مشاعره 6
شاخ عشق اندر ازل دان , بیخ عشق اندرابد
این شجرراتکیه برعرش وثری وساق نیست
مولوی
=
تابوت من زتاک وکفن هم زبرگ تاک
درمیکده به باده مرا شستشو کنید
فیض کاشانی
=
داروی مرگ ازهمه دردم خلاص کرد
بیمارعشق بودم ودردم طبیب بود
عاشق اصفهانی
=
داروی مشتاق چیست زهر زدست نگار
مرهم عشاق چیست زخم زبازوی دوست
سعدی
=
تابوکه یابم آگهی ازسایه سرو سهی
گلبانگ عشق ازهرطرف برخوشخرامی می زنم
حافظ
=
ماازتو جز نگاه تمنا نمی کنیم
برروی عشق باب هوس وانمی کنیم
منوچهرمرتضوی
=
مااگر مکتوب ننویسیم , عیب مامکن
درمیان راز مشتاقان قلم نامحرم است
فیض دکنی
=
تابه افسوس به پایان نرسد عمرعزیز
همه شب ذکر تو می رفت ومکرر می شد
سعدی
=
داری هوس که غیربرای تو جان دهد
آه این چه آرزوست مگرمرده ایم ما
لاادری
=
آب بقاکجاو لب نوش او کجا
آتش کجاوگرمی آغوش او کجا؟
رهی معیری
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 6
شاخ عشق اندر ازل دان , بیخ عشق اندرابد
این شجرراتکیه برعرش وثری وساق نیست
مولوی
=
تابوت من زتاک وکفن هم زبرگ تاک
درمیکده به باده مرا شستشو کنید
فیض کاشانی
=
داروی مرگ ازهمه دردم خلاص کرد
بیمارعشق بودم ودردم طبیب بود
عاشق اصفهانی
=
داروی مشتاق چیست زهر زدست نگار
مرهم عشاق چیست زخم زبازوی دوست
سعدی
=
تابوکه یابم آگهی ازسایه سرو سهی
گلبانگ عشق ازهرطرف برخوشخرامی می زنم
حافظ
=
ماازتو جز نگاه تمنا نمی کنیم
برروی عشق باب هوس وانمی کنیم
منوچهرمرتضوی
=
مااگر مکتوب ننویسیم , عیب مامکن
درمیان راز مشتاقان قلم نامحرم است
فیض دکنی
=
تابه افسوس به پایان نرسد عمرعزیز
همه شب ذکر تو می رفت ومکرر می شد
سعدی
=
داری هوس که غیربرای تو جان دهد
آه این چه آرزوست مگرمرده ایم ما
لاادری
=
آب بقاکجاو لب نوش او کجا
آتش کجاوگرمی آغوش او کجا؟
رهی معیری
=
گردآوری : م.الف زائر
نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام