرانی

=

رحمتی بردل مسکین من ای خسروعشق

که نداریم بجز لطف تو فریاد رسی

عبدالمحمدآیتی بروجردی

=

یعقوب واروااسفاها همی زنم

دیدار خوب یوسف  کنعانم آرزوست

مولوی

=

تودرآیینه نظر داری وبس بی خبری

که به دیدارتو آیینه نظرها دارد

فروغی بسطامی

=

درنمازم خم ابروی توبایاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

حافظ

=

درنمازیّ ورشک می کشدم

باوجودی که باخدای منی 

لاادری

=

یک بارحرف روی تو ام برزبان گذشت

چون غنچه می دمد زلبم بوی جان هنوز

عاشق اصفهانی

=

زاده آدمی این گونه پری وش نبود

یارب این فتنه گیتی زکدامین پدراست ؟

کاظم رجوی ( ایزد)

=

تودرآیینه نظرکن که چه دلبری ولیکن

توچو خویشن ببینی نظرت به ما نباشد

=

گردآوری : م.الف زائر




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد